1- تنبیه کننده 2- توان فرسا، دشوار، آزار دهنده 3- زیان، صدمه
punishing
1- تنبیه کننده 2- توان فرسا، دشوار، آزار دهنده 3- زیان، صدمه
انگلیسی به فارسی
تنبیهکننده
توانفرسا، دشوار، آزاردهنده
زیان، صدمه
مجازات، مجازات کردن، تنبیه کردن، کیفر دادن، ادب کردن، گوشمال دادن، سزا دادن
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: causing injury or exhaustion, usually by requiring strenuous physical effort.
• مشابه: burdensome, demanding, exhausting, harsh, taxing
• مشابه: burdensome, demanding, exhausting, harsh, taxing
- Years of punishing labor in the mines had ruined his health.
[ترجمه ترگمان] سال ها کار مجازات در معادن او را نابود کرده بود
[ترجمه گوگل] سالهای مجازات کار در معادن، سلامتی خود را از بین برد
[ترجمه گوگل] سالهای مجازات کار در معادن، سلامتی خود را از بین برد
- The soldiers marched on through the blizzard and its punishing wind.
[ترجمه ترگمان] سربازان در میان برف راه می رفتند و باد تنبیه او را تنبیه می کرد
[ترجمه گوگل] سربازان از طریق حادثه و باد مجازاتش حرکت کردند
[ترجمه گوگل] سربازان از طریق حادثه و باد مجازاتش حرکت کردند
• (2) تعریف: designed as a punishment.
- The government instituted punishing fines in order to contain illegal importation.
[ترجمه ترگمان] دولت جریمه ها را به منظور جلوگیری از واردات غیرقانونی وضع کرده است
[ترجمه گوگل] دولت مجازات جریمه را به منظور جلوگیری از واردات غیرقانونی ایجاد کرد
[ترجمه گوگل] دولت مجازات جریمه را به منظور جلوگیری از واردات غیرقانونی ایجاد کرد
• a punishing experience makes you very weak or helpless.
جملات نمونه
1. Smacking is not an acceptable way of punishing a child.
[ترجمه ترگمان]تنبیه کردن یک روش قابل قبول برای تنبیه یک کودک نیست
[ترجمه گوگل]Smacking یک روش قابل قبول مجازات یک کودک نیست
[ترجمه گوگل]Smacking یک روش قابل قبول مجازات یک کودک نیست
2. His punishing work schedule had made him resort to drugs.
[ترجمه ترگمان]زمان بندی کاری او باعث شده بود که او به مواد مخدر متوسل شود
[ترجمه گوگل]برنامه کاری مجازات او به مواد مخدر کمک کرد
[ترجمه گوگل]برنامه کاری مجازات او به مواد مخدر کمک کرد
3. Instead of simply punishing them, the system encourages offenders to modify their behaviour.
[ترجمه ترگمان]این سیستم به جای مجازات آن ها، متخلفان را تشویق به اصلاح رفتار خود می کند
[ترجمه گوگل]سیستم به جای آنکه آنها را مجازات کند، مجرمان را تشویق می کند رفتار خود را تغییر دهند
[ترجمه گوگل]سیستم به جای آنکه آنها را مجازات کند، مجرمان را تشویق می کند رفتار خود را تغییر دهند
4. Currently she has a punishing schedule of five presentations a day.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر او یک برنامه آموزشی پنج سخنرانی در روز دارد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر او یک برنامه تنبیهی پنج سخنرانی در روز دارد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر او یک برنامه تنبیهی پنج سخنرانی در روز دارد
5. He set himself a punishing schedule of conferences.
[ترجمه ترگمان]او برای خود برنامه برگزاری کنفرانس های خود را تعیین کرد
[ترجمه گوگل]او خودش برنامه مجازات کنفرانس ها را تنظیم کرد
[ترجمه گوگل]او خودش برنامه مجازات کنفرانس ها را تنظیم کرد
6. The President has a punishing schedule for the next six months.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور برای شش ماه آینده یک برنامه مجازات دارد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور یک برنامه مجازات برای شش ماه آینده دارد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور یک برنامه مجازات برای شش ماه آینده دارد
7. He claimed his punishing work schedule had made him resort to taking the drug.
[ترجمه ترگمان]او ادعا کرد که برنامه کاری مجازات او باعث شده است که وی به مصرف مواد مخدر متوسل شود
[ترجمه گوگل]او ادعا کرد که برنامه کاری مجازات او را به مصرف دارو می برد
[ترجمه گوگل]او ادعا کرد که برنامه کاری مجازات او را به مصرف دارو می برد
8. Punishing the demonstrators is self-defeating because it only encourages further demonstrations.
[ترجمه ترگمان]Punishing تظاهر کنندگان خود شکست خورده است، زیرا این تظاهرات فقط تظاهرات بیشتری را تشویق می کند
[ترجمه گوگل]مجازات تظاهرکنندگان خود شکست خورده است، زیرا تنها تظاهرات های بیشتری را تشویق می کند
[ترجمه گوگل]مجازات تظاهرکنندگان خود شکست خورده است، زیرا تنها تظاهرات های بیشتری را تشویق می کند
9. The teacher was laid under the necessity of punishing the student who failed in the examination.
[ترجمه ترگمان]معلم برای مجازات دانش آموزی که در امتحانات شکست خورد، قرار داده شد
[ترجمه گوگل]معلم تحت لزوم مجازات دانشجویانی که در معاینه شکست خوردند، گذاشته شد
[ترجمه گوگل]معلم تحت لزوم مجازات دانشجویانی که در معاینه شکست خوردند، گذاشته شد
10. The boxer was floored by a punishing left jab.
[ترجمه ترگمان]مشت زن از فشاری که به طرف چپ پیچید، متعجب شد
[ترجمه گوگل]بوکسور توسط یک مجازات جناغ چپ کف شده است
[ترجمه گوگل]بوکسور توسط یک مجازات جناغ چپ کف شده است
11. My tyres took quite a punishing on the rough terrain.
[ترجمه ترگمان]لاستیک های من در زمین سخت تنبیه شدند
[ترجمه گوگل]لاستیک های من کاملا در زمین لرزه مجازات شد
[ترجمه گوگل]لاستیک های من کاملا در زمین لرزه مجازات شد
12. The courses are long and punishing, with steep gradients.
[ترجمه ترگمان]این دوره های طولانی و مجازات با شیب های تند هستند
[ترجمه گوگل]دوره ها طولانی و مجازات هستند، با شیب شیب دار
[ترجمه گوگل]دوره ها طولانی و مجازات هستند، با شیب شیب دار
13. Not punishing them amounts to condoning their crime.
[ترجمه ترگمان]به هیچ وجه نباید از این جرم چشم پوشی کنند
[ترجمه گوگل]مجازات آنها به معنی جرم و جنایت آنها نیست
[ترجمه گوگل]مجازات آنها به معنی جرم و جنایت آنها نیست
14. There's no mechanism for punishing arms exporters who break the rules.
[ترجمه ترگمان]هیچ مکانیسمی برای مجازات صادر کنندگان اسلحه وجود ندارد که قوانین را نقض کنند
[ترجمه گوگل]هیچ سازمانی برای مجازات صادرکنندگان اسلحه وجود ندارد که قوانین را نقض کنند
[ترجمه گوگل]هیچ سازمانی برای مجازات صادرکنندگان اسلحه وجود ندارد که قوانین را نقض کنند
15. My boots have taken quite a punishing recently I need a new pair.
[ترجمه ترگمان]من اخیرا به یک جفت کفش جدید احتیاج دارم
[ترجمه گوگل]چکمه های من اخیرا کاملا مجازات شده اند و من نیاز به یک جفت جدید دارم
[ترجمه گوگل]چکمه های من اخیرا کاملا مجازات شده اند و من نیاز به یک جفت جدید دارم
کلمات دیگر: