مرتب سازی، جور کردن، طبقه بندی کردن، دسته دسته کردن، جور درامدن، پیوستن، دمساز شدن
sorting
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• classifying, grouping, act of arranging according to classes or groups; organizing; act of separating from others
دیکشنری تخصصی
[عمران و معماری] جداسازی
[کامپیوتر] مرتب نمودن
[زمین شناسی] جور شدگی - از پارامترهای اندازه، تغییرات فراوانی اندازه در اطراف حد متوسط اندازه دانهها و یا یکسان بودن یا نبودن اندازه دانهها در سنگ رسوبی - مؤثربودن محیط رسوبی در جدا کردن و یکجور نمودن دانههای مختلف را نشان می دهد
[نساجی] جور کردن پشم - دسته بندی الیاف از نظر کیفیت و نوع کاربرد - درجه بندی پشم در 7 درجه
[آب و خاک] درجه بندی و یا منظم شدن
[کامپیوتر] مرتب نمودن
[زمین شناسی] جور شدگی - از پارامترهای اندازه، تغییرات فراوانی اندازه در اطراف حد متوسط اندازه دانهها و یا یکسان بودن یا نبودن اندازه دانهها در سنگ رسوبی - مؤثربودن محیط رسوبی در جدا کردن و یکجور نمودن دانههای مختلف را نشان می دهد
[نساجی] جور کردن پشم - دسته بندی الیاف از نظر کیفیت و نوع کاربرد - درجه بندی پشم در 7 درجه
[آب و خاک] درجه بندی و یا منظم شدن
جملات نمونه
1. this room needs sorting out
این اتاق را باید مرتب کرد.
2. I've been buzzing around town all day sorting out my trip.
[ترجمه ترگمان]تمام روز داشتم دور شهر پرسه می زدم و سفرم را مرتب می کردم
[ترجمه گوگل]من در تمام طول روز در حال سفر کردن در اطراف شهر بودم
[ترجمه گوگل]من در تمام طول روز در حال سفر کردن در اطراف شهر بودم
3. Sorting mail is not a job for people with a low boredom threshold.
[ترجمه ترگمان]نامه مرتب سازی برای افرادی که دارای آستانه ملالت پایین هستند، کار نیست
[ترجمه گوگل]مرتب سازی ایمیل برای افراد با آستانه خستگی کم کار نیست
[ترجمه گوگل]مرتب سازی ایمیل برای افراد با آستانه خستگی کم کار نیست
4. Don't worry about sorting them out - I'll do it later.
[ترجمه ترگمان]نگران این موضوع نباش - بعدا این کار را می کنم
[ترجمه گوگل]نگران نباشید در مورد مرتب سازی آنها - بعدا آن را انجام خواهم داد
[ترجمه گوگل]نگران نباشید در مورد مرتب سازی آنها - بعدا آن را انجام خواهم داد
5. She has a genius for sorting things out.
[ترجمه ترگمان]اون یه نابغه داره که همه چی رو مرتب کنه
[ترجمه گوگل]او برای مرتب کردن چیزها نابغه است
[ترجمه گوگل]او برای مرتب کردن چیزها نابغه است
6. Sorting these papers out is going to be a long job.
[ترجمه ترگمان]گروه بندی کردن این اوراق یک کار طولانی خواهد بود
[ترجمه گوگل]مرتب کردن این مقالات از یک کار طولانی است
[ترجمه گوگل]مرتب کردن این مقالات از یک کار طولانی است
7. Don't mind me - I'm just sorting out some files here.
[ترجمه ترگمان]نگران من نباش - من فقط دارم چند تا پرونده رو دسته بندی می کنم
[ترجمه گوگل]به من احتیاج ندارید - من فقط مرتب سازی برخی از فایل ها در اینجا
[ترجمه گوگل]به من احتیاج ندارید - من فقط مرتب سازی برخی از فایل ها در اینجا
8. Many workers in the sorting office lost their jobs when an automatic sorter was introduced.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کارگران در دفتر مرتب سازی کار خود را هنگام معرفی an اتوماتیک از دست دادند
[ترجمه گوگل]بسیاری از کارگران در اداره مرتب کردن کار خود را هنگامی که یک مرتب ساز اتوماتیک معرفی شدند، از دست دادند
[ترجمه گوگل]بسیاری از کارگران در اداره مرتب کردن کار خود را هنگامی که یک مرتب ساز اتوماتیک معرفی شدند، از دست دادند
9. He was sorting his foreign stamps .
[ترجمه ترگمان]داشت تمبر خارجی خود را مرتب می کرد
[ترجمه گوگل]او تمبرهای خارجی خود را مرتب کرد
[ترجمه گوگل]او تمبرهای خارجی خود را مرتب کرد
10. She found the ring while sorting some clothes.
[ترجمه ترگمان]حلقه را در حالی که چند تا لباس را مرتب می کرد، پیدا کرد
[ترجمه گوگل]در حالی که مرتب کردن برخی لباس ها، حلقه را پیدا کرد
[ترجمه گوگل]در حالی که مرتب کردن برخی لباس ها، حلقه را پیدا کرد
11. She spent the day sorting through a box full of odds and ends.
[ترجمه ترگمان]تمام روز را در یک جعبه پر از خرت و پرت مرتب می کرد
[ترجمه گوگل]او مرتب کردن روز را از طریق جعبه پر از شانس و به پایان رسید
[ترجمه گوگل]او مرتب کردن روز را از طریق جعبه پر از شانس و به پایان رسید
12. Most of the job involves sorting customers out who have queries.
[ترجمه ترگمان]اغلب این کار شامل مرتب کردن مشتریان از طریق پرس و جو و پرس و جو می شود
[ترجمه گوگل]اکثر کارها شامل دسته بندی مشتریان است که پرسش ها را دارند
[ترجمه گوگل]اکثر کارها شامل دسته بندی مشتریان است که پرسش ها را دارند
13. She discovered it in the midst of sorting out her father's things.
[ترجمه ترگمان]او آن را در میان مرتب کردن وسایل پدرش کشف کرد
[ترجمه گوگل]او آن را در میان مرتب کردن چیزهای پدرش کشف کرد
[ترجمه گوگل]او آن را در میان مرتب کردن چیزهای پدرش کشف کرد
14. I was in the middle of sorting some papers when the phone rang.
[ترجمه ترگمان]وقتی تلفن زنگ زد، من داشتم چند تا کاغذ مرتب می کردم
[ترجمه گوگل]وقتی تلفن زنگ زد، در وسط دسته بندی برخی از مقالات بودم
[ترجمه گوگل]وقتی تلفن زنگ زد، در وسط دسته بندی برخی از مقالات بودم
پیشنهاد کاربران
مرتب کردن، مرتب سازی
جداسازی
بسته بندی
بایگانی ( مرتب کردن )
کلمات دیگر: