زمان واگنش
response time
زمان واگنش
انگلیسی به فارسی
زمان واگنش
زمان پاسخ، زمان واگنش
انگلیسی به انگلیسی
• time it takes for one to respond to a sudden stimulus; period of time between sending a command instruction to a computer and the output of results
دیکشنری تخصصی
[عمران و معماری] مدت زمان پاسخ
[کامپیوتر] زمان پاسخ دهی ؛ زمان واکنش ؛ زمان پاسخگویی ؛ زمان جواب ؛ زمان پاسخ
[برق و الکترونیک] زمان پاسخ - زمان پاسخ زمان لازم برای خروجی سیستم یا قطعه کنترلی برای رسیدن به کسر تعریف شده ای از مقدار جدید آن پس از اعمال ورودی پله یا اغتشاش زمان پاسخ معمولاً بر حسب ثانیه بیان می شود . زمان پاسخ تقویت کننده های مغناطیسی اغلب بر حسب چرخه های بسامد خط تغذیه تعریف می شود . زمان پاسخ در ابزارهای نشان دهنده، زمان لازم برای رسیدن عقربه از وضعیت جدید خود به حالت صفر است .
[زمین شناسی] زمان وقفه بین پایان یک درخواست روی سیستم رایانهای و آغاز پاسخ.
[کامپیوتر] زمان پاسخ دهی ؛ زمان واکنش ؛ زمان پاسخگویی ؛ زمان جواب ؛ زمان پاسخ
[برق و الکترونیک] زمان پاسخ - زمان پاسخ زمان لازم برای خروجی سیستم یا قطعه کنترلی برای رسیدن به کسر تعریف شده ای از مقدار جدید آن پس از اعمال ورودی پله یا اغتشاش زمان پاسخ معمولاً بر حسب ثانیه بیان می شود . زمان پاسخ تقویت کننده های مغناطیسی اغلب بر حسب چرخه های بسامد خط تغذیه تعریف می شود . زمان پاسخ در ابزارهای نشان دهنده، زمان لازم برای رسیدن عقربه از وضعیت جدید خود به حالت صفر است .
[زمین شناسی] زمان وقفه بین پایان یک درخواست روی سیستم رایانهای و آغاز پاسخ.
جملات نمونه
1. The clock to record response time starts at the same time that the probe digit is shown on the screen.
[ترجمه ترگمان]ساعت زمان برای ثبت زمان واکنش در همان زمانی آغاز می شود که رقم کاوشگر روی صفحه نمایش داده می شود
[ترجمه گوگل]ساعت برای ضبط زمان پاسخ شروع می شود در همان زمان که رقم پروب بر روی صفحه نشان داده می شود
[ترجمه گوگل]ساعت برای ضبط زمان پاسخ شروع می شود در همان زمان که رقم پروب بر روی صفحه نشان داده می شود
2. For all the children, the best indicator of response time was the size of the smaller number involved in the sum.
[ترجمه ترگمان]برای همه کودکان، بهترین شاخص زمان واکنش، اندازه تعداد کمتری درگیر در جمع بود
[ترجمه گوگل]برای همه کودکان، بهترین شاخص زمان پاسخ، اندازه تعداد کوچکتر در مجموع بود
[ترجمه گوگل]برای همه کودکان، بهترین شاخص زمان پاسخ، اندازه تعداد کوچکتر در مجموع بود
3. This extra load would have badly affected telephone response time if the two functions had not been separated.
[ترجمه ترگمان]اگر این دو تابع از یکدیگر جدا نشدند این بار اضافی تاثیر بدی روی زمان واکنش تلفن داشته باشد
[ترجمه گوگل]این بار اضافی اگر دو توابع از هم جدا نشوند، به شدت تحت تأثیر زمان پاسخ تلفن قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]این بار اضافی اگر دو توابع از هم جدا نشوند، به شدت تحت تأثیر زمان پاسخ تلفن قرار می گیرند
4. This example uses the response time breakdown option, which is selected under the schedule, to collect statistics on a captured page element when the test runs.
[ترجمه ترگمان]این مثال از گزینه شکست زمان واکنش استفاده می کند، که طبق برنامه زمان بندی می شود، برای جمع آوری آمار در یک عنصر صفحه ضبط شده در زمانی که تست انجام می شود
[ترجمه گوگل]این مثال با استفاده از گزینه ی شکست زمان پاسخ، که در زیر برنامه انتخاب شده است، برای جمع آوری آمار در یک عنصر صفحه گرفته شده در هنگام آزمون اجرا می شود
[ترجمه گوگل]این مثال با استفاده از گزینه ی شکست زمان پاسخ، که در زیر برنامه انتخاب شده است، برای جمع آوری آمار در یک عنصر صفحه گرفته شده در هنگام آزمون اجرا می شود
5. The response time is fairly quick, taking approximately 10 minutes.
[ترجمه ترگمان]زمان واکنش نسبتا سریع است و حدود ۱۰ دقیقه طول می کشد
[ترجمه گوگل]زمان پاسخ نسبتا سریع است، تقریبا 10 دقیقه طول می کشد
[ترجمه گوگل]زمان پاسخ نسبتا سریع است، تقریبا 10 دقیقه طول می کشد
6. This sensor has high sensitivity, Short response time and good stabilization.
[ترجمه ترگمان]این حسگر حساسیت بالا، زمان واکنش کوتاه و ثبات خوب دارد
[ترجمه گوگل]این حسگر دارای حساسیت بالا، زمان پاسخ کوتاه و ثبات خوب است
[ترجمه گوگل]این حسگر دارای حساسیت بالا، زمان پاسخ کوتاه و ثبات خوب است
7. The average response time to emergency calls was 9 minutes.
[ترجمه ترگمان]زمان واکنش متوسط به تماس های اورژانسی ۹ دقیقه بود
[ترجمه گوگل]میانگین زمان پاسخ به تماسهای اضطراری 9 دقیقه بود
[ترجمه گوگل]میانگین زمان پاسخ به تماسهای اضطراری 9 دقیقه بود
8. Maximum response time shows the longest completed transaction time.
[ترجمه ترگمان]حداکثر زمان واکنش نشان دهنده طولانی ترین زمان تراکنش است
[ترجمه گوگل]حداکثر زمان پاسخ نشان دهنده طولانی ترین زمان انجام معامله است
[ترجمه گوگل]حداکثر زمان پاسخ نشان دهنده طولانی ترین زمان انجام معامله است
9. In emergency medical care, response time critical.
[ترجمه ترگمان]در مراقبت های اورژانسی پزشکی، زمان واکنش حیاتی است
[ترجمه گوگل]در مراقبت های پزشکی اورژانس، زمان پاسخ بحرانی است
[ترجمه گوگل]در مراقبت های پزشکی اورژانس، زمان پاسخ بحرانی است
10. Before profiling or collecting real-time response time breakdown data from an application system, you must establish a connection to the data collection infrastructure.
[ترجمه ترگمان]قبل از ثبت پروفایل یا جمع آوری داده های زمان پاسخ بلادرنگ از یک سیستم کاربردی، شما باید یک ارتباط با زیرساخت جمع آوری داده ها ایجاد کنید
[ترجمه گوگل]قبل از طبقه بندی یا جمع آوری داده های تجزیه زمان واقعی زمان پاسخ از یک سیستم برنامه، شما باید یک اتصال به زیرساخت جمع آوری داده ها را ایجاد کنید
[ترجمه گوگل]قبل از طبقه بندی یا جمع آوری داده های تجزیه زمان واقعی زمان پاسخ از یک سیستم برنامه، شما باید یک اتصال به زیرساخت جمع آوری داده ها را ایجاد کنید
11. And moreover, the positioning response time is also predicable .
[ترجمه ترگمان]و علاوه بر این، زمان واکنش موقعیت نیز predicable است
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، زمان پاسخ موقعیت نیز قابل پیش بینی است
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، زمان پاسخ موقعیت نیز قابل پیش بینی است
12. Of those calls, 16 were to road traffic accidents and of that 16 the longest response time was 18 minutes.
[ترجمه ترگمان]از بین این تماس ها، ۱۶ نفر برای تصادفات جاده ای و ۱۶ نفر از طولانی ترین زمان واکنش ۱۸ دقیقه بودند
[ترجمه گوگل]از این تماسها، 16 نفر به تصادفات جاده ای رسیدند و از آن 16 سال طولانی ترین زمان پاسخ 18 دقیقه بود
[ترجمه گوگل]از این تماسها، 16 نفر به تصادفات جاده ای رسیدند و از آن 16 سال طولانی ترین زمان پاسخ 18 دقیقه بود
13. But it is the cameras whose pictures are transmitted via computer that are changing response time.
[ترجمه ترگمان]اما این دوربین هایی هست که تصاویر آن ها از طریق کامپیوتر منتقل می شوند که زمان واکنش را تغییر می دهند
[ترجمه گوگل]اما این دوربین ها هستند که تصاویرشان از طریق رایانه ای که زمان پاسخ را تغییر می دهند، انتقال می یابد
[ترجمه گوگل]اما این دوربین ها هستند که تصاویرشان از طریق رایانه ای که زمان پاسخ را تغییر می دهند، انتقال می یابد
14. The complete archive is being reorganised to allow improved access to the data held and a quicker response time to enquiries.
[ترجمه ترگمان]این آرشیو کامل مجددا سازماندهی شده است تا امکان دسترسی بهبود یافته به داده ها و زمان واکنش سریع تر به پرس و جوها فراهم شود
[ترجمه گوگل]آرشیو کامل سازماندهی می شود تا امکان دسترسی بهتر به داده ها و زمان پاسخ سریع به سوالات فراهم شود
[ترجمه گوگل]آرشیو کامل سازماندهی می شود تا امکان دسترسی بهتر به داده ها و زمان پاسخ سریع به سوالات فراهم شود
پیشنهاد کاربران
response time ( حملونقل درون شهری - جاده ای )
واژه مصوب: مدت درخواست ـ پاسخ
تعریف: در خدمات تقاضامحور، مدت زمان بین درخواست مسافر تا زمان سوار شدن او
واژه مصوب: مدت درخواست ـ پاسخ
تعریف: در خدمات تقاضامحور، مدت زمان بین درخواست مسافر تا زمان سوار شدن او
کلمات دیگر: