کلمه جو
صفحه اصلی

reside


معنی : ساکن شدن، ساکن بودن، سکونت کردن، مستقر بودن، اقامت داشتن، مسکن داشتن، مقیم شدن
معانی دیگر : (با: in یا at) اقامت کردن یا داشتن، مقیم بودن، سکونت کردن یا داشتن، مانستن، باشا بودن، زندگی کردن، باشیدن، ماندگار شدن، وجود داشتن (در)، وابسته بودن

انگلیسی به فارسی

مستقر بودن، اقامت داشتن


اقامت داشتن، مسکن داشتن، مقیم شدن


اقامت داشتن، ساکن شدن، سکونت کردن، مستقر بودن، مسکن داشتن، مقیم شدن، ساکن بودن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: resides, residing, resided
مشتقات: resider (n.)
(1) تعریف: to occupy a place for an extended period of time; dwell.
مترادف: abide, dwell, live
مشابه: house, lodge, quarter, room, sojourn, stay, tenant

- Many of the people who work in the city reside in the suburbs.
[ترجمه ترگمان] بسیاری از افرادی که در شهر کار می کنند در حومه شهر زندگی می کنند
[ترجمه گوگل] بسیاری از افرادی که در شهر کار می کنند در حومه ساکن هستند

(2) تعریف: to exist as a quality, element, or right.
مترادف: exist, lie, rest
مشابه: abide, be, dwell, indwell, inhere, live

- Power resides in the people, but they must choose to exercise it.
[ترجمه فاطی] گ
[ترجمه نازی] گوز
[ترجمه ترگمان] قدرت در مردم ساکن است، اما آن ها باید انتخاب کنند که آن را تمرین کنند
[ترجمه گوگل] قدرت در مردم زندگی می کند، اما آنها باید آن را انجام دهند
- So much more talent resides in her than she even realizes!
[ترجمه ترگمان] چه استعداد بیشتری در او وجود دارد که او حتی درک می کند!
[ترجمه گوگل] استعداد بیشتری در او وجود دارد که او حتی متوجه می شود!

• dwell, inhabit as a residence; live; rest in, exist within
if a quality resides in something, it is in that thing; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] مقیم شدن

مترادف و متضاد

live or exist in


ساکن شدن (فعل)
abide, dwell, inhabit, reside, indwell, habit

ساکن بودن (فعل)
abide, dwell, reside

سکونت کردن (فعل)
reside

مستقر بودن (فعل)
reside

اقامت داشتن (فعل)
reside

مسکن داشتن (فعل)
reside

مقیم شدن (فعل)
settle, reside

Synonyms: abide, be intrinsic to, be vested, bide, consist, continue, crash, dig, dwell, endure, hang one’s hat, inhabit, inhere, lie, locate, lodge, nest, occupy, park, people, perch, populate, remain, rest with, roost, settle, sojourn, squat, stay, take up residence, tenant


جملات نمونه

1. a street where many of the nobility reside
خیابانی که بسیاری از اشراف در آن زندگی می کنند.

2. Do you still reside at Elm Road?
[ترجمه ترگمان]هنوز تو جاده \"الم\" اقامت داری؟
[ترجمه گوگل]آیا هنوز در جاده الم ساکن هستید؟

3. Happiness does not reside in strength or money.
[ترجمه ترگمان]شادی در قدرت یا پول زندگی نمی کند
[ترجمه گوگل]شادی در قدرت و پول نیست

4. And Congress, with its hands in its pocket-wherein reside its true concern-stands mute1y on the sidelines.
[ترجمه ترگمان]و کنگره با دستانی که در جیب دارد - که در آن نگرانی واقعی آن وجود دارد - در حاشیه قرار دارد
[ترجمه گوگل]و کنگره، دستان خود را در جیب خود قرار داده است، جایی که نگرانی واقعی خود را در آن قرار می دهد

5. Certificate of appropriate alternative development for reside purposes.
[ترجمه ترگمان]گواهی توسعه جایگزین مناسب برای اهداف اقامت
[ترجمه گوگل]گواهی توسعه مناسب جایگزین برای اهداف اقامت

6. Qume's architecture allows the server code to reside on the host, eliminating costly licence fees.
[ترجمه ترگمان]معماری s اجازه می دهد که کد سرور بر روی میزبان ساکن باشد و هزینه های مجوز پرهزینه را حذف کند
[ترجمه گوگل]معماری Qume اجازه می دهد تا کد سرور را در میزبان قرار دهد، و هزینه های مجوز هزینه را کاهش می دهد

7. But religion does not reside in theological abstracts.
[ترجمه ترگمان]اما مذهب بطور انتزاعی ساکن نمی شود
[ترجمه گوگل]اما دین در خلاصه های الهی جای نمی گیرد

8. They now reside in the map collection of the New York Public Library.
[ترجمه ترگمان]آن ها اکنون در کلکسیون نقشه کتابخانه عمومی نیویورک بسر می برند
[ترجمه گوگل]آنها اکنون در مجموعه نقشه کتابخانه عمومی نیویورک اقامت دارند

9. What assertions about the nature of reality reside in the style of the traditional novel?
[ترجمه ترگمان]چه اظهارات در مورد ماهیت واقعیت در سبک رمان سنتی وجود دارد؟
[ترجمه گوگل]چه اظهاراتی درباره ماهیت واقعیت در سبک رمان سنتی وجود دارد؟

10. For the time being we reside with her parents in their small but practical house in the southern suburbs of Berlin.
[ترجمه ترگمان]زمانی که ما با پدر و مادرش در خانه کوچک اما عملی آن ها در حومه جنوبی برلین زندگی می کنیم
[ترجمه گوگل]در حال حاضر ما با پدر و مادر خود در خانه کوچک، اما عملی در حومۀ جنوب برلین اقامت داریم

11. People who reside inside the city limits make up 60 percent of the population of the community.
[ترجمه ترگمان]افرادی که در محدوده شهر اقامت دارند، ۶۰ درصد جمعیت جامعه را تشکیل می دهند
[ترجمه گوگل]افرادی که در داخل شهر قرار دارند حدود 60 درصد جمعیت جامعه را تشکیل می دهند

12. The soul is said to reside in the upper torso, and is the seat of the emotions.
[ترجمه ترگمان]گفته می شود که روح در بالاتنه بالایی قرار دارد و صندلی احساسات است
[ترجمه گوگل]گفته می شود که روح در لبه بالایی قرار دارد و صندلی احساسات است

13. Application services will reside on top, and that's what the majority of software developers will wait for.
[ترجمه ترگمان]سرویس های کاربردی در راس قرار خواهند گرفت، و این همان چیزی است که اکثر طراحان نرم افزار منتظر آن خواهند ماند
[ترجمه گوگل]خدمات برنامه ها در بالا قرار دارند و این چیزی است که اکثر توسعه دهندگان نرم افزار برای آن انتظار دارند

14. Jackson is to reside with her grandmother in California.
[ترجمه ترگمان]جکسون قرار است با مادربزرگش در کالیفرنیا زندگی کند
[ترجمه گوگل]جکسون با مادربزرگش در کالیفرنیا زندگی می کند

She resides in a big house.

او در خانه‌ای بزرگ اقامت دارد.


the city in which I resided for many years

شهری که در آن سالها اقامت داشتم


The power of legislation resides in the parliament.

اختیار قانون‌گذاری مربوط به مجلس شورای ملی است.


پیشنهاد کاربران

سکنا داشتن

قرار داشتن

استقرار داشتن

باقی موندن

نهفته بودن ( resides in benevolence: در خیرخواهی نهفته است )

ساکن بودن، اقامت داشتن، مقیم بودن

وجود داشتن

Reside in sb/sth
نشات گرفته
Ex:the source of problem reside in the fact that the currency is too strong


کلمات دیگر: