بطورهمرتبه ,چنانکه یکجورباشد
coordinately
بطورهمرتبه ,چنانکه یکجورباشد
انگلیسی به فارسی
هماهنگی
انگلیسی به انگلیسی
• equally, synonymously, correspondingly
جملات نمونه
1. Coordinately, the WTO should ameliorate "TBT Agreement" in order to mitigate the malignant effects of TBT on international trade.
[ترجمه ترگمان]coordinately، سازمان تجارت جهانی باید \"توافقنامه TBT\" را به منظور کاهش اثرات زیانبار of بر روی تجارت بین المللی اصلاح کند
[ترجمه گوگل]به طور هماهنگ، سازمان تجارت جهانی باید توافق نامه TBT را بهبود بخشد تا بتواند اثرات بدخیم TBT را در تجارت بین المللی کاهش دهد
[ترجمه گوگل]به طور هماهنگ، سازمان تجارت جهانی باید توافق نامه TBT را بهبود بخشد تا بتواند اثرات بدخیم TBT را در تجارت بین المللی کاهش دهد
2. Therefore, it is very important to coordinately select all object characters in resistance and high yield breeding.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، بسیار مهم است که تمامی شخصیت های مورد نظر در مقاومت و تولید بازده بالا را انتخاب کنیم
[ترجمه گوگل]بنابراین، بسیار مهم است که به طور هماهنگ تمام شخصیت های شی در مقاومت و عملکرد پرورش عالی را انتخاب کنید
[ترجمه گوگل]بنابراین، بسیار مهم است که به طور هماهنگ تمام شخصیت های شی در مقاومت و عملکرد پرورش عالی را انتخاب کنید
3. Just because of coordinately functioning of many factors, the idea of controlling foreigners by rhubarb developed and was strengthened constantly, and was prevailed in the period of the Opium War.
[ترجمه ترگمان]تنها به دلیل فعالیت coordinately عوامل متعدد، ایده کنترل خارجیان توسط ریواس توسعه یافت و به طور مداوم تقویت شد و در دوره جنگ تریاک رواج یافت
[ترجمه گوگل]فقط به دلیل هماهنگ عملکرد بسیاری از عوامل، ایده کنترل خارجیان توسط ربابو توسعه داده شد و به طور مداوم تقویت شد و در دوره جنگ تریاک غلبه کرد
[ترجمه گوگل]فقط به دلیل هماهنگ عملکرد بسیاری از عوامل، ایده کنترل خارجیان توسط ربابو توسعه داده شد و به طور مداوم تقویت شد و در دوره جنگ تریاک غلبه کرد
4. This model employs MA technology to coordinately process information from each monitored host, and then completes global information extraction of intruder actions.
[ترجمه ترگمان]این مدل از فن آوری MA برای پردازش اطلاعات فرآیند از هر میزبان نظارت شده استفاده می کند و سپس استخراج اطلاعات جهانی از اقدامات مزاحم را تکمیل می کند
[ترجمه گوگل]این مدل از تکنولوژی MA برای هماهنگی پردازش اطلاعات از هر میزبان تحت نظارت استفاده می کند و سپس اطلاعات جمع آوری اطلاعات از اقدامات مزاحم را تکمیل می کند
[ترجمه گوگل]این مدل از تکنولوژی MA برای هماهنگی پردازش اطلاعات از هر میزبان تحت نظارت استفاده می کند و سپس اطلاعات جمع آوری اطلاعات از اقدامات مزاحم را تکمیل می کند
5. To work coordinately in a distributed network system, a synchronization algorithm must be introduced to assure mutual exclusive access and operation on the critical resource.
[ترجمه ترگمان]برای کار کردن در یک سیستم شبکه توزیعی، یک الگوریتم همزمانی باید برای تضمین دسترسی انحصاری متقابل و بهره برداری بر منابع حیاتی معرفی شود
[ترجمه گوگل]برای هماهنگی در یک سیستم شبکه توزیع شده، یک الگوریتم هماهنگ سازی باید برای تأمین دسترسی متقابل و عملی متقابل در منابع حیاتی ارائه شود
[ترجمه گوگل]برای هماهنگی در یک سیستم شبکه توزیع شده، یک الگوریتم هماهنگ سازی باید برای تأمین دسترسی متقابل و عملی متقابل در منابع حیاتی ارائه شود
6. In order to ensure Chinese economy developing coordinately, we should adjust the original policies and establish a new foreign trade strategy to fit in the new situation.
[ترجمه ترگمان]به منظور تضمین اقتصاد چین در حال توسعه، ما باید سیاست های اصلی را تنظیم کرده و یک استراتژی تجاری خارجی جدید برای تناسب در وضعیت جدید ایجاد کنیم
[ترجمه گوگل]برای اطمینان از اینکه اقتصاد چین به طور هماهنگ توسعه می یابد، ما باید سیاست های اصلی را تنظیم کنیم و یک استراتژی جدید تجارت خارجی را در شرایط جدید قرار دهیم
[ترجمه گوگل]برای اطمینان از اینکه اقتصاد چین به طور هماهنگ توسعه می یابد، ما باید سیاست های اصلی را تنظیم کنیم و یک استراتژی جدید تجارت خارجی را در شرایط جدید قرار دهیم
7. As a partner of zhangchong, we worked coordinately to report to the general manager.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک شریک of، ما coordinately را برای گزارش دادن به مدیر کل کار کردیم
[ترجمه گوگل]به عنوان یک شریک zhangchong، ما به طور هماهنگی برای گزارش به مدیر کل کار کردیم
[ترجمه گوگل]به عنوان یک شریک zhangchong، ما به طور هماهنگی برای گزارش به مدیر کل کار کردیم
8. However, the expected torque can not be produced due to the singularity, which can be encountered when several CMGs work coordinately.
[ترجمه ترگمان]با این حال، گشتاور مورد انتظار نمی تواند به دلیل منحصر بفرد بودن تولید شود، که می تواند در زمانی که چندین CMGs کار می کنند، دیده شود
[ترجمه گوگل]با این حال، گشتاور مورد انتظار نمی تواند به علت تکینگی تولید شود، که می تواند زمانی اتفاق می افتد که چند CMG هماهنگ کار می کنند
[ترجمه گوگل]با این حال، گشتاور مورد انتظار نمی تواند به علت تکینگی تولید شود، که می تواند زمانی اتفاق می افتد که چند CMG هماهنگ کار می کنند
9. Harmony refers to a state in which things exist and develop coordinately.
[ترجمه ترگمان]هارمونی به وضعیتی اشاره می کند که در آن چیزها وجود دارند و coordinately را توسعه می دهند
[ترجمه گوگل]هماهنگی به یک دولت اشاره دارد که در آن چیزها وجود دارد و هماهنگ شده اند
[ترجمه گوگل]هماهنگی به یک دولت اشاره دارد که در آن چیزها وجود دارد و هماهنگ شده اند
10. The socialism harmonious society is the society that material civilization, political civilization and spiritual civilization developed coordinately.
[ترجمه ترگمان]جامعه مترقی سوسیالیسم جامعه ای است که تمدن مادی، تمدن سیاسی و تمدن معنوی coordinately را توسعه می دهد
[ترجمه گوگل]جامعۀ هماهنگ سوسیالیسم جامعه ای است که تمدن مادی، تمدن سیاسی و تمدن معنوی هماهنگ ایجاد می شود
[ترجمه گوگل]جامعۀ هماهنگ سوسیالیسم جامعه ای است که تمدن مادی، تمدن سیاسی و تمدن معنوی هماهنگ ایجاد می شود
11. All human activities must get along with nature harmony and get development coordinately.
[ترجمه ترگمان]همه فعالیت های انسانی باید با هماهنگی طبیعت همراه شوند و روند توسعه را به دست آورند
[ترجمه گوگل]تمام فعالیت های انسانی باید با هماهنگی طبیعت همراه باشد و هماهنگی در توسعه پیدا کند
[ترجمه گوگل]تمام فعالیت های انسانی باید با هماهنگی طبیعت همراه باشد و هماهنگی در توسعه پیدا کند
12. The development of forestry and increasing the percentage of forest cover are very important to the purpose of coordinately developing environment and economy.
[ترجمه ترگمان]توسعه جنگلداری و افزایش درصد پوشش جنگلی برای اهداف توسعه محیط و اقتصاد بسیار مهم است
[ترجمه گوگل]توسعه جنگلداری و افزایش درصد پوشش جنگل به منظور هماهنگی توسعه محیط و اقتصاد بسیار مهم است
[ترجمه گوگل]توسعه جنگلداری و افزایش درصد پوشش جنگل به منظور هماهنگی توسعه محیط و اقتصاد بسیار مهم است
13. Both HGF and FGF4 can induce umbilical cord blood MNC to differentiate into hepatocyte-like cells singly or coordinately.
[ترجمه ترگمان]هم HGF و هم FGF۴ می توانند MNC خون بندناف را تحریک کنند تا به طور مجزا و یا به طور جداگانه به سلول های hepatocyte - مانند تبدیل شوند
[ترجمه گوگل]هر دو HGF و FGF4 می توانند MNC خون بند ناف را تشخیص دهند تا سلول های مشابه سلول های هپاتوسیت را به طور جداگانه یا هماهنگ تشخیص دهند
[ترجمه گوگل]هر دو HGF و FGF4 می توانند MNC خون بند ناف را تشخیص دهند تا سلول های مشابه سلول های هپاتوسیت را به طور جداگانه یا هماهنگ تشخیص دهند
14. Some advices were come up with that model of urban development must be changed and spatial structure must be integrated in order to make them grow coordinately.
[ترجمه ترگمان]برخی از وجوه ارسالی با این مدل از توسعه شهری باید تغییر داده شود و ساختار فضایی باید با نظم تلفیق شود تا آن ها رشد کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از توصیه ها این بود که مدل توسعه شهری باید تغییر کند و ساختار فضایی باید به منظور هماهنگ شدن آنها با یکدیگر، یکپارچه شود
[ترجمه گوگل]بعضی از توصیه ها این بود که مدل توسعه شهری باید تغییر کند و ساختار فضایی باید به منظور هماهنگ شدن آنها با یکدیگر، یکپارچه شود
15. This paper discusses the principles, technology and industrial production equipment of obtaining absolute alcohol with coordinately separate technique.
[ترجمه ترگمان]این مقاله به بحث در مورد اصول، فن آوری و تجهیزات تولید صنعتی به دست آوردن الکل مطلق با یک تکنیک جداگانه می پردازد
[ترجمه گوگل]این مقاله در مورد اصول، فن آوری و تجهیزات تولید صنعتی برای به دست آوردن الکل مطلق با روش هماهنگ جداگانه بحث می شود
[ترجمه گوگل]این مقاله در مورد اصول، فن آوری و تجهیزات تولید صنعتی برای به دست آوردن الکل مطلق با روش هماهنگ جداگانه بحث می شود
پیشنهاد کاربران
به طور یک شکل. . به طور یک دست. .
کلمات دیگر: