کلمه جو
صفحه اصلی

turnaround


رجوع شود به: turnabout، (در جاده و غیره) بخش عریض (برای چرخ زدن اتومبیل)، چرخشگاه

انگلیسی به فارسی

رجوع شود به: turnabout


(در جاده و غیره) بخش عریض (برای چرخ زدن اتومبیل)، چرخشگاه


زمان لازم برای تخلیهی بار و بارگیری و سوختگیری و سرویس هواپیما


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a reversal or turning to an opposite direction, opinion, condition of profit or loss, or the like.
مشابه: about-face, revulsion

(2) تعریف: a wide section of a road, driveway, or the like where vehicles can turn around.

(3) تعریف: in business, the time between the receipt of and the fulfillment or completion of an order, document, or the like.

(4) تعریف: the time or action of unloading, servicing, and reloading an airplane, esp. for a return flight.

• time between the moment goods are received until they are processed and reshipped; time for a round trip of any vehicle; change, turnabout; change in business profitability (esp. positive change)
a turnaround or a turnround is a complete change in opinion or attitude. the form turnround is also used.
a sudden improvement, especially in the success of a business or a country's economy, can also be referred to as a turnaround. the form turnround is also used.
the turnaround or the turnaround time of a task, for example the unloading of an aircraft or ship, is the amount of time that it takes. the form turnround is also used.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] برگشت

جملات نمونه

1. The average turnaround for a passport application is six working days.
[ترجمه ترگمان]میانگین برگشت برای درخواست پاسپورت، شش روز کاری است
[ترجمه گوگل]میانگین تقاضا برای گذرنامه شش روز کاری است

2. I have personally never done such a complete turnaround in my opinion of a person.
[ترجمه ترگمان]من شخصا هرگز چنین بازگشت کاملی را در نظر خود نسبت به یک شخص انجام نداده ام
[ترجمه گوگل]من شخصا هرگز چنین تصوری کامل از نظر شخصی من انجام نداده ام

3. Lin Dan won the championship in a stunning turnaround.
[ترجمه ترگمان]لین دن در یک چرخش خیره کننده به قهرمانی رسید
[ترجمه گوگل]لین دن در مسابقات خیره کننده قهرمانی را به دست آورد

4. The agency should reduce turnaround time by 11 per cent.
[ترجمه ترگمان]این آژانس باید زمان برگشت را تا ۱۱ درصد کاهش دهد
[ترجمه گوگل]آژانس باید 11 درصد از زمان چرخش را کاهش دهد

5. The chairman, Tony Bramall, was responsible for the turnaround in the company's fortunes.
[ترجمه ترگمان]رئیس، تونی Bramall، مسئول تغییر ثروت این شرکت بود
[ترجمه گوگل]رئیس، تونی برامال، مسئول تغییر وضعیت شرکت بود

6. They remain suspicious about the government's turnaround on education policy.
[ترجمه ترگمان]آن ها نسبت به تغییر دولت در سیاست تحصیل مشکوک هستند
[ترجمه گوگل]آنها در مورد تغییر حکومت در سیاست آموزشی مشکوک هستند

7. The deal marks a turnaround in the fortunes of South Wales Electricity.
[ترجمه ترگمان]این قرارداد نشان دهنده تغییر در ثروت برق ولز جنوبی است
[ترجمه گوگل]این معامله یک روند در ثروت برق جنوب ولز است

8. We must reduce costs and shorten turnaround times .
[ترجمه ترگمان]ما باید هزینه ها را کاهش داده و زمان برگشت را کوتاه کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید هزینه ها را کاهش دهیم و زمان های به کار رفته را کوتاه کنیم

9. What a turnaround - at halftime they were losing 3-0, but in the end they won 4-
[ترجمه ترگمان]آن ها در نیمه اول ۰ - ۳ را از دست دادند، اما در پایان آن ها ۴ - ۰ پیروز شدند
[ترجمه گوگل]چه عواملی - در نهایت آنها از دست دادن 3-0، اما در پایان آنها به دست آورد 4-

10. Reyna used a tricky turnaround move to elude the only defender before firing from 8 yards into the empty goal.
[ترجمه ترگمان]ری نا ری نا از تنها مدافع استفاده می کرد که از فاصله هشت یاردی به سوی هدف خالی تیراندازی می کرد
[ترجمه گوگل]رینا یک حرکت اصیل پیچیده ای را برای جلوگیری از مدافع تنها قبل از شوت از 8 متری به هدف خالی استفاده کرد

11. The key to this remarkable turnaround in what has been one of the most restrictive industries is, of course, PostScript.
[ترجمه ترگمان]کلید این تغییر قابل ملاحظه در چیزی که یکی از the صنایع بوده است، البته پست اسکریپت
[ترجمه گوگل]البته این تغییر قابل توجه در آنچه که یکی از صنایع محدود کننده است، البته PostScript است

12. News of the bid marks an amazing turnaround in the star's relationship with Kim.
[ترجمه ترگمان]اخبار این پیشنهاد نشان دهنده یک تغییر شگفت انگیز در رابطه این ستاره با کیم است
[ترجمه گوگل]اخبار مربوط به این پیشنهاد، یک تغییر شگفت انگیز در رابطه ستاره با کیم است

13. Several are in turnaround situations, having changed direction under new leadership.
[ترجمه ترگمان]چندین نفر در شرایط در حال تغییر هستند و مسیر خود را تحت رهبری جدید تغییر داده اند
[ترجمه گوگل]چندین موقعیت در حال تغییر است، با تغییر جهت تحت رهبری جدید

14. It was an emphatic win and a remarkable turnaround in his fortunes.
[ترجمه ترگمان]این یک پیروزی قاطع و یک دگرگونی چشمگیر در سرنوشت او بود
[ترجمه گوگل]این یک پیروزی ممتنع و یک چرخش قابل توجه در بخت خود بود

پیشنهاد کاربران

دور زدن_برگرداندن

یه گشتی زدن

�حول چیزی چرخیدن� معنی نمیده؟

معنی turn around میشود چرخدین، دور زدن.

برگرد!

مشهور کرد


make sth better بهتر کردن چیزی

دور برگردان در آدرس دادن

برگرد. . . . . برگشتن انسان و پشت سرش را نگاه کردن

برگشتن هر چیزی با یک چرخش یا دور

رونق دادن

اسگول


تغییر موضع، پروسه یا دوره زمانبر ( برای تکمیل چیزی ) ، دوره یا زمان رفت و برگشت یک وسیله نقلیه مثل هواپیما، کشتی وغیره

turn around the situation
اوضاع را تغییر بدهید ( برای موفق شدن )

بازآفرینی
بازبینی
سازماندهی مجدد
عقب نشینی
تغییر سیاست
تغییر عقیده
تغییر نظر
چرخش
بازگشت
معکوس
انتقال
گذار از
دور شدن

احیا

نوسازی

چرخش یا تغییر مثبت در راستای موفقیت ( این کلمه دارای بار معنایی مثبت می باشد )

make something better

تحول - دگرگونی

دور بزن

زیر و رو کردن ( چیزی )

to change a plan, business, or system that is unsuccessful and make it successful

چیزی را عوض کردن برای بهتر کردن

برگرداندن

چرخیدن دور زدن

چرخاندن، دور دادن، برعکس کردن، جور دیگر بیان کردن، پایان دادن

●متحول کردن یا شدن ( در جهت مثبت )
●از جنبه دیگر نگریستن یا در نظر گرفتن
● به انجام رسانیدن ( یک روند )

دوستانی که این فعل رو "برگشتن" یا " دور زدن" معنی کردن باید جسارتا عرض کنم زمانی این معنی ها رو میده که
Turn
و
around
دو جز مجزا باشند. در اینجا یک phrasal verb مد نظر هستش با عنوان turn around

تغییر موضع، تغییر اساسی، چرخش

وقتی به صورت phrasal verb است به معنی انجام دادن کامل کاری می باشد.

بچرخ

تحول، عقب گرد

جبران کردن ( خطاهای گذشته )

گشت زدن - گردش کوتاه

میسر را تغییردادنو با راه دیگر روبرو شدن

زیر رو رو شدن ( منظور شرایط هست و منظور از شرایط بد به شرایط خوب هست )
The Company turned around from losses to profits.

دور زدن و برگشتن

برگشتن ( و به پشت سر نگاه کردن )

بسته به کانکست، برگشتن کسی از حرف خودش هم معنی میشه.

چرخیدن

زمانِ انجام، بهبود

تغییر موقعیت به گونه ای که روبرو باشد

مثل چرخش ۳۶۰ درجه به سمت موفقیت

متحول کردن ( به اوضاع خوب )

دوروبرت رو نگاهی انداختن.
ex
:
every time you turn around , you hear about another war, poverty , natural disaster . . .
هر دفه که دور و ورت رو نگاه کنی یه خبر دیگه از جنگ، فقر، بلایای طبیعی و . . . . میشنوی

رو برگردوندن
Dont turn around
رو بر نگردون، پشتتو نکن بهم

تحویل دادن
وقتی در رابطه با assignment استفاده میشود به معنی تحویل دادن است
?Can you have assignments turned around in 3 days

( اسم ) تحول ( معمولا مثبت )


کلمات دیگر: