کلمه جو
صفحه اصلی

render


معنی : دادن، ارائه دادن، تحویل دادن، در اوردن، ترجمه کردن، تسلیم داشتن
معانی دیگر : عرضه کردن، تسلیم کردن، صرفنظر کردن، واگذار کردن، عمل به مثل کردن، جواب دادن، تلافی کردن، پس دادن، بازگرداندن، پس فرستادن، (سزا یا حق یا بدهی) پرداختن، بازپرداختن، بازپس دادن، - کردن، ادا کردن، (نمایش یا موسیقی یا قرائت شعر و غیره) انجام دادن، ایفا کردن، اجرا کردن، (معمولا با : into) ترجمه کردن، برگرداندن، (از راه ذوب کردن) به دست آوردن، آب کردن، صاف کردن، (به ویژه در دادگاه) حکم کردن، داوری کردن، (حکم) صادر کردن، تصویر کردن، (عکس) کشیدن، (بنایی - آجر یا سنگ را) با گچ پوشاندن، گچکاری کردن، دوغاب زدن، اندودن، (به ویژه دوران فئودالیته) پرداخت، خدمت (به ارباب در برابر زمین و بذر)، منتقل کردن

انگلیسی به فارسی

تحویل دادن، تسلیم داشتن، دادن، منتقل کردن،ارائه دادن، ترجمه کردن، درآوردن


رندر کردن، ارائه دادن، دادن، تحویل دادن، تسلیم داشتن، ترجمه کردن، در اوردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: renders, rendering, rendered
مشتقات: renderer (n.)
(1) تعریف: to present for payment or consideration.
مترادف: offer, present, proffer, submit, tender

- Your payment is overdue: Please render the amount due within ten days.
[ترجمه علیرضا] موعد پرداخت شما رسیده است . لطفاً ظرف مدت ده روز پرداخت کنید
[ترجمه ترگمان] مبلغ پرداختی شما عقب افتاده است: لطفا مبلغ را ظرف ده روز تحویل دهید
[ترجمه گوگل] پرداخت شما به پایان رسیده است لطفا مبلغ پرداختی را ظرف ده روز تسویه کنید
- Would anyone else like to render their opinion on this matter?
[ترجمه ترگمان] آیا کس دیگری میل دارد عقیده خود را درباره این موضوع مطرح کند؟
[ترجمه گوگل] آیا کسی دیگر مایل است نظرات خود را در مورد این موضوع ارائه دهد؟

(2) تعریف: to cause to become; make.

- He tried to escape, but his broken leg rendered him helpless.
[ترجمه ترگمان] سعی کرد فرار کند، اما پای شکسته اش او را درمانده کرد
[ترجمه گوگل] او سعی کرد فرار کند، اما پا شکسته او را بی رحم ساخت
- The accident rendered her a quadriplegic.
[ترجمه ترگمان] این حادثه، او را فلج کرده بود
[ترجمه گوگل] تصادف او را یک چهارچوب رانده بود
- Beating the cream longer will render it butter.
[ترجمه سمیرا جلیل ابادی] همزدن طولانی خامه، کره می دهد
[ترجمه ترجمه] با همزدن طولانی خامه, کره حاصل میشود.
[ترجمه ترگمان] خوردن خامه رو بیشتر طول می کشه
[ترجمه گوگل] کثیف شدن کرم طولانی تر، کره را ترشح خواهد کرد

(3) تعریف: to give or offer, especially in order to help or assist.
مترادف: furnish, give, provide
مشابه: accord, afford, bestow, grant, supply

- The Red Cross rendered aid to the needy during the emergency.
[ترجمه ترگمان] صلیب سرخ در زمان اضطراری به نیازمندان کمک کرد
[ترجمه گوگل] صلیب سرخ در حوادث اضطراری به نیازمندان کمک می کند

(4) تعریف: to officially and formally pronounce.
مترادف: deliver, pronounce
مشابه: declare, proclaim, return

- They waited anxiously for the judge to render his verdict.
[ترجمه ترگمان] آن ها با نگرانی منتظر قاضی بودند تا رای خود را صادر کنند
[ترجمه گوگل] آنها منتظر مأموریت قاضی برای صدور حکم شدند
- A verdict of not guilty was rendered by the jury after weeks of deliberation.
[ترجمه ترگمان] رای هیئت منصفه پس از چند هفته تامل، رای هیئت منصفه را به خود جلب کرد
[ترجمه گوگل] پس از چند هفته، هیئت منصفه حکم محکومیت را به عهده نگرفت

(5) تعریف: to express in a foreign language; translate.
مترادف: construe, interpret, transcribe, translate
مشابه: decipher, transliterate

- In English, the Japanese expression "sumimasen" is sometimes rendered "Thank you" and sometimes "I'm sorry."
[ترجمه ترگمان] در زبان انگلیسی، بیان ژاپنی \"sumimasen\" گاهی اوقات \"متشکریم\" و گاهی \"متاسفم\"
[ترجمه گوگل] به زبان انگلیسی، عبارت 'sumimasen' ژاپنی گاهی اوقات 'متشکرم' ارائه می شود و گاهی اوقات 'من متاسفم'

(6) تعریف: to represent or interpret, as in a work of art; depict.
مترادف: depict, do, represent
مشابه: interpret, portray

- This portrait renders my mother's character very truly, I believe.
[ترجمه ترگمان] به عقیده من این تصویر شخصیت مادر من است
[ترجمه گوگل] این پرتره شخصیت مادرم را بسیار واقعی می کند، من باور دارم

(7) تعریف: to melt (fat).
مشابه: liquefy, melt

- The fat rendered from the bacon was used in other cooking.
[ترجمه ترگمان] چربی خوک از گوشت خوک در آشپزی دیگر استفاده می شد
[ترجمه گوگل] چربی از بیکن رنده شده در سایر پخت و پز استفاده می شود

• give, submit; do; transform; bring to a particular condition; represent, depict; translate; automatically create a three-dimensional picture according to a model within a computer (computers)
you can use render to say that someone or something is changed. for example, if you render something harmless, you make it harmless; a formal word.
if you render help or assistance to someone, you help them; a formal word.
see also rendering.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] اندود - اندودن
[کامپیوتر] ایجاد تصویر گرافیکی - ( در برنامه ی سه بعدی ) استفاده از یک رنگ، بافت و روشنایی برای یک مدل قاب سیمی ( اسکلتی ) .
[زمین شناسی] اندود، اندودن
[حقوق] صادر کردن، تسلیم کردن، تحویل دادن، واگذار کردن، انجام دادن، اتخاذ کردن، پرداختن، ترجمه کردن، باز گرداندن

مترادف و متضاد

دادن (فعل)
concede, give, hand, admit, impute, afford, mete, grant, render, pay, come through, endue, indue

ارائه دادن (فعل)
submit, give, present, exhibit, put, tender, render, hold forth, produce, bring forward, propound, porrect, propone

تحویل دادن (فعل)
surrender, render, deliver, hand over

در اوردن (فعل)
render, intromit, gouge, erupt, evolve, doff, exsect

ترجمه کردن (فعل)
put, render, interpret, translate

تسلیم داشتن (فعل)
render

contribute


Synonyms: cede, deliver, distribute, exchange, furnish, give, give back, give up, hand over, impart, make available, make restitution, minister, part with, pay, pay back, present, provide, relinquish, repay, restore, return, show, submit, supply, surrender, swap, tender, trade, turn over, yield


Antonyms: remove, take


show; execute


Synonyms: act, administer, administrate, carry out, delineate, depict, display, do, evince, exhibit, give, govern, image, interpret, limn, manifest, perform, picture, play, portray, present, represent


Antonyms: conceal, fail, suppress


translate, explain


Synonyms: construe, deliver, interpret, paraphrase, pass, put, reproduce, restate, reword, state, transcribe, transliterate, transpose, turn


Antonyms: cloud, confuse, obscure


جملات نمونه

to render good for evil

بدی را با نیکی پاسخ دادن


1. to render a bill
صورتحساب را پرداخت کردن

2. to render an account of one's actions
حساب اعمال خود را عرضه کردن

3. to render back another's gift
هدیه ی کسی را پس فرستادن

4. to render good for evil
بدی را با نیکی پاسخ دادن

5. to render lard
(با جوشاندن) پیه گرفتن

6. to render obedience
فرمانبرداری کردن

7. to render one helpless
کسی را بیچاره کردن

8. to render thanks
سپاسگزاری کردن

9. to render up a city to the enemy
شهر را به دشمن تسلیم کردن

10. his excursions into philosophy render the story insipid
گریز زدن های او به فلسفه داستان را بی مزه می کند.

11. the services which we render
خدماتی که ما می کنیم

12. I can't render my thought accurately.
[ترجمه حمید سانی] نمیتونم تفکرات - ذهنی - خودم رو بخوبی مطرح کنم.
[ترجمه ترگمان]نمی توانم خودم را به دقت نگاه کنم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم تفکرم را دقیقا ارزیابی کنم

13. Steam the goose to render some of the fat.
[ترجمه ترگمان] بخار رو از بین ببر تا یه مقدار از چربی رو درست کنه
[ترجمه گوگل]بخورید تا غلیظ شود

14. We are going to render them economic assistance.
[ترجمه ترگمان]ما می خواهیم آن ها را به کمک اقتصادی تبدیل کنیم
[ترجمه گوگل]ما قصد داریم آنها را کمک اقتصادی کنیم

15. They will call on you to render assistance.
[ترجمه ترگمان]آن ها را برای کمک صدا می کنند
[ترجمه گوگل]آنها از شما برای کمک به شما دعوت می کنند

16. It is unlikely that the court will render an opinion before November
[ترجمه ترگمان]بعید است که دادگاه قبل از ماه نوامبر عقیده ای داشته باشد
[ترجمه گوگل]بعید است که دادگاه قبل از نوامبر نظرات خود را ارائه کند

to render a bill

صورت‌حساب را پرداخت کردن


to render an account of one's actions

حساب اعمال خود را عرضه کردن


He rendered up his soul to God.

روح خود را تسلیم خداوند کرد.


to render up a city to the enemy

شهر را به دشمن تسلیم کردن


to render back another's gift

هدیه‌ی کسی را پس فرستادن


to render obedience

فرمانبرداری کردن


to render thanks

سپاسگزاری کردن


the services which we render

خدماتی که ما می‌کنیم


to render one helpless

کسی را بیچاره کردن


They rendered us help when we needed it.

آنان هنگامی که نیاز داشتیم به ما کمک کردند.


The concert was well rendered.

کنسرت خوب اجرا شد.


She rendered her role skillfully.

او نقش خود را با مهارت اجرا کرد.


The poem was rendered into English two years ago.

دوسال پیش این شعر به انگلیسی ترجمه شد.


to render lard

(با جوشاندن) پیه گرفتن


The verdict was finally rendered.

حکم (دادگاه) بالأخره صادر شد.


پیشنهاد کاربران

تغییر کردن. تبدیل شدن

حقوق: صادر کردن ( رأی )

اراِئه دادن ، تحویل دادن

[رایانه]
پرداخت ، پردازش
نماپردازی
نمایش بافت
بافت نمایی/پردازی/گذاری/پوشانی



باعث یا موجب چیزی شدن

. To render something OR somebody impossible/harmless/unconscious/etc.
چیزی یا کسی را غیرممکن کردن/بی ضرر کردن/بی هوش کردن

در بر داشتن

1 - تصویر کامپیوتری سه بعدی ساخته شده بر پایه مدل های محاسباتی
2 - گرفتن خروجی سه بعدی از نرم افزار یا محیط نرم افزاری

کردن

باعث/سبب شدن

واداشتن، ناگزیرکردن
Example: Fear for children’s safety
renders parents less likely to send them to school in USA

به تصویر کشیدن، نشان دادن

منجر شدن

تبدیل کردن

محسوب شدن

جلوه دادن

در مبحث برنامه نویسی وب یعنی گرفتن دیتاها ( اگه موجود بود ) از سرور و اعمال اون دیتاها به تمپلیت های مربوطه ( یا ممکنه به صورت مستقیم به کاربر برسه نه اینکه لزوما با کنترل های UI روی صفحه ی مرورگر )

تغییر دادن

1 ) باعث شدن - موجب شدن His rudeness rendered me speechless.
2 ) ترجمه کردن
She is rendering the book into English from French.



باعث شدن، واداشتن. . rendered him helpless خونه خرابش کارد یا درمانده اش کرد، در فوتبال وقتی مدافعی اجازه کار به مهاجم حریف نده ( اجازه کار بهش نداد ) . . rendered me speechless منو به سکوت واداشت

دربرداشتن ( معنا )

باعث صرف نظر کردن از . . . شدن

render ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: پرداز زدن
تعریف: 1. حجم دادن به کمک ابزار به یک طراحی یا نقاشی ساده یا اثری که به روش پرسپکتیو ( perspective ) ایجاد شده باشد|||2. یکی از جلوه‏های نگاشتاری رایانه‏ای در روند تولید فیلم های پویانما که صحنه‏های سه‏بعدی ایجاد می کند

⁦✔️⁩باعث، سبب یا موجب چیزی شدن

Submission of more than one entry will render you ineligible for a DV ( Diversity Visa


کلمات دیگر: