کلمه جو
صفحه اصلی

slot


معنی : شکاف، فرجه، رخ، چاک، فرج، کلون در، چفت در، شکاف کوچک، غاز، چفت کردن، در شکاف یا سوراخ انداختن، شکافتن
معانی دیگر : (دستگاه های خودکار و تلفن عمومی و قلک و غیره) سوراخ، درز، (عامیانه) ترتیب یا طرز قرار گیری (در ردیف یا صف یا سری)، جا، مرتبه، محل، (بال و دم هواپیما) چاک، هواگیر، (مخفف) رجوع شود به: slot machine، شکافدار کردن، سوراخ دار کردن، درز دادن، (به ویژه آهو) ردپا، جای پا، تخته باریک، سورا  جای کلید، شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده، سورا  کردن، درشکاف یا سورا  پول وغیره انداختن

انگلیسی به فارسی

کلون در، چفت در، تخته باریک، سوراخ جای کلید، چاک،شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خودکار وامثال آن تعبیه شده، سوراخ کردن، چاک، درشکاف یا سوراخ (پول وغیره) انداختن، چفت کردن


چاک، شکاف کوچک


اسلات، شکاف، چاک، رخ، کلون در، چفت در، شکاف کوچک، غاز، فرج، فرجه، شکافتن، چفت کردن، در شکاف یا سوراخ انداختن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a long, narrow indentation or opening into which something may be put.

- a mail slot
[ترجمه ترگمان] یک شیار پست
[ترجمه گوگل] یک اسلات ایمیل
- a coin slot
[ترجمه ترگمان] یک سکه پول
[ترجمه گوگل] یک اسلات سکه

(2) تعریف: (informal) a position or niche in a series or framework.
مشابه: pigeonhole

- The program has moved to a new time slot.
[ترجمه ترگمان] این برنامه به یک بازه زمانی جدید منتقل شده است
[ترجمه گوگل] این برنامه به یک اسلات زمان جدید منتقل شده است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: slots, slotting, slotted
(1) تعریف: to cut a slot or slots in.

(2) تعریف: (informal) to assign a slot to.

- We slotted the new radio show at eight o'clock.
[ترجمه ترگمان] ما برنامه رادیویی جدید را در ساعت هشت قرار دادیم
[ترجمه گوگل] ما نمایش رادیویی جدید را در ساعت هشت ساعت پخش کردیم

• notch, narrow opening, slit; place, position (within a system, etc.); (computers) connection point for an expansion card; animal foot prints; animal track, trail of an animal (especially a deer)
make a slot in, notch, groove; assign to a place or position (in an organization, system, etc.)
a slot is a narrow opening in a machine or container, for example a hole that you put coins in to make a machine work.
when something slots into something else or when you slot it in, you put it into a space where it fits.
a slot is also a place in a schedule, scheme, or organization.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] چاک - شیار - سوراخ - کام - شکاف
[کامپیوتر] سوراخ ؛ شکاف - شکاف، شیار - شیاری در یک ریزکامپیوتر که برخی از تخته مدارهای چاپی به آن متصل می شوند.
[برق و الکترونیک] شیار، شکاف، برهه
[فوتبال] چفت کردن
[مهندسی گاز] شکاف، درز، سوراخ
[زمین شناسی] شکاف - [استخراج] فضای شیبداریاقائم باریکی که دریک کانسار در انتهای کارگاه استخراج برای ایجادیک جبهه کارپله ای حفرمی شود.
[نساجی] چاک - شیار - شکاف
[ریاضیات] روزنه، چاک، چاک دادن، شکاف دادن، سوراخ، شیار
[آب و خاک] شیار

مترادف و متضاد

شکاف (اسم)
crack, fracture, break, hiatus, breach, cut, incision, gap, craze, chap, split, flaw, chink, slot, notch, fraction, nick, breakthrough, seam, slit, slash, chasm, chine, suture, crevice, rip, cleft, rake, hair crack, interstice, scar, stoma

فرجه (اسم)
break, interval, value, period, hole, slot, respite, interspace, slit

رخ (اسم)
countenance, face, castle, visage, slot, rook, roc, slit

چاک (اسم)
cut, rift, incision, slashing, scissor, tear, split, chink, slot, slit, slash, suture, fissure, kerf, rip, hack, scotch, interstice, stoma

فرج (اسم)
hole, vulva, slot, pudendum

کلون در (اسم)
slot

چفت در (اسم)
slot

شکاف کوچک (اسم)
slot

غاز (اسم)
slot, slit, stiver, cottonwool, goose, rent, widgeon

چفت کردن (فعل)
snap, fasten, latch, hasp, slot, snick

در شکاف یا سوراخ انداختن (فعل)
slot

شکافتن (فعل)
fracture, rift, dispart, excise, split, rive, pierce, chink, slot, cleave, hackle, slit, fission, rip

opening, place


Synonyms: aperture, channel, cut, groove, hole, niche, position, recess, slit, socket, space, time, vacancy


جملات نمونه

1. to get cigarettes from a slot machine
از ماشین پولی سیگار گرفتن

2. i put the coin in the slot
سکه را انداختم توی سوراخ.

3. stick the special card in this slot so that the door may open
کارت ویژه را در این شکاف فروکن تا در باز شود.

4. The panels slot together to make a compost bin.
[ترجمه ترگمان]پانل ها دور هم جمع می شوند تا به صورت کمپوست (کمپوست)ایجاد کنند
[ترجمه گوگل]پانل ها با هم به یک کمپوست ساخته می شوند

5. I put my money in the slot and pressed the button but nothing came out.
[ترجمه ترگمان]پولم را گذاشتم توی سوراخ و دکمه را فشار دادم، اما چیزی بیرون نیامد
[ترجمه گوگل]من پول خود را در اسلات گذاشتم و دکمه را فشار دادم اما هیچ چیز خارج نشد

6. Insert coins into the slot and press for a ticket.
[ترجمه ترگمان]سکه ها را در شکاف قرار دهید و برای یک بلیط فشار دهید
[ترجمه گوگل]سکه ها را داخل اسلات قرار دهید و برای یک بلیط فشار دهید

7. The curtain hooks run along a slot in the curtain rail.
[ترجمه ترگمان]hooks در امتداد یک شکاف در نرده پرده ای قرار دارند
[ترجمه گوگل]قلاب های پرده در امتداد یک شکاف در راه آهن پرده اجرا می شود

8. Their album has occupied the Number One slot for the past six weeks.
[ترجمه ترگمان]آلبوم آن ها در شش هفته گذشته در جایگاه شماره یک قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]آلبوم آنها شلوار شماره یک را برای شش هفته گذشته اشغال کرده است

9. Insert the disk into the drive slot.
[ترجمه ترگمان]دیسک را وارد شیار دیسک گردان کنید
[ترجمه گوگل]دیسک را به شکاف درایو وارد کنید

10. Slot piece A into piece B, taking care to keep the two pieces at right angles.
[ترجمه ترگمان]قطعه شیار A به قطعه B نیاز دارد تا دو قطعه را در زوایای صحیح نگه دارد
[ترجمه گوگل]قطعه اسلات A را به قطعه B ببرید تا دو قطعه را در زاویه راست نگه دارید

11. The legs of the chair are meant to slot into the holes at the back.
[ترجمه ترگمان]قرار است پای صندلی به داخل سوراخ های پشت سر باز شود
[ترجمه گوگل]پایه های صندلی به شکلی از پشت در می آیند

12. These tubes slot together like this.
[ترجمه ترگمان]این لوله ها در کنار هم قرار دارند
[ترجمه گوگل]این لوله ها مثل این هستند

13. His coins all slotted into the slot machine.
[ترجمه ترگمان]سکه های او به داخل دستگاه Slot انداخته شدند
[ترجمه گوگل]سکه های او همه را به ماشین حافظه اسلات

14. He dropped a coin into the slot and dialed.
[ترجمه ترگمان]سکه ای روی شکاف انداخت و شماره را گرفت
[ترجمه گوگل]او یک سکه را به اسلات افتاد و شماره گرفت

15. He's been given a regular ten - minute slot on the radio.
[ترجمه ترگمان]او به او یک شکاف ده دقیقه ای در رادیو داده بود
[ترجمه گوگل]او به طور منظم 10 دقیقه در رادیو داده شده است

I put the coin in the slot.

سکه را انداختم توی سوراخ.


Stick the special card in this slot so that the door may open.

کارت ویژه را در این شکاف فروکن تا در باز شود.


The first two slots were reserved for former champions.

دو محل اول را برای قهرمانان پیشین کنار گذاشته بودند.


پیشنهاد کاربران

جلسه، نشست، اجلاس

زمان خالی

غرفه

Time slot
برش زمانی

شکاف

ظرفیت
فضا

جای خالی - جایگاه قرار دادن چیزی

فرجه

جایگاه یا اشکافSLOT به معنای جای معین، برای قرارگرفتن یک کانتینر، در کشتی است.

a short period of time allowed for one particular event on a programme or TIMETABLE

جوش انگشتانه

slot in : جای دادن در، گنجاندن در، جور شدن/کردن در، کار گذاشتن در، جا گذاشتن در، چپاندن در، چفت کردن/شدن در، نهادن در، گذاردن در، جاانداختن/افتادن در، قرار گرفتن در

برنامه ساعت کاری
A new comedy is scheduled for the 9 pm time slot

شکاف ( مخصوص قرار دادن سکه )




شکاف، برش
خلال و شکاف برش زمانی
موقعیت زمانی، موقعیت مکانی ( جایگاه )

بازه
solt time: بازه زمانی
solt price: بازه قیمتی

برهه، بازه، فرجه
Time slot
بازه زمانی - برهه زمانی - فرجه زمانی ( بازه زمانی ترجمه بهتری است )

slot ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: شکاف
تعریف: شیاری میان سطح زیرین و سطح زبرین بال که هوای پرانرژی را از زیر به روی بال عبور می‏دهد و باعث کاهش واماندگی و افزایش بَرآر می‏شود

ستون های خالی برای پر کردن در برگه های اداری.


کلمات دیگر: