بنادانی، احمقانه، ابلهانه، جاهلانه
foolishly
بنادانی، احمقانه، ابلهانه، جاهلانه
انگلیسی به فارسی
ابلهانه، بانادانی، احمقانه، جاهلانه
احمقانه
انگلیسی به انگلیسی
• stupidly, in a silly manner
مترادف و متضاد
idiotic, without due consideration
Synonyms: absurdly, ill-advisedly, imprudently, incautiously, indiscreetly, injudiciously, mistakenly, short-sightedly, stupidly, unwisely
Antonyms: carefully, cautiously, sensibly, thoughtfully, wisely
جملات نمونه
1. to spend one's money foolishly
پول خود را احمقانه خرج کردن
2. Those who foolishly seek power by riding on the back of the tiger and up inside.
[ترجمه ترگمان]آن هایی که احمقانه به دنبال کردن قدرت در پشت ببر و بالا رفتن از داخل هستند
[ترجمه گوگل]کسانی که احمقانه به دنبال قدرت با سوار شدن بر پشت ببر و درون آن هستند
[ترجمه گوگل]کسانی که احمقانه به دنبال قدرت با سوار شدن بر پشت ببر و درون آن هستند
3. She behaved foolishly but with good intent.
[ترجمه ترگمان]با حالتی ابلهانه اما با نیت خوب رفتار می کرد
[ترجمه گوگل]او رفتار احمقانه اما با هدف خوب انجام داد
[ترجمه گوگل]او رفتار احمقانه اما با هدف خوب انجام داد
4. She drivelled foolishly a few words.
[ترجمه ترگمان]چند کلمه ای حرف زد
[ترجمه گوگل]او چند کلمه ای احمقانه رانده
[ترجمه گوگل]او چند کلمه ای احمقانه رانده
5. You have acted foolishly and you will pay for it.
[ترجمه ترگمان]کار احمقانه ای کردی و تاوانش رو پس میدی
[ترجمه گوگل]شما عمل احمقانه انجام داده اید و برای آن هزینه می کنید
[ترجمه گوگل]شما عمل احمقانه انجام داده اید و برای آن هزینه می کنید
6. Foolishly, I didn't write the phone number down.
[ترجمه ترگمان]ابلهانه، شماره تلفن را هم نوشتم
[ترجمه گوگل]با احتیاط، شماره تلفنم را پایین نیاوردم
[ترجمه گوگل]با احتیاط، شماره تلفنم را پایین نیاوردم
7. He saw me standing there, grinning foolishly at him.
[ترجمه ترگمان]او مرا دید که آنجا ایستاده و با حالتی ابلهانه به او لبخند می زند
[ترجمه گوگل]او را دیدم که آنجا ایستاده بود، به او احتیاج داشت
[ترجمه گوگل]او را دیدم که آنجا ایستاده بود، به او احتیاج داشت
8. Foolishly, I allowed myself to be persuaded to enter the contest.
[ترجمه ترگمان]ابلهانه، به خودم اجازه دادم که به مسابقه وارد شوم
[ترجمه گوگل]با احتیاط، من مجاز به متقاعد شدن به ورود به مسابقه شدم
[ترجمه گوگل]با احتیاط، من مجاز به متقاعد شدن به ورود به مسابقه شدم
9. You shouldn't spend money foolishly.
[ترجمه ترگمان]نباید بی خود پول خرج کنی
[ترجمه گوگل]شما نباید پول خرج نکنید
[ترجمه گوگل]شما نباید پول خرج نکنید
10. He admitted that he had acted foolishly.
[ترجمه ترگمان]او اعتراف کرد که کار احمقانه ای انجام داده است
[ترجمه گوگل]او اعتراف کرد که او عمل احمقانه انجام داده است
[ترجمه گوگل]او اعتراف کرد که او عمل احمقانه انجام داده است
11. She foolishly agreed to go with them.
[ترجمه ترگمان] اون با اونا موافقت کرد که باهاشون بره
[ترجمه گوگل]او با احتیاط موافقت کرد که با آنها بماند
[ترجمه گوگل]او با احتیاط موافقت کرد که با آنها بماند
12. I know I behaved foolishly but you needn't rub it in.
[ترجمه ترگمان]می دانم که رفتارم احمقانه بود، اما لازم نیست آن را تمیز کنی
[ترجمه گوگل]من می دانم که من احمقانه رفتار کرده ام، اما شما نباید آن را مالش دهید
[ترجمه گوگل]من می دانم که من احمقانه رفتار کرده ام، اما شما نباید آن را مالش دهید
13. Some boys are always acting the giddy goat,behaving foolishly.
[ترجمه ترگمان]بعضی از بچه ها مثل دیوانه ها رفتار می کنند و رفتار احمقانه می کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از پسرها همیشه به بزغاله سربی عمل می کنند، رفتار احمقانه ای دارند
[ترجمه گوگل]بعضی از پسرها همیشه به بزغاله سربی عمل می کنند، رفتار احمقانه ای دارند
14. Foolishly the deejay opted for cash, a one-time deal he still regrets.
[ترجمه ترگمان]Foolishly the پول نقد را انتخاب کرد، یک معامله یک روزه که هنوز پشیمان بود
[ترجمه گوگل]دیوجی به طور غریزی پول نقد را انتخاب کرد، یک معامله یک بار او هنوز هم پشیمان است
[ترجمه گوگل]دیوجی به طور غریزی پول نقد را انتخاب کرد، یک معامله یک بار او هنوز هم پشیمان است
15. Mrs Wilson was sitting on the sofa, smiling foolishly at him.
[ترجمه ترگمان]خانم ویل سن روی نیمکت نشسته بود و ابلهانه به او لبخند می زد
[ترجمه گوگل]خانم ویلسون روی صندلی نشسته بود، به او احمقانه لبخند زد
[ترجمه گوگل]خانم ویلسون روی صندلی نشسته بود، به او احمقانه لبخند زد
پیشنهاد کاربران
بطور احمقانه ای
کلمات دیگر: