کلمه جو
صفحه اصلی

sharpen


معنی : تند کردن، تیز کردن، تقلب کردن، تیز شدن، نوک تیز کردن
معانی دیگر : تند کردن یا شدن، شدید کردن یا شدن

انگلیسی به فارسی

تیز کردن، تند کردن، تیز شدن، نوک تیز کردن، تقلب کردن


تیز کردن، تیز شدن، نوک تیز کردن، تقلب کردن، تندکردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: sharpens, sharpening, sharpened
مشتقات: sharpener (n.)
• : تعریف: to make or become sharp or sharper.
متضاد: blunt, dim, dull
مشابه: acuminate, grind, hone, strop, whet

• make sharp, make pointed; be sharpened
if you sharpen an object, you make its edge very thin or you make its end pointed.
if your senses or abilities sharpen or if you sharpen them, you become quicker at thinking or at noticing things, or better at your particular skill.
if disagreements or differences between people sharpen or if something sharpens them, they increase; a formal use.
if your voice sharpens or if you sharpen it, you begin to speak more angrily and quickly.
if you sharpen a knife or other tool up, you make its edge thinner or make its end more pointed.
if someone sharpens up their image, performance, or opinion, or if it sharpens up, it becomes better or more clearly defined.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] دقیق کردن، تیز کردن- فیلتری که تمرکز بر یک ناحیه ی تعریف شده را دقیق تر می کند. این فیلتر برای وضوح تصویر لکه دار مفید است. ( توقع معجزه نداشته باشید؛ کامپیوتر قادر به محاسبه ی اطلاعاتی در تصویر اصلی نیست، نمی باشد). اگر از این فیلتر استفاده ی زیادی شود، نظم ظاهری سلولهای تصویری به هم می ریزد، زیرا این فیلتر با افزایش تفاوت میان سلولهای تصویری مجاور کار می کند. نگاه کنید به pixelate .

مترادف و متضاد

Synonyms: acuminate, dress, edge, file, grind, hone, make acute, make sharp, put an edge on, put a point on, sharp, stroke, strop, taper, whet


Antonyms: blunt, dull


تند کردن (فعل)
accelerate, sharpen

تیز کردن (فعل)
grind, sharp, sharpen, point, keen, whet, strap

تقلب کردن (فعل)
sharpen, nobble

تیز شدن (فعل)
sharpen, peak

نوک تیز کردن (فعل)
sharpen

make knifelike


جملات نمونه

1. to sharpen a knife
چاقو تیز کردن

2. to sharpen a pain
درد را شدید کردن

3. to sharpen a pencil
مدادی را تیز کردن

4. to sharpen one's appetite
(مجازی) اشتهای کسی را تحریک کردن

5. Our cat likes to sharpen her claws on the legs of the dining table.
[ترجمه ترگمان]گربه ما دوست دارد پنجه هایش را به پای میز غذا خوری تیز کند
[ترجمه گوگل]گربه ما تمایل دارد تا پنجه هایش را روی پای میز ناهارخواری تیز کند

6. When you sharpen a pencil, you make chips.
[ترجمه ترگمان]وقتی مداد رو تیز می کنی چیپس درست می کنی
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک مداد را تیز می کنید، چیپ ها را می سازید

7. We'll need to sharpen our wits if we're going to defeat Jack's team.
[ترجمه ترگمان]اگر می خواهیم تیم جک را شکست بدهیم باید wits را تیز کنیم
[ترجمه گوگل]اگر ما قصد داریم تیم جک را شکست دهیم، نیاز داریم که عقل ما را تیزتر کنیم

8. He needs to sharpen up before the Olympic trials.
[ترجمه شفیعی] لازم است که اوقبل از مسابقان المپیک مهارت هایش را بالاتر ببرد
[ترجمه ترگمان]او باید قبل از مسابقات المپیک خودش را تیز کند
[ترجمه گوگل]او نیاز به تیزتر کردن قبل از آزمایشات المپیک دارد

9. The training is designed to sharpen the fighter's reflexes.
[ترجمه ترگمان]این آموزش برای تیز کردن عکس العمل جنگنده طراحی شده است
[ترجمه گوگل]آموزش برای تیز کردن رفلکس جنگنده طراحی شده است

10. There is a need to sharpen the focus of the discussion.
[ترجمه ترگمان]نیاز به تیز کردن تمرکز بحث وجود دارد
[ترجمه گوگل]نیاز به تمرکز بحث بیشتر است

11. If the company doesn't sharpen up soon, it will go out of business.
[ترجمه شفیعی] اگر شرکت توانایی هایش را به زودی افزایش ندهد. از بازار بیرون خواهد رفت.
[ترجمه ترگمان]اگر شرکت به زودی آن را تیز نکند، از کار خارج خواهد شد
[ترجمه گوگل]اگر شرکت به زودی تیز نکنید، از کار خارج نخواهد شد

12. He started to sharpen his knife.
[ترجمه ترگمان]شروع به تیز کردن چاقویش کرد
[ترجمه گوگل]او شروع به تیز کردن چاقوی خود کرد

13. You can sharpen your skills with rehearsal.
[ترجمه شفیعی] شما می توانید با تمرین مهارت هایتان را افزایش دهید.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید مهارت خود را با تمرین تیز کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید مهارت های خود را با تمرین تیز کنید

14. The course will help students sharpen their writing skills.
[ترجمه ترگمان]این درس به دانش آموزان کمک خواهد کرد تا مهارت های نوشتاری خود را افزایش دهند
[ترجمه گوگل]این دوره به دانش آموزان کمک خواهد کرد که مهارت های نوشتن خود را تیز کنند

15. She attends regular training weekends to sharpen her skills.
[ترجمه ترگمان]او در اواخر هفته در آموزش منظم شرکت می کند تا مهارت های خود را تشدید کند
[ترجمه گوگل]او در تعطیلات آخر هفته به طور منظم برای تیز کردن مهارت هایش شرکت می کند

to sharpen a knife

چاقو تیز کردن


to sharpen one's appetite

(مجازی) اشتهای کسی را تحریک کردن


to sharpen a pain

درد را شدید کردن


پیشنهاد کاربران

تشدید کردن - آشکار کردن - واضح و مشخص کردن

تقویت کردن

To improve

اصلاح کردن، بهتر کردن

رشد دادن، تکمیل کردن

بهبود بخشیدن

To make something sharp
تیز کردن

مثال : I need to sharpen that knife .
باید اون چاقو رو تیز کنم .

میتونید به کانال اینستاگرام من سر بزنید . لغات و اصطلاحات بیشتری همراه با مثال ببینید .

@لَنگویچ

sharpen ( verb ) = تیز کردن، تراشیدن، تیزشدن/بهبود بخشیدن، تقویت کردن، بهتر کردن/تشدید کردن، افزایش دادن/واضح کردن، شفاف کردن/روی نت بالا تنظیم کردن ( در موسیقی )


examples:
1 - I hope this course will help me sharpen my computer skills.
من امیدوارم این دوره آموزشی به من کمک کند تا مهارت های کامپیوتری ام را بهتر کنم.
2 - You can sharpen your skills with rehearsal.
شما می توانید با تمرین، مهارت هایتان را تقویت کنید.
3 - They sharpened all the knives.
آنها همه چاقوها را تیز کردند.
4 - My pencil is blunt - I'll have to sharpen it.
مداد من بی نوک است - باید آن را بتراشم.
5 - figurative The company is cutting production costs in an attempt to sharpen its competitive edge ( = in order to improve how competitive it is ) .
بخش مجازی این شرکت هزینه های تولید را کاهش می دهد تا سعی کند مزیت رقابتی خود را بهبود ببخشد. ( = به منظور بهبود میزان رقابت پذیری آن ) .
6 - I need to sharpen that knife.
باید آن چاقو را تیز کنم.
7 - The surgeon sharpened his scalpel.
جراح چاقوی جراحی خود را تیز کرد.
8 - Recent changes have sharpened competition between the airlines.
تغییرات اخیر رقابت بین خطوط هوایی را تشدید کرده است.
9 - The prison riots have sharpened the debate about how prisons should be run.
ناآرامی های زندان بحث درباره نحوه اداره زندان ها را تشدید کرده است.
10 - We'll need to sharpen our wits if we're going to defeat Jack's team.
اگر می خواهیم تیم جک را شکست دهیم باید ذهن خود را تقویت کنیم.
11 - How do you sharpen the focus on this camera?
چگونه می توانید تنظیم خود را بر روی این دوربین واضح می کنید؟
12 - You need to sharpen the A string on your violin.
شما باید سیم A را روی نت بالای ویولن خود تنظیم کنید.
13 - The dollar’s decline in value sharpened fears of another recession.
کاهش ارزش دلار ترس از رکود اقتصادی دیگر را تشدید کرد.
14 - Turn the knob to sharpen the focus of the slide projector.
دکمه را بچرخانید تا زوم پروژکتور اسلاید واضح شود.


کلمات دیگر: