کلمه جو
صفحه اصلی

threaded


بند کشیده، ن  کشیده

انگلیسی به فارسی

رشته ای، نخ کشیده، بند کشیده


بند کشیده، نخ کشیده


دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] پیچ دار .

جملات نمونه

1. dark hair threaded with silver
گیسوی سیاه دارای رشته های نقره فام

2. white marble threaded with blue and black lines
مرمر سفیدی که با خط های آبی و سیاه رگه دار شده است

3. a red tapesrey threaded with gold
فرشینه ی قرمز دارای نخ دوزی زرین (زربفت شده)

4. The girl threaded the needle for her mother.
[ترجمه ترگمان]دختر سوزن را به سوی مادرش کشید
[ترجمه گوگل]دختر این سوزن را برای مادرش ریخت

5. The wire threaded through small loops.
[ترجمه ترگمان]سیم از میان حلقه های کوچک رد شد
[ترجمه گوگل]سیم پیچ از طریق حلقه های کوچک است

6. The sari had gold strands threaded through the material.
[ترجمه ترگمان]ساری رشته های طلایی داشت که از میان مواد عبور می کرد
[ترجمه گوگل]ساری رشته های طلا را از طریق مواد رشته ای ریخته بود

7. She threaded her way through the crowded market place.
[ترجمه ترگمان]او راهش را از میان بازار شلوغ باز کرد
[ترجمه گوگل]او راه خود را از طریق بازار شلوغ باز کرد

8. She threaded the shells together and wore them round her neck.
[ترجمه ترگمان]صدف ها را کنار هم جمع می کرد و دور گردنش می بست
[ترجمه گوگل]او پوسته ها را به هم متصل می کند و دور گردنش را می پوشاند

9. We threaded through a network of back streets.
[ترجمه ترگمان]ما از طریق شبکه ای از خیابان های پشتی راه رفتیم
[ترجمه گوگل]ما از طریق یک شبکه از خیابان های پشتی پیچ خورده ایم

10. Tom threaded the rope through the safety harness.
[ترجمه ترگمان]تام طناب را از مال بند بست
[ترجمه گوگل]تام سیم طناب را از طریق مهار ایمنی رشته کرده است

11. Sue threaded the glass beads onto a piece of heavy string.
[ترجمه ترگمان]سو مهره های بلورین را روی یک تکه نخ سنگین گذاشت
[ترجمه گوگل]دانه های شیشه ای را بر روی یک رشته سنگین قرار دهید

12. Slowly she threaded her way back through the moving mass of bodies.
[ترجمه ترگمان]آهسته از میان توده متحرک اجساد به راه افتاد
[ترجمه گوگل]او به آرامی از طریق جسم متحرک بدن خود را راه میاندازد

13. The waiters threaded between the crowded tables.
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت ها میان میزه ای شلوغ راه می رفتند
[ترجمه گوگل]پیشخدمتها بین میزهای شلوغی رفتهاند

14. The yarn has to be threaded through the needle.
[ترجمه ترگمان]نخ باید از طریق سوزن پیچ خورده شود
[ترجمه گوگل]نخ باید به وسیله سوزن ریخته شود

15. A tiny wire is threaded through a vein to the heart.
[ترجمه ترگمان]سیم نازکی از یک رگ به قلب کشیده می شود
[ترجمه گوگل]سیم کوچک از طریق ورید به قلب رشته است

پیشنهاد کاربران

Adjective :
نخ کِش شده ( مانند جوراب یا لباس یا پارچه ای که نخ کش شده و ظاهری نازیبا پیدا کرده است. )

( لوله ) رِزبه شده، دنده شده، شیاردار شده
( رِزبه کلمه روسی می باشد که اشتباهاً رزوه می نویسند )


کلمات دیگر: