کلمه جو
صفحه اصلی

small talk


معنی : پر حرف بودن، حرف مفت، حرف بیهوده زدن
معانی دیگر : حرف خودمانی، گپ زنی

انگلیسی به فارسی

حرف مفت، حرف بیهوده زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: informal or unimportant conversation; chitchat.
مشابه: gab

• common talk, chit chat
small talk is conversation at social occasions about unimportant things.
programming language that is based on object-oriented programming (predecessor of c++)

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] یکی از نخستین زبانهای برنامه نویسی شیئ گرا که در پایان دههی 70 شرکت زیراکس آن را ساخت ؛ این زبان رابط گرافیکی قدرتمندی دارد که طراحی مک اینتاش و میکروسافت ویندوز نیز تحت تأثیر آن هستند. نگاه کنید به Object -Oriented Programming ; graphical user interface .

مترادف و متضاد

chit-chat


پر حرف بودن (اسم)
chatter, small talk

حرف مفت (اسم)
idle talk, guffaw, small talk, tattle, lockman

حرف بیهوده زدن (فعل)
small talk, piffle

Synonyms: babble, beauty-parlor chitchat, blab, blather, casual conversation, chat, chatter, chitchat, chitchat, conversation, gab, gossip, idle chat, idle chatter, idle talk, jabber, light talk, pleasantry, polite remark, prattle, rumors, table talk, trivial conversation, yakking


جملات نمونه

1. Pollard opened the conversation with some small talk.
[ترجمه ترگمان]پولارد گفتگو را با یک حرف کوچک باز کرد
[ترجمه گوگل]پولارد گفتگو با برخی از صحبت های کوچک را آغاز کرد

2. We had small talk.
[ترجمه م. ش] کمی باهم اختلاط کردیم
[ترجمه ترگمان] ما با هم حرف زدیم
[ترجمه گوگل]ما بحث کوچک داشتیم

3. They made small talk for half an hour.
[ترجمه ترگمان]نیم ساعتی حرف می زدند
[ترجمه گوگل]آنها نیم ساعت به صحبت های کوچک پرداختند

4. He was never very good at making small talk with her parents.
[ترجمه ترگمان]از صحبت کردن با پدر و مادرش چندان خوب نبود
[ترجمه گوگل]او در صحبت کردن با والدینش بسیار باهوش نبود

5. We stood around making small talk .
[ترجمه ترگمان]ما ایستاده بودیم و گپ می زدیم
[ترجمه گوگل]ما ایستادیم و صحبت کردیم

6. He has no small talk .
[ترجمه ترگمان] اون حرف کوچیکی نداره
[ترجمه گوگل]او بحث کوچک ندارد

7. I tried to make polite small talk with him although he seemed distinctly taciturn, if not downright moody.
[ترجمه ترگمان]سعی کردم با او مودبانه صحبت کنم، هرچند به نظر می رسید که خیلی کم حرف است، البته اگر مودی نباشد
[ترجمه گوگل]من سعی کردم با او صحبت های مودبانه ای داشته باشم، اگر چه به نظر می رسید که کاملا واضح است، اگر نه کاملا مغذی

8. They exchanged small talk in the car on the way to the restaurant.
[ترجمه ترگمان]ان ها در مسیر رستوران با هم صحبت می کردند
[ترجمه گوگل]آنها در محل کار به رستوران به بحث در ماشین پرداختند

9. The only problem for movie fans is the small talk.
[ترجمه ترگمان]تنها مشکل طرفداران فیلم، سخنرانی کوچک است
[ترجمه گوگل]تنها مشکل برای طرفداران فیلم، بحث کوچک است

10. Guests stood with their drinks, making small talk about the weather.
[ترجمه ترگمان]میهمانان با نوشیدنی های خود در کنار آب ایستاده بودند و درباره آب و هوا صحبت می کردند
[ترجمه گوگل]مهمانان با نوشیدنی های خود ایستادند، صحبت های کوچک در مورد آب و هوا داشتند

11. She had always failed in the tactics of small talk.
[ترجمه ترگمان]او همیشه در تاکتیک صحبت کوچک موفق شده بود
[ترجمه گوگل]او همیشه در تاکتیکهای کوچک شکست خورده بود

12. We made small talk to everyone we knew and I drank rather a lot of gin and ginger ale.
[ترجمه ترگمان]ما با هر کسی که می شناختیم، حرف می زدیم و کمی عرق جین و نوشابه زنجبیلی خوردم
[ترجمه گوگل]ما با کسانی که می دانستیم صحبت می کردیم و من به جای بسیاری از جین و زنجبیل نوشیدم

13. He had always hated small talk.
[ترجمه ترگمان]همیشه از گفتگوهای کوتاه نفرت داشت
[ترجمه گوگل]او همیشه از سخنان کوچک متنفر بود

14. We sat around making small talk.
[ترجمه ترگمان]نشستیم و گپ می زدیم
[ترجمه گوگل]ما درباره صحبت کردن کوچک صحبت کردیم

15. People stood in groups, making pointless small talk.
[ترجمه ترگمان]مردم در گروه ایستاده بودند و با هم حرف می زدند
[ترجمه گوگل]مردم در گروه ها ایستادند و گفتار کوچک بی معنی داشتند

پیشنهاد کاربران

درباره موضوع مهمی صحبت نکردن

گپ زدن
I don't enjoy parties where I have to make small talk with complete strangers.
اصلا اهل پارتی نیستم که با کسانی که اصلا نمیشناسم گپ بزنم.

حرف مفت

گفتگوی خودمونی

مکالمه خودمانی
small talk is friendly conversation between people who often dont know each other
for example :
they drank coffee and made small talk . im not good at making small talk

اجتماعی حرف زدن ( حالت صحبت )

a short conversation
i had a small talk with a man in the mall

شروع کردن گفتگو برای اولین بار معمولا با غریبه ها، گپ زدن برای اولین بار،

درباره موضوعات غیرضروری و بیهوده صحبت کردن


small talk ( اعتیاد )
واژه مصوب: خوش و بش
تعریف: عمومی ترین مهارت در مصاحبۀ انگیزشی شامل حرکات چهره و سلام و خداحافظی و پرسش دربارۀ موضوعات عمومی و روزمره و طرح گفتگوهای کوتاه


کلمات دیگر: