1. row the boat ashore!
قایق را به سوی ساحل پارو بزن !
2. a row of nondescript houses
یک ردیف خانه ی عاری از ویژگی
3. a row of seats
یک ردیف صندلی
4. a row of seedy houses
یک ردیف خانه های رنگ و رو رفته
5. a row of stones set athwart the creek
یک ردیف سنگ چیده شده از یک طرف به طرف دیگر نهر
6. a row of trees
یک ردیف درخت
7. a row of trim houses
یک ردیف خانه های تر و تمیز
8. a row of uniform houses
یک ردیف خانه های هم شکل
9. cannery row
خیابان کارخانه های کنسرو سازی
10. to row upstream, stemming the current
مخالف جریان آب به طرف بالای رودخانه پارو زدن
11. a dormitory row
خیابان خوابگاه های دانشجویی
12. the ninth row
ردیف نهم
13. in a row
مدام،پی درپی،پشت سرهم،به ردیف
14. we witnessed a row between that husband and wife
شاهد دعوای آن زن و شوهر بودیم.
15. long (or hard) row to hoe
کار طاقت فرسا،کار خسته کننده ای که باید انجام شود
16. four days in a row
چهار روز پی درپی
17. it is hard to row a boat up a river
پارو زدن قایق خلاف جهت رودخانه دشوار است.
18. he charged 500 tomans to row us across the river
500 تومان گرفت که ما را با قایق به آن سوی رودخانه ببرد.
19. the middle house in that row of houses
خانه ی میانی در آن ردیف خانه ها
20. we got ready for a row on the lake
برای پاروزنی روی دریاچه آماده شدیم.
21. make (or kick up) a row
قیل و قال راه انداختن،سرو صداکردن
22. the children had created a tremendous row
بچه ها سروصدای عجیبی به پا کرده بودند.
23. The children were asked to stand in a row.
[ترجمه ترگمان]از بچه ها خواسته شد که در یک ردیف بایستند
[ترجمه گوگل]بچه ها خواسته شده بودند که در یک ردیف قرار بگیرند
24. The students stood in a row.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان در یک ردیف ایستادند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان در یک ردیف ایستاده بودند
25. And still the row rumbles on over who is to blame for the steadily surging crime statistics.
[ترجمه ترگمان]و هنوز هم سر و صدا از طرف کسی که متهم به آمار جرم و جوش و خروش است، سر و صدا می کند
[ترجمه گوگل]و هنوز هم ردیف به سر و صدا بر سر کسانی که به سرزنش برای آمار به طور رو به افزایش آمار جرم است
26. The row had left him physically exhausted.
[ترجمه ترگمان]این ردیف او را از نظر جسمی خسته کرده بود
[ترجمه گوگل]ردیف او را از لحاظ جسمی خسته کرده بود
27. She drew a row of trees receding into the distance to demonstrate the laws of perspective.
[ترجمه ترگمان]او ردیفی از درختان را به سمت عقب کشید تا قوانین دورنما را نشان دهد
[ترجمه گوگل]او یک ردیف از درختان را که از راه دور به عقب رانده شده اند، به نمایش گذاشتن قوانین چشم انداز تبدیل می کند
28. My dad's in the front row, on the extreme left of the picture.
[ترجمه ترگمان]پدرم در ردیف جلو، در سمت چپ تصویر است
[ترجمه گوگل]پدرم در ردیف جلو، در سمت چپ تصویر بزرگ است
29. "She's probably had a row with her boyfriend," Charles opined.
[ترجمه ترگمان]چارلز اظهار داشت: \" او احتمالا یک ردیف با دوست پسرش داشته است \"
[ترجمه گوگل]چارلز اظهار داشت: 'او احتمالا یک ردیف با دوست پسرش داشته است '
30. He became a skid row type of drunkard.
[ترجمه ترگمان]او به نوع row متوسل شد
[ترجمه گوگل]او یک نوع ردیف اسکیت مستی شد