اسم ( noun )
• (1) تعریف: a sequence of agreeable musical tones; a melody.
• مترادف: melody
• مشابه: aria, ditty, motif, music, song, strain, theme
- He whistled a tune as he made himself a sandwich.
[ترجمه pardis] او درحالیکه اهنگی را زمزمه میکرد برای خودش ساندویچ درست کرد
[ترجمه ترگمان] وقتی برای خودش ساندویچ درست کرد سوت زد
[ترجمه گوگل] او یک لحظه صدای خود را به عنوان ساندویچ ساخته شده است
- I wrote the tune to the song, and my partner wrote the words.
[ترجمه ترگمان] من آهنگ را برای آهنگ نوشتم و همکارم آن کلمات را نوشت
[ترجمه گوگل] آهنگ را به ترانه نوشتم، و شریک من کلمات را نوشت
• (2) تعریف: a song, especially one that is popular or well-known.
- The jukebox was playing a great tune, and we were all singing along.
[ترجمه ترگمان] دستگاه موسیقی یک آهنگ عالی می نواخت و ما همه با هم آواز می خواندند
[ترجمه گوگل] جک بوکر یک لحظه عالی بازی کرد و همه ما آواز خواندیم
- Why don't you play some tunes we can dance to?
[ترجمه Anime] چرا با بعضی از آهنگ ها نمیتوانیم برقصیم؟
[ترجمه ادریس] چرا یک آهنگ نمیگذاری تا باهاش برقصیم؟
[ترجمه ترگمان] چرا آهنگی را بازی نمی کنی که ما می توانیم با هم برقصیم؟
[ترجمه گوگل] چرا بعضی از آهنگ های ما را نمی توانیم رقص کنیم؟
• (3) تعریف: accurate musical pitch.
• مشابه: ear, pitch
- She cannot sing in tune.
[ترجمه علیرضا] اون دختر نمیتونه آهنگ بخونه
[ترجمه ترگمان] اون نمیتونه آهنگ بخونه
[ترجمه گوگل] او نمی تواند در لحن بخواند
• (4) تعریف: the state of being adjusted to proper or accurate musical pitch.
• مشابه: pitch
- I hope the piano in tune.
[ترجمه ترگمان] امیدوارم پیانو آهنگ داشته باشد
[ترجمه گوگل] امیدوارم پیانو در لحن باشد
- The guitars seemed to be out of tune with each other.
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید گیتار با هم جور در نمی آیند
[ترجمه گوگل] گیتار به نظر نمی رسید که با یکدیگر هماهنگ باشند
• (5) تعریف: agreement, consonance, or harmony.
• مترادف: accord, agreement, consonance, harmony
• مشابه: accordance, concord, conformity, congruence, congruity, correspondence, euphony, in step, sympathy, unison
- His point of view is out of tune with the times.
[ترجمه ترگمان] دیدگاه او در مورد آن زمان ها خارج از آهنگ است
[ترجمه گوگل] دیدگاه او از لحاظ زمان همخوانی ندارد
- My husband and I have always been in tune on political issues.
[ترجمه ترگمان] من و همسرم همیشه در مورد مسائل سیاسی صحبت کرده ایم
[ترجمه گوگل] شوهرم و من همواره در مسائل سیاسی قرار دارند
• (6) تعریف: the adjustment of an electronic device to receive signals clearly at a given frequency.
• مشابه: adjustment
- The radio requires a tune sometimes because I listen to a weak station.
[ترجمه ترگمان] رادیو گاهی نیاز به آهنگ دارد چون به یک ایستگاه ضعیف گوش می دهم
[ترجمه گوگل] گاهی اوقات رادیو نیاز به آهنگ دارد، زیرا به یک ایستگاه ضعیف گوش می دهم
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tunes, tuning, tuned
• (1) تعریف: to adjust (one or more musical instruments) to accurate or proper musical pitch (sometimes fol. by "up").
• مشابه: adjust, attune, modulate
- The orchestra tuned their instruments as the audience took their seats.
[ترجمه ترگمان] نوازندگان سازه ای خود را به صدا درآوردند و حضار کرسی های خود را گرفتند
[ترجمه گوگل] ارکستر ابزار خود را تنظیم کرد، زیرا مخاطبان کرسی های خود را به دست آوردند
• (2) تعریف: to adjust (an engine, mechanism, or the like) so that it works properly (often fol. by "up").
• مشابه: adjust, regulate, set
- After the repair shop tuned up the engine, the car didn't stall anymore.
[ترجمه ترگمان] بعد از آنکه مغازه تعمیر موتور را روشن کرد، اتومبیل دیگر توقف نکرد
[ترجمه گوگل] بعد از اینکه موتور تعمیر موتور را تنظیم کرد، ماشین دیگر خاموش نشد
• (3) تعریف: to adjust (a radio or television) to receive signals clearly at a specific frequency.
• مشابه: adjust, dial, modulate, set
- I'll go tune the radio; it's losing its signal.
[ترجمه ترگمان] رادیو را خاموش می کنم؛ سیگنال را از دست می دهم
[ترجمه گوگل] من رادیو را تنظیم میکنم سیگنال خود را از دست می دهد
• (4) تعریف: to bring into agreement, consonance, or harmony.
• مترادف: attune, harmonize
• مشابه: align, calibrate, coordinate, modulate, regulate, synchronize
- I found it easier than I'd expected to tune myself to my new surroundings.
[ترجمه ترگمان] از آن چیزی که انتظار داشتم خودم را به محیط جدیدم اختصاص دهم، برایم آسان بود
[ترجمه گوگل] من آن را آسان تر از آنچه که من انتظار داشتم برای تنظیم خودم به محیط جدید من
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: tune in, tune out
• (1) تعریف: to adjust one or more musical instruments to proper pitch (often fol. by up).
• مشابه: warm up
- She tuned up carefully before her violin recital.
[ترجمه ترگمان] با احتیاط پیش از آن که violin را اجرا کند، با احتیاط از جا بلند شد
[ترجمه گوگل] او قبل از توضیح ویولن خود دقت کرد
• (2) تعریف: to be or come to be in agreement or harmony.
• مترادف: harmonize
• مشابه: coordinate, synchronize
- His advisers told him he should tune with the times.
[ترجمه ترگمان] مشاوران وی به او گفتند که باید با آن ها هماهنگ باشد
[ترجمه گوگل] مشاوران او به او گفتند که او باید با زمان هماهنگ شود