کلمه جو
صفحه اصلی

smart


معنی : فعال، زیرک، زرنگ، چالاک، با هوش، شیک، ناتو، جلوه گر، تیر کشیدن، سوزش کردن
معانی دیگر : (درد) تیرکشیدن، درد کردن، درد کشیدن (یا تحمل کردن)، درد آوردن، سوزش داشتن، (از پشیمانی یا آزردگی و غیره) خودخوری کردن، به خود پیچیدن، جز زدن، رنج دادن یا بردن، تیر کشی، (خودمانی) زرنگی، زیرکی، هوش، تند، پرحرارت، پراشتیاق، زبل، خوش لباس، خوش نما، مد روز، تر و تمیز، تمیز و مرتب، (عامیانه) گستاخ، حاضر جواب، مرد رند، (محلی) زیاد، شدید، فراوان، با زیرکی، با ذکاوت، هوشمندانه، زیرکانه، دردناک، (کامپیوتر) هوشمند، تیر کشیدن ازدرد

انگلیسی به فارسی

زرنگ، زیرک، ناتو، باهوش، شیک، جلوه گر، تیر کشیدن(ازدرد)، سوزش داشتن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: smarter, smartest
(1) تعریف: quick-witted; intelligent.
مترادف: apt, bright, clever, intelligent, quick-witted, sharp, sharp-witted
متضاد: dull, dumb, stupid
مشابه: alert, brainy, brilliant, ingenious, knowing, sagacious, sage, sapient, wise

(2) تعریف: sharp in business or other dealings; shrewd.
مترادف: astute, canny, cunning, sharp, shrewd
متضاد: naive
مشابه: artful, crafty, foxy, savvy, subtle

(3) تعریف: attractive or fashionable, esp. in dress; chic.
مترادف: chic, fashionable, modish, snappy, stylish, swank
متضاد: dowdy, unfashionable
مشابه: attractive, classy, dapper, elegant, jaunty, natty, nifty, rakish, soign�, spruce, swell

- a smart outfit
[ترجمه ترگمان] یه لباس شیک بپوشی
[ترجمه گوگل] یک لباس هوشمند

(4) تعریف: impertinent or disrespectful.
مترادف: disrespectful, impertinent, impudent, rude
متضاد: polite, respectful
مشابه: sassy, wise

- smart talk
[ترجمه ترگمان] با عقل جور در میان …
[ترجمه گوگل] بحث هوشمندانه

(5) تعریف: energetic or quick.
مترادف: brisk, lively
متضاد: slow
مشابه: energetic, vigorous

- We set off at a smart pace.
[ترجمه Kim] درد کشیدن، درد داشتن
[ترجمه ترگمان] به سرعت شروع به حرکت کردیم
[ترجمه گوگل] ما با سرعت هوشمندانه شروع میکنیم
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: smarts, smarting, smarted
(1) تعریف: to cause or feel sharp but not serious pain.
مترادف: hurt, sting
مشابه: ache, burn

- That paper cut smarts!
[ترجمه ترگمان] ! اون کاغذ smarts بود
[ترجمه گوگل] این مقاله smarts برش!
- His eyes smarted in the harsh wind.
[ترجمه ترگمان] چشمانش برق تندی می زد
[ترجمه گوگل] چشمان او در باد شدید ذوب می شود

(2) تعریف: to suffer mental discomfort.
مترادف: hurt, sting
مشابه: wince

- He still smarted from her rejection.
[ترجمه ترگمان] هنوز از رد شدن او می سوخت
[ترجمه گوگل] او هنوز از رد او معذب است
اسم ( noun )
مشتقات: smartingly (adv.), smartly (adv.), smartness (n.)
(1) تعریف: a sharp, stinging pain.
مترادف: pang, sting, twinge
مشابه: bite

(2) تعریف: intense mental discomfort.
مترادف: pang, twinge

(3) تعریف: (pl.; informal) intelligence.
مترادف: brains, intelligence

• sharp stinging pain
cause a sharp stinging pain; hurt, feel a sharp stinging pain; feel distress or humiliation
intelligent; clever; impertinent; shrewd; energetic, lively; fashionable, stylish
a smart person is pleasantly neat and clean in appearance.
smart also means clever; used in american english.
a smart place or event is connected with wealthy and fashionable people.
a smart movement or action is sharp and quick; a literary use.
if a part of your body or a wound smarts, you feel a sharp stinging pain in it.
if you are smarting from criticism or unkind remarks, you are feeling upset about it.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] هوشمند
[برق و الکترونیک] هوشمند

مترادف و متضاد

Antonyms: dowdy, old, unfashionable, unstylish, worn


brisk, lively


فعال (صفت)
smart, acting, active, energetic, strenuous, cracking, peppy, snappy, spirited, go-ahead, hot-shot, pushful, spiriting

زیرک (صفت)
brilliant, clever, sharp, nifty, parlous, smart, acute, keen, alert, shrewd, nimble, cunning, adroit, agile, versatile, insinuating, astute, designing, sagacious, subtile, subtle, knowledgeable, gash, perspicacious, canny, wily, resourceful, elusive

زرنگ (صفت)
bright, apt, clever, smart, shrewd, nimble, dexterous, adroit, deft, habile, agile, brisk, spry, vivacious, shifty, pawky, jaunty, dapper, supersubtle

چالاک (صفت)
nifty, handy, smart, nimble, dexterous, adroit, deft, dextrous, mercurial, peppy, brisk, spry, nippy, pawky, sprightly, natty, frisky, prompt, lissom, lissome, lithesome

با هوش (صفت)
apprehensive, bright, clever, understanding, smart, keen, shrewd, spry, intelligent, ingenious, spiffy, knowing, sagacious, knowledgeable, precocious, swish

شیک (صفت)
smart, suave, scrumptious, snappy, trig, swell, swagger, chic, stylish, fashionable, finicky, dapper, dinky, finical, modish

ناتو (صفت)
smart, sly

جلوه گر (صفت)
smart

تیر کشیدن (فعل)
ache, pain, hurt, prickle, twinge, smart

سوزش کردن (فعل)
prickle, smart, burn, inflame

intelligent


Synonyms: acute, adept, agile, alert, apt, astute, bold, brainy, bright, brilliant, brisk, canny, clever, crafty, effective, eggheaded, fresh, genius, good, impertinent, ingenious, keen, knowing, long-haired, nervy, nimble, on the ball, pert, pointed, quick, quick-witted, ready, resourceful, sassy, sharp, shrewd, skull, slick, whiz, wise


Antonyms: dull, stupid, unintelligent


stylish, fashionable


Synonyms: chic, dapper, dashing, dressed to kill, elegant, exclusive, fine, fly, in fashion, last word, latest thing, modish, natty, neat, snappy, spruce, swank, trendy, trim, well turned-out, with it


Synonyms: active, bold, brazen, cracking, energetic, forward, good, jaunty, nervy, pert, quick, saucy, scintillating, spanking, spirited, sprightly, vigorous


Antonyms: apathetic, lethargic, slow


hurt, pain


Synonyms: ache, be painful, bite, burn, prick, prickle, sting, suffer, throb, tingle


Antonyms: assuage, help, soothe


جملات نمونه

walking at a smart pace

با گامهای تند راه رفتن


This liniment will smart a bit.

این مرهم قدری سوزش خواهد داشت.


1. smart politics
سیاست هوشمندانه

2. smart off
(امریکا - خودمانی) گستاخی کردن،حاضر جوابی کردن،مرد رندی کردن

3. a smart car
یک اتومبیل شیک

4. a smart move
عملی زیرکانه

5. a smart slap
سیلی درد آور

6. a right smart rain
یک باران درست و حسابی

7. a slight smart in abbas' left eye
درد خفیفی در چشم چپ عباس

8. don't be smart with me!
مرد رندی را بگذار کنار!

9. he is smart but his brother is a bit slow
او باهوش است ولی برادرش کمی کند ذهن است.

10. as he is smart and hard-working, he is going to make it big
چون باهوش و پرکار است کارش خواهد گرفت.

11. he was wearing smart clothes
لباس شیکی پوشیده بود.

12. this liniment will smart a bit
این مرهم قدری سوزش خواهد داشت.

13. to play it smart
با زرنگی عمل کردن

14. walking at a smart pace
با گام های تند راه رفتن

15. this hat is a smart number
این کلاه چیز شیکی است.

16. You are such a talented and smart member of our team and we are truly grateful of having you. Though, you decide to walk an extra mile we are always here to support you. We just wish you more success on your new endeavor. Thank you because the way you motivate us is something remarkable.
[ترجمه ترگمان]شما یک عضو با استعداد و باهوش تیم ما هستید و ما واقعا از داشتن شما متشکریم اگر چه، شما تصمیم می گیرید که یک مایل بیشتر راه بروید، ما همیشه اینجا هستیم تا از شما حمایت کنیم ما فقط آرزوی موفقیت شما را در تلاش جدید خود آرزو می کنیم متشکرم چون روشی که به ما انگیزه می دهید چیز قابل توجهی است
[ترجمه گوگل]شما از اعضای با استعداد و هوشمند تیم ما است و ما واقعا از داشتن شما سپاسگزاریم اگرچه، تصمیم می گیرید یک مایل اضافی را که همیشه در اینجا برای حمایت از شما است، راه بیندازید ما فقط در تلاش جدید خود به شما آرزوی موفقیت می کنیم از شما متشکرم، زیرا راهی که ما را به ما تحمیل می کند چیزی شگفت انگیزی است

17. If your girlfriend is smart, beautiful, and gentle, then please, love her in my place for the time being.
[ترجمه ترگمان]اگر دوست دختر شما باهوش، زیبا و مهربان باشد، لطفا او را برای مدتی در جای من دوست داشته باشید
[ترجمه گوگل]اگر دوست دخترتان هوشمند، زیبا و ملایم باشد، لطفا، او را دوست داشته باشید در حال حاضر

18. A smart reproof is better than smooth deceit.
[ترجمه ترگمان] یه توبیخ هوشمندانه بهتر از فریب دادنه
[ترجمه گوگل]بازجویی هوشمندانه بهتر از فریب صاف است

19. He is street smart and is not afraid of this neighborhood.
[ترجمه ترگمان]او باهوش است و از این محله نمی ترسد
[ترجمه گوگل]او خیابان هوشمند است و از این محله نترس

20. Guy looks very smart in his new suit, doesn't he?
[ترجمه ترگمان]این یارو خیلی باهوشه، مگه نه؟
[ترجمه گوگل]گای به نظر بسیار هوشمندانه در کت و شلوار جدید خود، آیا او نیست؟

21. If he's stupid enough to walk away, be smart enough to let him go.
[ترجمه ترگمان]اگه انقدر احمق باشه که بتونه راه بره، اونقدر باهوش باشه که بذاره اون بره
[ترجمه گوگل]اگر او به اندازه کافی احمق باشد که بتواند راه برود، به اندازه کافی هوشمندانه به او اجازه دهید

22. Mark is a smart and sophisticated young man.
[ترجمه نفس] مارک یک ادم باهوش و زیرک است
[ترجمه ترگمان]مارک یک جوان باهوش و زیرک است
[ترجمه گوگل]علامت یک مرد جوان هوشمند و پیچیده است

23. The sentry gave a smart salute and waved us on.
[ترجمه ترگمان]نگهبان سلام نظامی داد و ما را تکان داد
[ترجمه گوگل]نگهبان یک سلام و ارادت را به ما داد

24. I have to be smart for work.
[ترجمه ترگمان] من باید برای کار باهوش باشم
[ترجمه گوگل]من باید برای کار هوشمند باشم

For years he smarted under his father's criticisms.

سال‌ها از خرده‌گیری‌های پدرش رنج می‌برد.


a slight smart in Abbas' left eye

درد خفیفی در چشم چپ عباس


if I had your smarts

اگر هوش تو را داشتم


a smart slap

سیلی درد‌آور


The cut on my finger smarted badly.

بریدگی انگشتم بدجوری درد می‌کرد.


the smartest student in my class

باهوش‌ترین شاگرد کلاس من


He was wearing smart clothes.

لباس شیکی پوشیده بود.


a smart car

یک اتومبیل شیک


a smart-looking restaurant

یک رستوران شیک و پیک


don't be smart with me!

مرد رندی را بگذار کنار!


a right smart rain

یک باران درست و حسابی


a smart move

عملی زیرکانه


smart politics

سیاست هوشمندانه


اصطلاحات

smart off

(امریکا - عامیانه) گستاخی کردن، حاضر جوابی کردن، مرد رندی کردن


پیشنهاد کاربران

زرنگ دانا


زیرک، زرنگ ، باهوش

باهوش شیک زیرک

شیک، باهوش

درمورد صفات انسانی شیک یا باهوش ودر مورد
موارد دیگر درد داشتن نیز معنی می دهد.

هوشمند _ زیرک

هوشمند

باهوش

زیرک، باهوش

این کلمه در دیکشنری به دو معنا تقسیم شده که یکیش زرنگ و باهوشه و دیگری هم تر و تمیز و مرتب هستش.

شیک پوش ، باهوش بودن

هوشمند man of sense
. he is a reactionary in the literal sense of the word
او یک مرتجع تمام و کمال است.
او واژگانی در معنای ادبی کلمه است
او یک رضایت کامل و کمال است.

رادیو و گستاخ


باهوش و هوشمند

smart =باهوش
on smart = احمق

هوش قوی

معانی مختلف داره؛
باهوش/زیرک
شیک/شیکپوش
. . . 😎

شیک پوش

شیک پوش. هوشمند یا زیرک

زرنگ ، فعال، چالاک

باهوش / شیک

بچه کجایی؟ آلمان!!؟

هوشمند
I need a smartphone which allows me to check my email and use facebook 👩🏻‍💻👩🏻‍💻
من یک گوشی هوشمند نیاز دارم که بتوانم با آن ایمیل هایم را چک کنم و از فیس بوک اصتفاده کنم

smart
اِسمارت واژه ای ایرانی - اروپایی است :
smart : s - mart
s = پیشوند است و در پارسی به شکل ها زیر به کار میرود :
زُ : در زُدودَن یا زُداییدن
شُ : در شُماردن
سِ: در سِگالیدن
آز : در آزمودن
خَ: در خَبَر که درست آن : خَبُردن : خَ - بُردن ( به سوی بیرون بُردن )
اِخ : در اِخراج که درست آن : اِخرَواندن یا اِخرَویدن < اِخرَواک < اِخراک< اِخراج ( به سوی بیرون رَواندن )
مینه ها ی s : کامل ، تمام ، همه ( همام )
و به سوی بیرون و خارج
mart = ستاک و ریشه : مار یا مارد در :
آمار در آماردن و شُمار در شُماردن است.
مار و مارد و ماردن به مینه هِساب ( حساب کردن و ریازِش ( عملیات ریاضی ) است .
روی هم رفته : شُمارد یا سُمارد یا سِمارد
کاربُرد : کَسی که " سِ " = خوب و کامل و آزگار بتواند مارَد = هِساب کُند ، باهوش و زیرک است.
پیش نهاد ها :
اَز آن جایی که واژه ای هند و اروپایی یا آریایی است :
سِمارد ، شِمارد ، زِمارد
سُمارد ، شُمارد ، زُمارد
اِسمارد ، اِشمارد ، اِزمارد
آسمارد ، آشمارد ، آزمارد

مهارت - فن

باهوش، هوشمند

Smart : دانشی که از طریق تجربه و دانش بدست میاد. یعنی باهوش ذاتی نیست. در مورد اشیا هم یعنی هوشمند.

Intelligent : هوش ذاتی هست. و با تست IQ میشه متوجه اش شد.

1. clever
2. not stupid

Clever

V همشمندسازی
زبر وزرنگ
برخورد هوشمندانه

Like smart phone

:Smart means
وقتی می خواهیم برا فرد یا شخصی استفاده کنیم یعنی زرنگ زیرک باهوش
برای مثال:
Parote is smarter than fish
حالا اگر بخواهیم برای وسایل و اشیا به کار ببریم معنی هوشمند را میدهد مثل ساعت هوشمند: smart watch
یا تلویزیون هوشمند: smart tv

شما کارمند بسیار سخت کوشی هستید.
کار شما قابل تحسین هست.
تمام تلاشم پیدا کردن راهی است برای دادن مرخصی به شما
امیدوارم موقعیت شعبه را درک کنید


کلمات دیگر: