کلمه جو
صفحه اصلی

truncate


معنی : کوتاه کردن، بریدن، بی سر کردن، ناقص کردن، شاخه زدن
معانی دیگر : (بخشی از چیزی را) بریدن، زدن، رجوع شود به: truncated، ناقص کردن
truncate(d)
بی سر، بریده از سر، مقطوع، ناقص

انگلیسی به فارسی

بی سر کردن، شاخه زدن، ناقص کردن


بریدن، کوتاه کردن


کوتاه شدن، کوتاه کردن، بی سر کردن، بریدن، شاخه زدن، ناقص کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: truncates, truncating, truncated
(1) تعریف: to cut off short; shorten.
مترادف: abbreviate, cut, foreshorten, shorten
متضاد: extend, lengthen
مشابه: abridge, bob, chop off, condense, crop, curtail, hack, lop, pare, prune, shear off, trim

(2) تعریف: to cut off a point or edge of (a gemstone) to create a new facet.
مترادف: facet
صفت ( adjective )
مشتقات: truncately (adv.), truncation (n.)
(1) تعریف: having a part cut off; shortened; truncated.
مترادف: abbreviated, shortened
مشابه: cropped, cut, shorn

(2) تعریف: square or lacking an apex at the end, as if cut off transversely.

- a truncate seashell
[ترجمه ترگمان] یک صدف truncate
[ترجمه گوگل] دریای خالص
- a truncate leaf
[ترجمه ترگمان] یک برگ truncate
[ترجمه گوگل] یک برگ کوتاه

• shorten, cut short
if something is truncated, it is made shorter; an informal word.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] کوتاه کردن، بریدن
[برق و الکترونیک] بریدن حذف کردن رقمهای آخر مقدار عددی . عدد 3/14159265 تا 5 رقم به 3/1415 بریده می شود، در حالی که اگر تا 5 رقم گرد شود 3/1416 خواهد بود.
[زمین شناسی] شبیه به مخروط یا گنبد سربریده. بریده شدن و زاویه دار شدن از دو انتها
[ریاضیات] بریده شدن، ریختن اضافات، کوتاه کردن، بریدن، قطع کردن

مترادف و متضاد

کوتاه کردن (فعل)
curtail, abbreviate, abridge, brief, shorten, truncate, dock, formulate, stag, clip

بریدن (فعل)
chop, truncate, dock, cut off, cut, intercept, carve, rift, slice, flick, amputate, sliver, cut back, haggle, knife, shred, gash, engrave, whittle, incise, shear, mangle, raze, hack, exsect, hew, lancinate, resect, scarp, sever, skive, stump, sunder

بی سر کردن (فعل)
truncate, decollate

ناقص کردن (فعل)
truncate, mar, mutilate

شاخه زدن (فعل)
truncate

shorten


Synonyms: abbreviate, abridge, clip, crop, curtail, cut, cut off, cut short, lop, pare, prune, shear, top, trim


Antonyms: elongate, expand, lengthen, stretch


جملات نمونه

1. Further discussion was truncated by the arrival of tea.
[ترجمه سعید] با رسیدن چای بحث و تبادل نظر کم شد
[ترجمه ترگمان]بحث بیشتر با ورود چای آغاز شد
[ترجمه گوگل]بحث و جدل بیشتر با ورود چای کاهش یافت

2. My article was published in truncated form.
[ترجمه ترگمان]مقاله من به شکل ناقص به چاپ رسید
[ترجمه گوگل]مقاله من در قالب مختصری منتشر شد

3. The report is also available in a truncated version.
[ترجمه ترگمان]این گزارش در نسخه ناقص نیز موجود است
[ترجمه گوگل]این گزارش همچنین در نسخه ی کوتاه شده موجود است

4. The review body has produced a truncated version of its annual report.
[ترجمه ترگمان]هیات بازبینی یک نسخه ناقص از گزارش سالانه خود را تهیه کرده است
[ترجمه گوگل]بدن بازرسی یک نسخه کوتاه از گزارش سالانه خود را تولید کرده است

5. He truncated a news item to fit the available space.
[ترجمه ترگمان]او یک مورد خبری را برای جا دادن به فضای موجود کوتاه کرد
[ترجمه گوگل]او یک آیتم خبری را به فضای موجود اضافه کرد

6. Television coverage of the match was truncated by a technical fault.
[ترجمه ترگمان]پوشش تلویزیونی این مسابقه با نقص فنی ناقص شد
[ترجمه گوگل]پوشش تلویزیونی مسابقه با یک خطای فنی قطع شد

7. It was a truncated version, delivered with as near to perfunctory efficiency as courtesy would allow.
[ترجمه ترگمان]این یک نسخه ناقص بود که آن را به اندازه ادب و نزاکت سرسری تحویل داده بود تا ادب و نزاکت اجازه ندهد
[ترجمه گوگل]این یک نسخه کوتاه شده بود که به عنوان کارایی نزدیک به کارآیی پرطرفدار ارائه می شد که حسن نیت ارائه می داد

8. Harvard Securities recalled the duplicate pay cheque, as well as truncating the value of the next one.
[ترجمه ترگمان]اوراق بهادار هاروارد، چک پرداخت کپی و همچنین ارزش گذاری مجدد ارزش بعدی را به خاطر می آورد
[ترجمه گوگل]هاروارد اوراق بهادار یادآور چک چک پرداخت تکراری و همچنین کاهش ارزش یک بعدی است

9. It refers not to truncating the inquiry but to the timescale before appointing an inspector and publishing the report.
[ترجمه ترگمان]این روش نه تنها تحقیق را محدود می کند بلکه به زمان بندی قبل از انتصاب یک بازرس و انتشار گزارش اشاره می کند
[ترجمه گوگل]این به معنای تعقیب پرس و جو نیست، بلکه به زمانبندی قبل از انتصاب یک بازرس و انتشار گزارش است

10. The remaining segments are internally moulded into a truncated cone.
[ترجمه ترگمان]بخش های باقیمانده به صورت داخلی به یک مخروط ناقص تبدیل می شوند
[ترجمه گوگل]بخش های باقیمانده در داخل به مخروطی کوتاه شده تبدیل می شوند

11. They are white with a markedly truncated and enlarged anterior end due to the presence of the very large buccal capsule.
[ترجمه ترگمان]آن ها سفید هستند و به خاطر حضور کپسول بزرگ buccal، به طور قابل ملاحظه ای کوتاه و بزرگ شده اند
[ترجمه گوگل]آنها به دلیل وجود کپسول بزرگ باکال، سفید با دقت بسیار کوتاه و بزرگ هستند

12. In contrast, other truncated forms of RAP74 containing a shorter C-terminal region were all inactive.
[ترجمه ترگمان]در مقابل، دیگر اشکال truncated حاوی یک منطقه C - ترمینال کوتاه تر همگی غیر فعال بودند
[ترجمه گوگل]در مقابل، دیگر شکل های کوتاه شده RAP74 حاوی یک منطقه کوتاه تر C-terminal همه غیر فعال بودند

13. Expressive notation is generally easier to truncate - by deleting final characters to create the notation for a more general subject.
[ترجمه ترگمان]نماد Expressive به طور کلی با حذف نویسه های نهایی برای ایجاد نماد برای یک موضوع کلی تر، آسان تر است
[ترجمه گوگل]علامت بیان بسیار ساده تر است - با حذف شخصیت های نهایی برای ایجاد علامت گذاری برای یک موضوع کلی تر

14. Hence oral history interviews were typically truncated.
[ترجمه ترگمان]از این رو، مصاحبه ها تاریخ شفاهی به طور معمول کوتاه شده بودند
[ترجمه گوگل]از این رو مصاحبه های تاریخ شفاهی به طور معمول قطع شد

پیشنهاد کاربران

کوتاه کردن

truncate ( کشاورزی - علوم باغبانی )
واژه مصوب: نوک‏بریده
تعریف: ویژگی برگی که به نظر می‏رسد نوک آن بریده شده است

To shorten
To make short

توک/نوک بریده truncated
An Egyptian like pyramid with a flat, truncated top

( ریاضی ) حذف قسمت اعشاری یک عدد


کلمات دیگر: