کلمه جو
صفحه اصلی

roam


معنی : سر گردانی، غربت، گشتن، پرسه زدن، گردیدن، سیر کردن
معانی دیگر : ول گشتن، (بی هدف) گشتن، پلکیدن، گشت زدن، تکاپو

انگلیسی به فارسی

پرسه زدن، تکاپو، گشتن، سیر کردن، گردیدن، سرگردانی


سرگردان، غربت، سر گردانی، پرسه زدن، گشتن، سیر کردن، گردیدن


انگلیسی به انگلیسی

• travel about aimlessly, wander, drift, rove
if you roam an area or roam around it, you wander around it without having a particular purpose.

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: roams, roaming, roamed
• : تعریف: to proceed or travel without a fixed course or destination; wander.
مترادف: drift, gad, meander, peregrinate, ramble, range, rove, stray, wander
مشابه: bat around, browse, divagate, gallivant, perambulate, stroll, traipse, tramp, travel

- His plan was simply to roam through Europe staying at youth hostels.
[ترجمه ترگمان] نقشه اش این بود که در اروپا پرسه بزند و در hostels جوان اقامت کند
[ترجمه گوگل] طرح او به سادگی به اروپا سفر در اقامت در خوابگاههای جوانان
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to wander through or over.
مترادف: ramble, rove, wander
مشابه: perambulate, peregrinate, prowl, stroll, tramp, travel

- Herds of bison roamed the plains.
[ترجمه ترگمان] herds هندی در دشت ها پرسه می زدند
[ترجمه گوگل] گله ها از دشت ها به دشت ها می رفتند
- We roamed the store in search of bargains.
[ترجمه ترگمان] در جستجوی of در مغازه پرسه می زدیم
[ترجمه گوگل] ما در جستجوی معامله به فروشگاه رفتیم
اسم ( noun )
مشتقات: roamer (n.)
• : تعریف: the act of moving or traveling without a fixed course or destination; wandering.
مترادف: meander, rove
مشابه: prowl

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] سیر کردن ؛ گشتن

مترادف و متضاد

سرگردانی (اسم)
straying, ramble, quandary, vagrancy, divagation, roam, wandering state

غربت (اسم)
roam, foreign country, roving

گشتن (فعل)
go, turn, grow, search, roll, trundle, roam, swirl, goggle, troll

پرسه زدن (فعل)
moon, ramble, prog, rove, roam, loaf, saunter, knock about, prowl, loiter about, potter

گردیدن (فعل)
revolve, roam, swirl

سیر کردن (فعل)
satiate, feed, fill, go, move, travel, walk, tour, sate, glut, rotate, revolve, cloy, roam, give to eat, saturate

wander about


Synonyms: bum, bum around, drift, gad, gallivant, hike, hit the road, knock around, meander, peregrinate, prowl, ramble, range, rove, saunter, straggle, stray, stroll, struggle along, traipse, tramp, travel, traverse, trek, vagabond, walk


جملات نمونه

1. In the days of the Wild West, outlaws roamed the country.
در دوران غرب وحشی، یاغیان در سراسر آمریکا ول می گشتند

2. A variety of animals once roamed our land.
حیوانات زیادی زمانی در مزارع ما پرسه می زدند

3. The bachelor promised his girlfriend that he would roam no more.
دنی به همسرش قول داد که دیگر ول نگردد

4. After the pubs close, gangs of youths roam the city streets.
[ترجمه ترگمان]بعد از بسته شدن رستوران ها، دسته های جوانان در خیابان های شهر پرسه می زنند
[ترجمه گوگل]بعد از اینکه میخانه ها نزدیک می شوند، باندهای جوانان خیابان های شهر را می ریزند

5. WANDER The sheep are allowed to roam freely on this land.
[ترجمه ترگمان]به گوسفندها اجازه می دهند آزادانه در این سرزمین پرسه بزنند
[ترجمه گوگل]WANDER گوسفند اجازه می دهد آزادانه در این سرزمین سوار

6. He used to roam the streets for hours on end.
[ترجمه ح.ا] اون عادت داشت مدت زیادی رو تو خیابونا پرسه بزنه.
[ترجمه ترگمان]ساعت ها در خیابان ها پرسه می زد
[ترجمه گوگل]او برای ساعت ها در انتهای خیابان ها به سر می برد

7. I like to roam around the fields.
[ترجمه پیمان] من دوست دارم اطراف زمین ها پرسه بزنم.
[ترجمه ترگمان]دوست دارم اطراف مزرعه پرسه بزنم
[ترجمه گوگل]من دوست دارم در اطراف زمینه ها شگفت زده شوند

8. The animals were allowed to roam free.
[ترجمه shahab] به حیوانات اجازه داده شده که آزاد بچرخند
[ترجمه ترگمان]به حیوانات اجازه داده شد که آزادانه پرسه بزنند
[ترجمه گوگل]حیوانات مجاز به رانندگی آزاد شدند

9. The dogs are allowed to roam around.
[ترجمه ترگمان]سگ ها اجازه دارند که در اطراف پرسه بزنند
[ترجمه گوگل]سگ ها مجاز به حرکت در اطراف هستند

10. Reindeer roam the tundra in large herds.
[ترجمه ترگمان]گوزن شمالی در the و گله های بزرگ پرسه می زند
[ترجمه گوگل]گوزن های شمالی گوزن های تندرا را در گله های بزرگ پرورش می دهند

11. Teenage louts roam the streets at night.
[ترجمه ترگمان]louts جوان شب در خیابان ها پرسه می زنند
[ترجمه گوگل]لوتوس نوجوانان شبها در خیابان ها می آید

12. Groups of hunters and gatherers used to roam Europe.
[ترجمه ترگمان]گروهی از شکارچیان و gatherers که برای گردش در اروپا به کار می رفتند
[ترجمه گوگل]گروه های شکارچیان و جمع کننده ها به اروپا سفر می کردند

13. He let his eyes roam round the scene.
[ترجمه ترگمان]نگاهش را به اطراف صحنه دوخت
[ترجمه گوگل]او چشمان خود را در اطراف صحنه می برد

14. Hundreds of dogs roam free on the streets.
[ترجمه ترگمان]صدها سگ در خیابان ها پرسه می زنند
[ترجمه گوگل]صدها سگ در خیابان ها آزاد می شوند

15. Chickens and geese roam freely in the back yard.
[ترجمه ترگمان]جوجه ها و غازها آزادانه در حیاط پشتی پرسه می زنند
[ترجمه گوگل]جوجه ها و غازها آزادانه در حیاط پشت سرگردان می شوند

16. Ramblers are calling for the right to roam to be made law.
[ترجمه ترگمان]ramblers خواهان حق پرسه زدن در قانون هستند
[ترجمه گوگل]رامبلرها خواستار حق زدن برای ایجاد قانون هستند

17. Bobcats roam wild in the mountains.
[ترجمه ترگمان]bobcats در کوه ها پرسه می زنند
[ترجمه گوگل]Bobcats در کوهستان وحشی است

18. You shouldn't let your children roam the streets .
[ترجمه ترگمان]نباید اجازه بدی بچه هات توی خیابون پرسه بزنن
[ترجمه گوگل]شما نباید اجازه دهید فرزندانتان به خیابان ها رفته باشند

Armed bands roamed the streets.

دستجات مسلح در خیابان‌ها پرسه می‌زدند.


Sheep and goats roamed the meadows.

گوسفندان و بزها در مرغزارها می‌گشتند.


پیشنهاد کاربران

پرسه زدن, گشت و گذار حیوانات

رد پا

جولان زدن

travel around
پرسه زدن

پرسه زدن
رومینگ تلفن همراه
( با چشم ) برانداز کردن همه قسمت های یک شخص یا چیز

در مورد حیوانات و انسان: ازادانه در جایی چرخیدن و پرسه زدن
در مورد چشم: one's eyes roam over sth با چشم چیزی را برانداز کردن
در مورد موبایل: حالت رومینگ ، که اشاره به فعال شده خط در کشوری به جز کشور مبدا باشد ، دارد

( درمورد ذهن یا فکر ) : ذهن را آزاد گذاشتن، فکر را رها کردن، به چیز خاصی فکر نکردن
( of a person's mind or thoughts )
drift along without dwelling on anything in particular.
"he let his mind roam as he walked"

گشت و گذار
An Huge reptile with 56ft body roamed the seas of what is now Nevada 256million years ago
ی خزنده خیلی بزرگ اندازه 56فوت زندگی می کرده در دریای نودای کنونی در 256میلیون سال پیش


کلمات دیگر: