کلمه جو
صفحه اصلی

slab


معنی : باریکه، تکه، قطعه، تخته سنگ، لوحه، ورقه، لیز، چسبناک، چسبناک، لزج، تکهتکه کردن، با اره تراشیدن، باریکه باریکه شدن
معانی دیگر : (تکه ای که پهن و نسبتا ضخیم باشد) کالار، پرنیخ، پاره سیمان، تخته ی بتنی، تختال، دال (ساختمان)، (در تبدیل تنه ی درخت به الوار) تخته ی زبر و پوست دار، تخته ی جداری، به صورت کالار یا تخته در آوردن، تخته های پوست دار را بریدن، (قدیمی) غلیظ، غلیظ، سقف را با تخته پوشاندن

انگلیسی به فارسی

اسلب، تخته سنگ، ورقه، قطعه، تکه، لوحه، باریکه، لیز، چسبناک، تکهتکه کردن، با اره تراشیدن، باریکه باریکه شدن، لزج


تخته سنگ، تکه، ورقه، باریکه، قطعه، لوحه، غلیظ،لیز، چسبناک، لزج، تکه تکه کردن، با اره تراشیدن،سقف را با تخته پوشاندن، باریکه باریکه شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a flat, usu. wide and thick piece of some solid, such as rock or food.

- a cement slab
[ترجمه ترگمان] یک تکه سیمان
[ترجمه گوگل] اسلب سیمان
- a slab of pie
[ترجمه ترگمان] یک تکه پای
[ترجمه گوگل] یک شمع پای
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: slabs, slabbing, slabbed
(1) تعریف: to shape or cut into a slab or slabs.

(2) تعریف: to cover thickly or pave with slabs.

- He slabbed butter on the bread.
[ترجمه ترگمان] اون روی نون کره میکشه
[ترجمه گوگل] او کره را روی نان فرو ریخت

• flat thick piece of material (such as wood, stone, etc.)
form into a slab; cover with slabs, cover with thick flat pieces of material; cut a log into slabs
a slab of something is a thick, flat piece of it.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] دال - تاوه - صفحه - لوحه - ورق - لوح - تخته
[کامپیوتر] قسمتی از یک گروه کوچکی از ارقام باینری WORD
[برق و الکترونیک] ورقه برش نسبتاً ضخیمی از بلور که منبع فواصل خالی به دست آمده در برشهای عمودی متوالی است. - تیغه
[ریاضیات] قاب
[] لوح سنگی

مترادف و متضاد

باریکه (اسم)
slip, slice, tab, track, belt, strip, isthmus, berm, listel, slab, stripe

تکه (اسم)
slice, lump, bit, whit, tailing, portion, gob, lot, fragment, item, patch, piece, dab, chunk, morsel, shred, nub, slab, cantle, scrap, doit, dribblet, loaf, ort, smidgen, nubble, pane

قطعه (اسم)
section, tract, lump, bit, part, share, portion, lot, passage, stretch, fragment, segment, mainland, block, panel, piece, goblet, dab, bloc, plank, slab, plat, plot, doit, internode, nugget, pane, snip

تخته سنگ (اسم)
slate, rock, crag, boulder, slab, bowlder, cliff

لوحه (اسم)
plate, tablet, slab, bred, signboard, plaque

ورقه (اسم)
ticket, form, flake, sheet, paper, leaf, streak, tablet, leaflet, slab, layer, writ, lamina

لیز (اسم)
slab, slipping

چسبناک (اسم)
stick, viscose, slab, goo, stickiness

چسبناک (صفت)
adhesive, sticky, gooey, viscid, viscous, viscose, cohesive, string, smeary, slab, limy, thready, tacky

لزج (صفت)
sticky, slab, slimy

تکه تکه کردن (فعل)
slab

با اره تراشیدن (فعل)
slab

باریکه باریکه شدن (فعل)
slab

chunk of solid object


Synonyms: bar, billet, bit, board, boulder, chip, cut, cutting, hunk, ingot, lump, muck, piece, plate, portion, rod, slice, stave, stick, stone, strip, wedge


جملات نمونه

slab soup

آبگوشت غلیظ


1. slab soup
آبگوشت غلیظ

2. a slab of bread
یک پاره نان

3. a slab of concrete
یک کالار بتنی

4. The child levered up the stone slab,but found nothing.
[ترجمه ترگمان]کودک روی تخته سنگی خم شد، اما چیزی نیافت
[ترجمه گوگل]کودک اسلحه سنگ را اهرم داد، اما چیزی یافت نشد

5. He took out a slab of cheese, pared off a slice and ate it hastily.
[ترجمه ترگمان]یک تکه پنیر را بیرون آورد و slice را درآورد و با عجله آن را خورد
[ترجمه گوگل]او یک اسلب از پنیر بیرون آورد، یک برش را برداشت و آن را با عجله خورد

6. Carefully lay each slab in place.
[ترجمه ترگمان]با دقت هر صفحه ای را در جای خود قرار می داد
[ترجمه گوگل]به دقت هر اسلب را در جای خود قرار دهید

7. I bit into a hefty slab of bread and cheese. When I had got it down I started talking.
[ترجمه ترگمان]تکه بزرگی از نان و پنیر را گاز گرفتم وقتی آن را پایین آوردم، شروع به حرف زدن کردم
[ترجمه گوگل]من به یک اسلب ناب و نوشیدنی تقسیم شده ام وقتی من آن را گرفتم، شروع به صحبت کردم

8. She took a bite out of the slab of cake.
[ترجمه ترگمان]تکه ای از کیک را گاز زد
[ترجمه گوگل]او از چوب کیک بیرون زد

9. We were shown the great marble slab covering Arthur's coffin and the chalice well which provided water for the brothers.
[ترجمه ترگمان]ما به یک تکه سنگ مرمر بزرگ نشان دادیم که تابوت آرتور و پیاله را که برای برادرها آب تهیه کرده بودند، نشان دادیم
[ترجمه گوگل]ما سنگ فرش سنگ مرمر بزرگ را پوشانده بود که آرتور و چارچوب چشمه ای که برای برادران آب عرضه می کردند، نشان داده شد

10. A second slab of beef has crawled out of bed and found his doorknob.
[ترجمه ترگمان]یک تکه گوشت گاو دوم از تخت بیرون خزید و دستگیره در را پیدا کرد
[ترجمه گوگل]اسلحه دوم گوشت گاو از رختخواب بیرون رفته و دورتنوب خود را پیدا کرده است

11. Speedo changed position on the concrete slab.
[ترجمه ترگمان]Speedo موقعیت را در صفحه بتونی تغییر داد
[ترجمه گوگل]Speedo تغییر موقعیت در بتن بتن

12. He lay on the marble slab in the centre of the tiny oblong chapel like a king lying in state.
[ترجمه ترگمان]روی سنگ مرمر در وسط نمازخانه کوچک مستطیلی دراز کشیده بود، مثل یک پادشاه که در حال استراحت است
[ترجمه گوگل]او بر روی دیوار سنگ مرمر در مرکز کلیسای مستطیل کوچک مانند یک پادشاه دروغ می گوید

13. Deep-sea sediments may be scraped off the descending slab and incorporated into the adjacent mountains.
[ترجمه ترگمان]رسوبات دریایی عمیق ممکن است از صفحه نزولی کشیده شوند و در کوه های مجاور ادغام شوند
[ترجمه گوگل]رسوبات دریایی عمیق ممکن است از اسلب نزولی برداشته شود و در کوه های مجاور گنجانیده شود

14. It was a rough undressed stone slab 21 ins.
[ترجمه ترگمان]این یک تخته سنگی زمخت و سنگی بود
[ترجمه گوگل]این کاشی سنگی خرد شده سنگی 21 این بود

15. On a marble slab near to the cooker there was a joint of ham and a fat salami ready for slicing.
[ترجمه ترگمان]در یک تکه سنگ مرمر که نزدیک اجاق بود، یک تکه گوشت خوک و یک سوسیس سوسیس که برای slicing آماده شده بودند، قرار داشت
[ترجمه گوگل]در یک تخته سنگ مرمر نزدیک به اجاق گاز، یک کامپوزیت ژامبون و سالامی چربی آماده برای برش وجود دارد

a slab of concrete

یک کالار بتنی


a slab of bread

یک پاره نان


پیشنهاد کاربران

تختال

تیغه

قطعه

در فولاد
اسلب قطعه ای مکعب مستطیل از فولاد است که یکی از محصولات میانی کارخانه های فولادی جهت تولید ورق فولاد می باشد که معمولاً دارای ضخامت ۲۳۰ میلیمتر است


کلمات دیگر: