کلمه جو
صفحه اصلی

hard labour


معنی : اعمال شاقه
معانی دیگر : کارهای سخت

انگلیسی به فارسی

کارهای سخت ،اعمال شاقه


انگلیسی به انگلیسی

• hard labour is hard physical work which people have to do as punishment for a crime.

مترادف و متضاد

اعمال شاقه (اسم)
hard labor, peonage, hard labour

جملات نمونه

1. He forced his thralls into hard labour.
[ترجمه ترگمان]He را به زحمت واداشت
[ترجمه گوگل]او نیروهایش را به کار سختی تحمیل کرد

2. He was sentenced to ten years' hard labour.
[ترجمه ترگمان]او به ده سال کار سخت محکوم شد
[ترجمه گوگل]او به 10 سال کار سخت محکوم شد

3. Her palms were excoriated by the hard labour of shoveling.
[ترجمه ترگمان]کف دست هایش را با تلاش و زحمت زیاد می کرد
[ترجمه گوگل]دست نخورده ها توسط کار سخت بیهوشی کشیده شد

4. The sentence of the court was twelve years' hard labour, to be served in a British prison.
[ترجمه ترگمان]حکم دادگاه دوازده سال کار سخت بود که در زندان بریتانیا به کار گرفته شد
[ترجمه گوگل]حکم دادگاه 12 سال کار سختی بود که در زندان بریتانیا خدمت می کرد

5. The judge sentenced him to do hard labour.
[ترجمه ترگمان]قاضی او را به اعمال شاقه محکوم کرد
[ترجمه گوگل]قاضی او را مجبور کرد تا کار سختی انجام دهد

6. But the hard labour for criminals which replaced judicial execution was so appalling that it was in effect a living death.
[ترجمه ترگمان]اما کار سخت برای جنایتکاران که جای اعدام قضایی را گرفته بود، چنان مهیب بود که در واقع مرگ زنده بود
[ترجمه گوگل]اما کار سخت برای جنایتکاران که جایگزین دادگاه قضایی شده بود، خیلی دشوار بود که مرگ زنده بود

7. And hard labour . . . the railway navvies remembered by a rock band.
[ترجمه ترگمان]و تلاش سخت راه آهن توسط یک گروه راک به یاد می آورد
[ترجمه گوگل]و کار سخت ناوهای راه آهن توسط یک گروه راک یاد می شود

8. He was given six months' hard labour after he refused on principle to pay the fine.
[ترجمه ترگمان]او شش ماه پس از اینکه از اصول پرداخت جریمه امتناع کرد، کار سختی به او داده شد
[ترجمه گوگل]او پس از اینکه اصل را برای پرداخت جریمه رد کرد، شش ماه کار سخت را به او داده بود

9. This meant having to work in hard labour, alongside her husband and possibly children, in order to support her family.
[ترجمه ترگمان]این به معنای نیاز به کار سخت در کنار همسر و احتمالا کودکان، به منظور حمایت از خانواده اش بود
[ترجمه گوگل]این به این معنی است که مجبور به کار در کار سخت، همراه شوهر و احتمالا بچه ها، به منظور حمایت از خانواده اش

10. The relentless grind of hard labour and ill-health had taken its toll on Booth.
[ترجمه ترگمان]فشار بی وقفه تلاش سخت و سلامت خود را به بوث منتقل کرده بود
[ترجمه گوگل]خستگی بی رحمانه از کار سخت و بدبختی موجب برانگیختن بوت شد

11. However, an extra month's hard labour made good the loss.
[ترجمه ترگمان]با این حال، یک ماه کار سخت و طاقت فرسا باعث از بین رفتن ضرر شد
[ترجمه گوگل]با این حال، یک کار ماهانه اضافی باعث از بین رفتن آن شد

12. She would have been doing hard labour in prison.
[ترجمه ترگمان]او در زندان کار سختی انجام می داد
[ترجمه گوگل]او در زندان سخت کار کرده است

13. Old age disabled him for hard labour.
[ترجمه ترگمان]پیری او را برای کار سخت ناتوان کرده است
[ترجمه گوگل]سن او برای کار سخت او را از کار انداخت

14. I certainly wasn't doing hard labour.
[ترجمه ترگمان]مطمئنا کار سختی نبود
[ترجمه گوگل]قطعا کار سختی انجام ندادم

15. They were always eating richly and knew neither hard labour nor sorrow.
[ترجمه ترگمان]همیشه با شور و شوق مشغول خوردن بودند و نه از کار سخت و نه غم
[ترجمه گوگل]آنها همیشه غنی می خوردند و نه کار سخت و نه غم و اندوه می دانستند


کلمات دیگر: