کلمه جو
صفحه اصلی

segmentation


بخش بخش بودن، بخش بخش سازی، تقسیم کردن به بخش ها یا اجزا، پاره پاره شدگی، تقسیم بچند قسمت یا قطعه، قطعه قطعه سازی

انگلیسی به فارسی

تقسیم بچند قسمت یا قطعه، قطعه قطعه سازی


قطعه بندی


تقسیم بندی، قطعه بندی، قطعه قطعه سازی، تقسیم بچند قسمت یا قطعه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a division, or the fact of being divided, into segments.

(2) تعریف: in biology, the division of an organ or organism into equivalent parts; cell division.

• division into segments, separation into parts; division of a creature or organ into equal parts (biology); cell division (biology)

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] قطعه بندی
[کامپیوتر] قطعه سازی؛ قطعه بندی
[ریاضیات] عمل قطعه قطعه کردن

جملات نمونه

1. There are two main categories of segmentation criteria.
[ترجمه ترگمان]دو دسته کلی از معیارهای تقسیم بندی وجود دارد
[ترجمه گوگل]دو دسته اصلی از معیارهای تقسیم بندی وجود دارد

2. These are variability, segmentation and operational difficulties.
[ترجمه ترگمان]اینها تغییرپذیری، تقسیم بندی و مشکلات عملیاتی هستند
[ترجمه گوگل]این تغییرات، تقسیم بندی و مشکلات عملیاتی است

3. We will also assume that perfect segmentation has taken place; there are no competing alignments of overlapping phonemes in the graph.
[ترجمه ترگمان]همچنین فرض می کنیم که تقسیم بندی کامل صورت گرفته است؛ در این نمودار، هیچ همترازی رقابتی از گره های همپوشانی کننده در گراف وجود ندارد
[ترجمه گوگل]ما همچنین فرض می کنیم که تقسیم بندی کامل صورت گرفته است؛ هیچ هماهنگی رقابتی از phonemes همپوشانی در نمودار وجود ندارد

4. As a result segmentation of the signal into the constituent units of speech is difficult and requires knowledge of the language.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه تقسیم بندی سیگنال به واحدهای سازنده گفتار دشوار بوده و نیازمند دانش زبان می باشد
[ترجمه گوگل]در نتیجه تقسیم سیگنال به واحدهای تشکیل دهنده گفتار دشوار است و نیاز به دانش زبان دارد

5. Or as the designers would put it, segmentation is a result of recognition.
[ترجمه ترگمان]و یا همانطور که طراحان آن را مطرح می کنند، تقسیم بندی نتیجه شناسایی است
[ترجمه گوگل]یا همانطور که طراحان آن را بیان می کنند، تقسیم بندی نتیجه تشخیص است

6. Segmentation is not only shown in the external differentiation of the body but also involves many of the internal organs.
[ترجمه ترگمان]قطعه بندی تنها در تمایز خارجی بدن دیده نمی شود بلکه شامل بسیاری از اعضای داخلی است
[ترجمه گوگل]تقسیم بندی نه تنها در تمایز خارجی بدن، بلکه شامل بسیاری از ارگان های داخلی نیز می شود

7. In each case, market segmentation offers an answer to the marketer.
[ترجمه ترگمان]در هر مورد، بخش بندی بازار پاسخ به the را ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]در هر مورد، تقسیم بندی بازار پاسخ به بازاریاب ارائه می دهد

8. Market segmentation is then defined and two main segmentation criteria are explained.
[ترجمه ترگمان]تقسیم بندی بازار سپس تعریف می شود و دو معیار تقسیم بندی اصلی توضیح داده می شوند
[ترجمه گوگل]سپس تقسیم بندی بازار تعریف می شود و دو معیار تقسیم بندی اصلی توضیح داده می شود

9. Sometimes his segmentation is highly contentious.
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات بخش بندی او بسیار بحث برانگیز است
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات تقسیم بندی آن بسیار متضاد است

10. Product segmentation of this sort is visible in clothes retailing, and the distribution of fitted kitchens and bedroom furniture.
[ترجمه ترگمان]تقسیم بندی محصول این نوع در فروش پوشاک، و توزیع of مجهز و مبل اتاق خواب دیده می شود
[ترجمه گوگل]تقسیم بندی محصول این نوع در فروشگاه های لباس، و توزیع آشپزخانه ها و مبلمان اتاق خواب دیده می شود

11. Three examples of Product Segmentation are given below.
[ترجمه ترگمان]سه نمونه از قطعه بندی محصول در زیر آورده شده است
[ترجمه گوگل]سه نمونه از Segmentation محصول در زیر آمده است

12. When I was ready to implement market segmentation, I went back to many of these same people.
[ترجمه ترگمان]زمانی که من برای اجرای بخش کردن بازار آماده بودم، به بسیاری از این افراد برگشتم
[ترجمه گوگل]هنگامی که من آماده بودم تقسیم بندی بازار را انجام دهم، من به بسیاری از این افراد مشابه بازگشتم

13. His attentional impairment arises after normal segmentation of the image into figures and background has taken place.
[ترجمه ترگمان]اختلال attentional پس از تقسیم بندی نرمال تصویر به صورت اشکال و پس زمینه رخ می دهد
[ترجمه گوگل]اختلال توجه خود را پس از تقسیم عادی تصویر به چهره ها و پس زمینه اتفاق می افتد

14. Market segmentation is especially important in consumer markets, where the numbers of potential buyers can be measured in millions.
[ترجمه ترگمان]تقسیم بندی بازار به ویژه در بازارهای مصرف کنندگان مهم است، که در آن تعداد خریداران احتمالی را می توان در میلیون ها اندازه گیری کرد
[ترجمه گوگل]تقسیم بندی بازار به ویژه در بازارهای مصرفی مهم است، جایی که تعداد خریداران بالقوه را می توان در میلیون ها اندازه گیری کرد

15. Segmentation is another problem that affects both media.
[ترجمه ترگمان]قطعه بندی یک مشکل دیگر است که هر دو رسانه را تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه گوگل]Segmentation یک مشکل دیگر است که بر روی هر دو رسانه تاثیر می گذارد

پیشنهاد کاربران

طبقه بندی

( در ماشینکاری ) تکه تکه شدن براده حاصل از برش ماده

[مارکتینگ] بخش بندی، شناسایی بخش های مختلف بازار از نظر سنی، جنسیتی، قدرت خرید، شهری یا روستایی، و مانند آنها
[مهندسی] قطعه قطعه کردن، تقسیم یک کل یک پارچه به چند جزء متصل به هم

segmentation ( زبان‏شناسی ) ==واژه بیگانه: segmentationواژه مصوب: تقطیعتعریف: برش زنجیرۀ گفتار یا تجزیۀ آن به واحدهای سازندۀ آن==segmentation ( بازاریابی )
واژه مصوب: بخش بندی
تعریف: تقسیم بندی بازار به گروه های مختلفی از مشتریان که ویژگی ها و نیازهای مشابه دارند


کلمات دیگر: