• person who plays american football (especially professionally); person who plays soccer
football player
انگلیسی به انگلیسی
جملات نمونه
1. I was a fairly good football player in my youth.
[ترجمه ترگمان]من در جوانی یک بازیگر خوب فوتبال بودم
[ترجمه گوگل]من در جوانان یک بازیکن فوتبال نسبتا خوب بودم
[ترجمه گوگل]من در جوانان یک بازیکن فوتبال نسبتا خوب بودم
2. The football player dislocated his shoulder.
[ترجمه ترگمان]بازیکن فوتبال شانه اش را از هم جدا کرد
[ترجمه گوگل]بازیکن فوتبال، شانه اش را بر زمین گذاشت
[ترجمه گوگل]بازیکن فوتبال، شانه اش را بر زمین گذاشت
3. We're trying to bring along several promising young football player.
[ترجمه ترگمان]ما در تلاشیم تا چندین بازیکن جوان امیدوار کننده فوتبال را به همراه داشته باشیم
[ترجمه گوگل]ما در حال تلاش برای آوردن چندین بازیکن جوان امیدوار کننده هستیم
[ترجمه گوگل]ما در حال تلاش برای آوردن چندین بازیکن جوان امیدوار کننده هستیم
4. The football player is lacking in experience.
[ترجمه ترگمان]بازیکن فوتبال فاقد تجربه است
[ترجمه گوگل]بازیکن فوتبال فاقد تجربه است
[ترجمه گوگل]بازیکن فوتبال فاقد تجربه است
5. He achieved some renown as a football player.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک بازیکن فوتبال به شهرت رسید
[ترجمه گوگل]او بعنوان یک بازیکن فوتبال به خوبی شناخته شد
[ترجمه گوگل]او بعنوان یک بازیکن فوتبال به خوبی شناخته شد
6. He is cut out for a football player.
[ترجمه ترگمان]او برای یک بازیکن فوتبال بریده می شود
[ترجمه گوگل]او برای یک بازیکن فوتبال بریده شده است
[ترجمه گوگل]او برای یک بازیکن فوتبال بریده شده است
7. The football player was red-carded and suspended from the game.
[ترجمه ترگمان]بازیکن فوتبال بازی کرد و از بازی معلق شد
[ترجمه گوگل]بازیکن فوتبال قرمز شده و از بازی معلق شده است
[ترجمه گوگل]بازیکن فوتبال قرمز شده و از بازی معلق شده است
8. He broke in as a football player.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک بازیکن فوتبال شکست خورد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک بازیکن فوتبال شکست خورده است
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک بازیکن فوتبال شکست خورده است
9. The football player was Paul's hero when he was at school.
[ترجمه ترگمان]بازیکن فوتبال وقتی در مدرسه بود قهرمان پل بود
[ترجمه گوگل]وقتی مدرسه در مدرسه بود، بازیکن قهرمان پولس بود
[ترجمه گوگل]وقتی مدرسه در مدرسه بود، بازیکن قهرمان پولس بود
10. He is a very erratic football player.
[ترجمه ترگمان]او یک بازیکن فوتبال بسیار نامنظم است
[ترجمه گوگل]او یک بازیکن فوتبال بسیار نامناسب است
[ترجمه گوگل]او یک بازیکن فوتبال بسیار نامناسب است
11. They admired him as the city's best football player.
[ترجمه ترگمان]آن ها او را به عنوان بهترین بازیکن فوتبال شهر تحسین کردند
[ترجمه گوگل]آنها را به عنوان بهترین بازیکن فوتبال مورد تحسین قرار دادند
[ترجمه گوگل]آنها را به عنوان بهترین بازیکن فوتبال مورد تحسین قرار دادند
12. The football player kicked the ball slap into the middle of the net.
[ترجمه ترگمان]بازیکن فوتبال ضربه توپ را به وسط تور زد
[ترجمه گوگل]بازیکن فوتبال ضربه زدن به توپ را به وسط خالص انجام داد
[ترجمه گوگل]بازیکن فوتبال ضربه زدن به توپ را به وسط خالص انجام داد
13. He was resolved to become a football player.
[ترجمه ترگمان]او مصمم بود که به یک بازیکن فوتبال تبدیل شود
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت که به یک بازیکن فوتبال تبدیل شود
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت که به یک بازیکن فوتبال تبدیل شود
14. He is arguably the world's best football player.
[ترجمه ترگمان]او مسلما بهترین بازیکن فوتبال جهان است
[ترجمه گوگل]او مسلما بهترین بازیکن فوتبال است
[ترجمه گوگل]او مسلما بهترین بازیکن فوتبال است
15. The football player was benched because of poor hitting.
[ترجمه ترگمان]بازیکن فوتبال به دلیل کتک زدن ضعیف benched بازی می کرد
[ترجمه گوگل]بازیکن فوتبال به دلیل ضربه ضعیف امتحان شد
[ترجمه گوگل]بازیکن فوتبال به دلیل ضربه ضعیف امتحان شد
پیشنهاد کاربران
بازیکن فوتبال
بازیکن
فوتبالیست
کلمات دیگر: