کلمه جو
صفحه اصلی

illustrious


معنی : درخشان، ممتاز، برجسته، مجلل، نامی
معانی دیگر : شهیر، (در اصل) براق، نورانی، فروزان

انگلیسی به فارسی

مشهور، برجسته، درخشان، نامی، ممتاز، مجلل


برجسته، نامی، درخشان، ممتاز، مجلل


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: illustriously (adv.), illustriousness (n.)
• : تعریف: highly renowned; celebrated; glorious.
مترادف: acclaimed, celebrated, distinguished, eminent, esteemed, famous, glorious, honored, notable, prominent, renowned, venerated
متضاد: infamous
مشابه: conspicuous, exalted, grand, great, noted, respected, touted, well-known

- He didn't dare follow in the footsteps of his illustrious father, as he was sure he would never measure up.
[ترجمه ترگمان] او جرات نکرد با صدای بلند پدرش را ببیند، چون مطمئن بود که هیچ وقت پیمانه را اندازه نخواهد گرفت
[ترجمه گوگل] او جرأت پیروی از راه پدر پدرش را نداشت، زیرا او مطمئن بود که هرگز نمیتواند اندازه بگیرد
- Her illustrious career as a judge is detailed in her biography.
[ترجمه ترگمان] زندگی مهم او به عنوان یک قاضی در زندگینامه او دقیق و دقیق است
[ترجمه گوگل] حرفه برجسته او به عنوان یک قاضی در زندگینامه او شرح داده شده است

• outstanding; distinguished, famous, renowned; luminous
an illustrious person is famous and distinguished; a formal word.

مترادف و متضاد

درخشان (صفت)
ablaze, bright, shining, luminous, shiny, stellar, phosphorescent, refulgent, beaming, starry, beamy, illustrious, luminescent, luminiferous, lucid, fulgent, glittery, luciferous, lightsome

ممتاز (صفت)
super, excellent, immense, best, gilt-edged, privileged, distinguished, outstanding, illustrious, elect, preferential, topping

برجسته (صفت)
prime, master, striking, leading, protuberant, distinguished, outstanding, illustrious, dominant, bossed, prominent, eminent, bossy, gibbous, bulging, convex, bunchy, famous, predominant, egregious, noted, dome-shaped, kenspeckle, embossed, knobby, laureate, noticeable, overriding, palmary, stereometric, supereminent, torose

مجلل (صفت)
luxuriant, stately, grand, imperial, magnificent, illustrious, sumptuous, deluxe, luxurious, plush, palatial, gorgeous, glorious, gala, plushy, royal, splendorous

نامی (صفت)
illustrious, famous

famous, prominent


Synonyms: big league, brilliant, celeb, celebrated, distinguished, eminent, esteemed, exalted, famed, glorious, great, heavy, lofty, monster, name, noble, notable, noted, outstanding, remarkable, renowned, resplendent, signal, splendid, star, sublime, superstar, well-known


Antonyms: infamous, lowly, unimportant, unknown, unremarkable


جملات نمونه

two of the most illustrious figures in English literature

دو تن از برجسته‌ترین چهره‌های ادبیات انگلیس


1. two of the most illustrious figures in english literature
دو تن از برجسته ترین چهره های ادبیات انگلیس

2. She has had an illustrious career.
[ترجمه ترگمان] اون یه شغل عالی داشت
[ترجمه گوگل]او تا به حال یک حرفه برجسته است

3. All sorts of illustrious and influential persons lent their names to our national culture.
[ترجمه ترگمان]همه نوع اشخاص سرشناس و متنفذ نام خود را به فرهنگ ملی ما دادند
[ترجمه گوگل]همه افراد مشهور و تاثیر گذار اسم خود را به فرهنگ ملی ما تحویل دادند

4. Wagner was just one of many illustrious visitors to the town.
[ترجمه ترگمان]واگنر یکی از مهمانان متعددی بود که به شهر آمده بود
[ترجمه گوگل]واگنر فقط یکی از بازدیدکنندگان برجسته شهر بود

5. He enjoyed a long and illustrious career as a radio producer.
[ترجمه ترگمان]او از یک حرفه طولانی و بزرگ به عنوان تولید کننده رادیویی لذت می برد
[ترجمه گوگل]او از یک حرفه طولانی و برجسته به عنوان یک تولید کننده رادیو لذت می برد

6. The Romans built these monuments to glorify their illustrious ancestors.
[ترجمه ترگمان]رومیان این مجسمه ها را ساختند تا اجداد برجسته خود را تجلیل کنند
[ترجمه گوگل]رومیان این آثار را به نمایش گذاشتند تا اجداد برجسته خود را تحسین کنند

7. The composer was one of many illustrious visitors to the town.
[ترجمه ترگمان]آهنگ ساز یکی از مهمانان متعددی بود که به شهر آمده بود
[ترجمه گوگل]آهنگساز یکی از مشهورترین خوانندگان شهر بود

8. Chapman was never to manage his most illustrious capture.
[ترجمه ترگمان]چاپ من هرگز بزرگ ترین دستگیری او را انجام نداده بود
[ترجمه گوگل]چپمن هرگز برای مدیریت جذاب ترین و جذابیت خود دست نیافت

9. Mr. Forth I am constantly conscious of my illustrious predecessors and daily find it difficult to fill their shoes.
[ترجمه ترگمان]آقای چهارم، من همواره از پیشینیان محترم خود آگاه هستم و هر روز برایشان دشوار است که جای خود را پر کنند
[ترجمه گوگل]آقای Forth من به طور مداوم از پیشینیان برجسته من آگاه هستم و روزانه کفش های خود را پر می کنم

10. First though, while in Cairo, Stirling met some illustrious company.
[ترجمه ترگمان]اول اینکه، در حالی که در قاهره، استرلینگ یک شرکت بزرگ را ملاقات کرد
[ترجمه گوگل]ابتدا هرچند، در حالی که در قاهره، ستیرلینگ با برخی از شرکت های برجسته ملاقات کرد

11. It was my care to make my life illustrious not by words more than by deeds. Sophocles
[ترجمه ترگمان]این وظیفه من بود که زندگی ام را با کلمات more و نه تنها با کلمات بیان کنم Sophocles
[ترجمه گوگل]مراقبت من این بود که زندگی ام را نه از طریق کلمات بلکه از طریق اعمال سوفوکلس

12. Marske earned a replay against their more illustrious with a 1-1 draw on Saturday.
[ترجمه ترگمان]Marske در روز شنبه با قرعه کشی ۱ - ۱ خود را برابر با یک تساوی ۱ - ۱ به دست آورد
[ترجمه گوگل]مارس در بازی با پیروزی 1-1 در روز شنبه بازی های خود را در برابر تیم های دیگر خود افزایش داد

13. The illustrious director Sir Richard Attenborough also attended the ceremony.
[ترجمه ترگمان]رئیس مشهور سر ریچارد Attenborough نیز در این مراسم شرکت داشت
[ترجمه گوگل]کارگردان مشهور سر ریچارد آتتنبرو نیز در مراسم حضور داشت

14. Some of Britain's most illustrious ships were built at this yard.
[ترجمه ترگمان]برخی از مشهورترین کشتی های بریتانیا در این حیاط ساخته شده اند
[ترجمه گوگل]برخی از مهمترین کشتی های بریتانیا در این حیاط ساخته شده اند

15. The most illustrious committed unromantic suicides - more ovens, more tranquillizers.
[ترجمه ترگمان]مشهورترین خودکشی غیر رمانتیک - more بیشتر، tranquillizers بیشتر
[ترجمه گوگل]خودکشی های غیرمنتظره برجسته ترین افراد - کوره های بیشتر، آرامش بخش تر است

پیشنهاد کاربران

عالی مقام ، عالیجناب ( صفت )

نیکنام

معروف، قابل احترام و تحسین شده


کلمات دیگر: