کلمه جو
صفحه اصلی

skew


معنی : انحراف، کجی، منحرف، مورب، اریبی، نامتوازن، اریب، تحریف کردن، کج یا اریب گذاردن، کج نگاه کردن، کج حرکت کردن
معانی دیگر : کج، یک وری، (آمار) چاوله، چوله، کج رفتن، یک وری رفتن، پیچ خوردن، چرخ خوردن، چرخاندن، از شکل انداختن، کج و معوج کردن، کج بریدن، تحریف شده، از شکل افتاده، چپ چپ نگاه کردن، کج نگاه کردن (به)، پیچش

انگلیسی به فارسی

اریبی، اریب


کجی، انحراف، اریبی، منحرف، کج نگاه کردن، کج حرکت کردن، کج یااریب گذاردن، تحریف کردن، نامتوازن


تکان دادن، انحراف، کجی، کج یا اریب گذاردن، کج نگاه کردن، کج حرکت کردن، تحریف کردن، منحرف، مورب، اریب، اریبی، نامتوازن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: skews, skewing, skewed
• : تعریف: to turn or go off at an angle; swerve.
مشابه: sheer

- The sled hit a bump and skewed sharply, tossing both children into the snow.
[ترجمه ترگمان] سورتمه به شدت تکان خورد و به تندی چرخید و هر دو بچه را روی برف انداخت
[ترجمه گوگل] سورتمه به سرعت ضربه زد و به شدت تکان داد و هر دو بچه را به برف ریخت
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to turn (something) at an angle.

(2) تعریف: to distort, as from a normal statistical curve or some other expected pattern.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: in a slanting position or direction; angled or oblique.
مشابه: uneven

(2) تعریف: distorted or not symmetrical; askew.
اسم ( noun )
• : تعریف: an angled movement, course, or placement.
مشابه: sheer, slant

• slope, angle, slant
swerve, turn aside; slope, slant; view at an angle, look with a sideways glance
sloping, slanting; asymmetrical, uneven
if something is skewed, its position is distorted, usually because it is placed in a slanting position when it would normally be straight.
something that is skew is in a slanting position when it should be vertical or horizontal. adjective here but can also be used as an adverb. e.g. the cupboard was hanging a bit skew.
if something is skewed, it is altered or distorted, so that people do not get an accurate view of what is happening.
if a vehicle skews in a particular direction, it turns aside sharply from the direction in which it should be going.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] کج
[کامپیوتر] اریب دار ؛ اریب ؛ اریبی - انحراف، منحرف کردن - فرمانی در برنامه ترسیم که امکان تغییر کلی شکل یک شیء را می دهد. وقتی یک شیء را منحرف می کنید، یک طرف آن را به سمت راست یا چپ می لغزانید این عمل ممکن است به طور محاوره ای با ماوس انجام گیرد یا برای دقت بیشتر درجه ی انحراف در کادر گفتگو مشخص شود. اعداد SKU عمدتاً برای مشخص کردن کالا در انبار کامپیوتری شده وسیستهای کامپیوتری فروش به کار می رود( مانند قفسه های شماره گذاری شده ی انباره یا نظیر آن) .
[برق و الکترونیک] کج رفتگی 1. انحراف قاب فکس دریافت شده از حالت مستطیلی در اثر عدم همزمانی بین پویشگر و ثبت کننده که بهصورت عددی بر حسب تانژانت زاویه این انحراف بیان می شود . 2. درجه ناهمزمانی بیتهای موازی فرضی هنگامی که نویسه هی رمز شده از نوار مغناطیسی خوانده می شود .
[زمین شناسی] انحراف، منحرف، نامتوازن، اریب، تحریف شکل حقیقی یا متقارن. - در تصاویر ماهواره ای تحریف شکل تصویر ناشی از حرکت کره زمین و حرکت ماهواره در امتداد مسیر خود.
[نساجی] کج - مورب - نا صاف - متنافر
[ریاضیات] کج، اریب، چپ، بر هم افتاده، از هم گذشته، مورب، متناظر، منحرف، چپ

مترادف و متضاد

انحراف (اسم)
aberrance, deviation, deflection, departure, aberration, perversion, deviance, inclination, leaning, trepan, perturbation, digression, skew, offset, slope, leeway, corruption, deflexion, refraction, fall-off, detour, deviancy, invert, perversity, yaw

کجی (اسم)
obliquity, deformation, leaning, skew, curvature, slant, slope, list, crook, tilt, clubfoot, inflection, flection, hade

منحرف (صفت)
aberrant, deviant, deviated, perverted, perverse, deviating, devious, amiss, lost, awry, errant, turning, oblique, skew, hell-bent, twisty

مورب (صفت)
awry, askew, diagonal, oblique, bevel, skew, bias, boss-eyed, cross-eyed

اریبی (صفت)
skew, aslant, canted

نامتوازن (صفت)
asymmetric, skew, unbalanced

اریب (صفت)
thwart, diagonal, oblique, skew, slant, cater-cornered, skewed, sidled, kitty-cornered

تحریف کردن (فعل)
garble, skew, slant, distort, mutilate, falsify

کج یا اریب گذاردن (فعل)
skew

کج نگاه کردن (فعل)
skew

کج حرکت کردن (فعل)
skew

distort


Synonyms: alter, bend, bias, change, color, contort, curve, doctor, fake, falsify, fudge, misrepresent, misshape, slant, throw off balance, twist, warp


جملات نمونه

1. skew distribution
توزیع چاوله

2. the picture is a bit skew
عکس قدری کج است.

3. she was wearing her hat on the skew
کلاهش را یک وری روی سرگذاشته بود.

4. The picture is a bit skew.
[ترجمه ترگمان]این عکس یک انحراف کمی است
[ترجمه گوگل]تصویر کمی ناهموار است

5. Today's election will skew the results in favor of the northern end of the county.
[ترجمه ترگمان]انتخابات امروز منجر به انحراف نتایج به نفع بخش شمالی این استان خواهد شد
[ترجمه گوگل]انتخابات امروز نتایج را به نفع انتهای شمالی این کشور تحمیل می کند

6. The picture on the wall is a bit skew.
[ترجمه ترگمان]عکس روی دیوار کمی skew است
[ترجمه گوگل]تصویر بر روی دیوار کمی تیز است

7. Skew or corner chisels have the edge angled out of square to the shank.
[ترجمه ترگمان]chisels گوشه و یا chisels لبه دارای لبه زاویه دار (angled)از میدان تا ساق هستند
[ترجمه گوگل]لبه های سنگی یا زاویه دار لبه را از مربع به طرف ساقه زده اند

8. This paper proposes an analytical method of curved skew bridge in urban districts based on a curved grillage theory with linear radial bearings.
[ترجمه ترگمان]در این مقاله یک روش تحلیلی از پل انحراف منحنی انحراف در مناطق شهری براساس نظریه grillage منحنی با یاتاقان radial خطی پیشنهاد شده است
[ترجمه گوگل]این مقاله روشی تحلیلی از پل خمشی منحنی در مناطق شهری را بر اساس یک نظریه کوره ای منحنی با شعاعی خطی پیشنهاد می کند

9. A few inaccurate figures could skew the results of the survey.
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از ارقام نادرست می توانند نتایج نظرسنجی را منحرف کنند
[ترجمه گوگل]چند نکته نادرست می تواند نتایج بررسی را مختل کند

10. A zero - skew clock routing algorithm with fast clustering and performance improvement is proposed.
[ترجمه ترگمان]یک الگوریتم مسیریابی ساعت skew با خوشه بندی سریع و بهبود عملکرد پیشنهاد شده است
[ترجمه گوگل]الگوریتم مسیر صفر صفر با سرعت خوشه بندی و بهبود عملکرد پیشنهاد شده است

11. The error messages you will get from clock skew will not generally be obvious.
[ترجمه ترگمان]پیغام های خطا که از انحراف پالس ساعت دریافت خواهید کرد به طور کلی واضح نخواهد بود
[ترجمه گوگل]پیام های خطا که شما از تکان های ساعت دریافت می کنید به طور کلی واضح نخواهد بود

12. It may make quantitive account of skew ratio from plain roller rolling square bar.
[ترجمه ترگمان]این ممکن است باعث ایجاد quantitive نسبت انحراف از نوار چهارگوش roller ساده شود
[ترجمه گوگل]این ممکن است نسبت کمی را از نوار مربع نورد غلتکی حساب کند

13. Tensors of this kind are called antimetric or skew - symmetric.
[ترجمه ترگمان]tensors این نوع antimetric یا skew - متقارن نامیده می شوند
[ترجمه گوگل]تانسورهای این نوع به نام متمم یا مبهم - متقارن هستند

14. For one thing, especially if the sample is relatively small, unlikely events can skew the sample.
[ترجمه ترگمان]برای یک چیز، به خصوص اگر نمونه نسبتا کوچک باشد، رویداده ای غیر محتمل می توانند نمونه را منحرف کنند
[ترجمه گوگل]برای یک چیز، به ویژه اگر نمونه نسبتا کوچک باشد، حوادث نامعلوم می تواند نمونه را لرزاند

The picture is a bit skew.

عکس قدری کج است.


She was wearing her hat on the skew.

کلاهش را یک وری روی سرگذاشته بود.


skew distribution

توزیع چاوله


He skewed around in his chair.

خودش را در صندلی چرخاند.


The list is skewed in favor of the party's candidates.

فهرست را به سود نامزدهای حزب تحریف کرده‌اند.


پیشنهاد کاربران

( آمار ) ، چولگی، توزیع چولگی، توزیع ناهموار

نادرست

تحت الشعاع قرار دادن

تحت تاثیر قرار دادن ( منفی )

به خطا انداختن


اشتباه نشان دادن ( نتیجه گزارش ، آزمایش ، ایده . . . )

دستکاری کردن


کلمات دیگر: