کلمه جو
صفحه اصلی

in order to


معنی : تا اینکه
معانی دیگر : به منظور، برای آنکه، تا

انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: as a means to; so that; for the purpose of.

- In order to complete the job today, we must begin now.
[ترجمه Hdis] برای اینکه کار امروز تمام شود باید همین الان شروع کنیم
[ترجمه Aery] برای اینکه کار را امروز تمام کنیم ، ما باید الان شروع کنیم .
[ترجمه ترگمان] برای تکمیل کار امروز باید شروع کنیم
[ترجمه گوگل] امروز برای تکمیل کار، باید از حالا شروع کنیم

• in order that, so that

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] برای، برای این که

مترادف و متضاد

تا اینکه (حرف ربط)
than, till, in order to, until

جملات نمونه

1. She prostituted herself in order to support her children.
[ترجمه ترگمان]به منظور حمایت از فرزندانش، خود را به این سو و آن سو کشانده بود
[ترجمه گوگل]او خود را برای حمایت از فرزندانش بازداشت کرد

2. I meditate in order to relax.
[ترجمه حسین] من برای ریلکس شدن مدیتیشن میکنم
[ترجمه ترگمان]برای استراحت فکر می کنم
[ترجمه گوگل]من به خاطر آرامش به او احترام می گذارم

3. The government plans to cut taxes in order to stimulate the economy.
[ترجمه امیرمحمد] دولت قصد داره مالیات رو کاهش بده تا اقتصاد رو تشویق کنه
[ترجمه ترگمان]دولت قصد دارد تا مالیات را کاهش دهد تا اقتصاد را تحریک کند
[ترجمه گوگل]دولت قصد دارد به منظور تحریک اقتصاد مالیات را کاهش دهد

4. They work long hours in order to take home a fat wage packet.
[ترجمه ترگمان]آن ها ساعت های طولانی کار می کنند تا یک بسته حقوق چربی به خانه بیاورند
[ترجمه گوگل]آنها به مدت طولانی کار می کنند تا بسته های دستمزد چربی را به خانه برسانند

5. understand yourself in order to better understanding others.
[ترجمه ترگمان]خودتان را درک کنید تا درک بهتری از دیگران داشته باشید
[ترجمه گوگل]درک خود را به منظور درک بهتر دیگران

6. These flowers are brightly coloured in order to attract butterflies.
[ترجمه ترگمان]این گل ها برای جذب پروانه های زیبا می درخشند
[ترجمه گوگل]این گلها به منظور جذب پروانه ها به رنگ روشن هستند

7. He walked about in order to keep warm.
[ترجمه ترگمان]به راه افتاد تا گرم بماند
[ترجمه گوگل]او برای گرم نگه داشتنش قدم گذاشت

8. We need more feedback from the consumer in order to improve our goods.
[ترجمه ترگمان]ما برای بهبود goods به بازخورد بیشتری از مصرف کننده نیاز داریم
[ترجمه گوگل]ما برای بازخورد بیشتر از مصرف کننده به منظور بهبود محصولاتمان نیاز داریم

9. We should plant more and more trees in order to live better and more healthy in the future.
[ترجمه ترگمان]ما باید درختان بیشتر و بیشتری را کاشت کنیم تا در آینده بهتر و سالم تر زندگی کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید درختان بیشتر و بیشتر بکشیم تا در آینده بهتر و سالم تر زندگی کنیم

10. He gave up a permanent job in order to freelance.
[ترجمه ترگمان]او برای آزاد کردن آزاد یک شغل ثابت را به دست آورد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک کار دائمی برای آزاد کردن انجام داد

11. In order to be irreplaceable, one must always be different.
[ترجمه ترگمان]برای اینکه جایگزین ناپذیر باشید، باید همیشه متفاوت باشد
[ترجمه گوگل]به جای غیر قابل تعویض، باید همیشه متفاوت باشد

12. Many old people skimp on food and heating in order to meet their bills.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد مسن به منظور برطرف کردن their از غذا و گرما استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از افراد سالخورده بر روی غذا و گرما به منظور رفع مشاغل خود خرج می کنند

13. Would rather go low to the dust, in order to bloom.
[ترجمه ترگمان]ترجیح می دم به گرد و غبار بره تا شکوفه کنه
[ترجمه گوگل]به جای شکوفه کردن، به گرد و غبار نزنید

14. He hashed a phrase in order to colour the sentence.
[ترجمه ترگمان]برای رنگ کردن جمله عبارت را ادا کرد
[ترجمه گوگل]او اصطلاحی را به منظور رنگ دادن جمله بیان کرد

پیشنهاد کاربران

به منظور

به منظور، برای

بخاطر اینکه

in order
1 - according to a particular sequence. موافقت برای پیگیری ویژه
"list the points you intend to cover and put them in order"
"لیست نکاتی را که قصد دارید پوشش دهید و آنها را پیگیری کنید"
synonyms: in sequence, in alphabetical order, in numerical order, in order of priority, in order of merit, in order of seniority
"list the points you intend to cover and put them in order""لیست نکاتی را که قصد دارید پوشش دهید و آنها را پیگیری کنید"

2 - در شرایط ( جای درست ) استفاده کردن یا بکار بردن in the correct condition for operation or use.
"it is the liquidator's task to put the affairs of the company in order" این وظیفه ی تصویه گر ( حساب مالی و حقوقی شرکت ) است که کارهای شرکت را مرتب کند.
synonyms: tidy, neat, neat and tidy, orderly, straight, trim, shipshape ( and Bristol fashion ) , in apple - pie order, spick and span; in position, in place
"when he switched on the light and went in, he found everything in order"
"هنگامی که نور را روشن کرد و وارد شد، همه چیز را در نظم یافت. "

3 - مطابق با قوانین و مقررات در جلسه، مجلس قانونگذاری و غیره. . . . .
"?surely it is in order for Conservative Members to put various policy options to the Prime Minister"
4 - متناسب شرایط بودن. لازم بودن
"a little bit of flattery was now in order" "کمی تملق در آن لحظه لازم بود"

"in order to
The negative of "in order to" is " in order not to :
برای . . . بخاطر . . . . درجهت . . . درپی. . . برای اینکه . . . بخاطر اینکه . . . به منظور . . . .
Mrs Weaver had to work full - time خانم ویور باید تمام وقت کار کند.
in order to earn a living for herself and her family of five children بخاطر کسب درآمد برای خود و از پنج کودک خانواده اش
. We all need stress in order to achieve and do our best work. همه ما به سختی نیاز داریم برای موفقیت و انجام بهترین شکل کار مان.
They never parked the big van in front of the house in order not to upset the neighbours.


به منظور اینکه
از این رو
به این جهت

تا اینکه

با این نیت که. . .

تا

در این صورت

In order to : بخاطر اینکه - ( ( ( ( به منظور ) ) ) )
In order : به ترتیب

I would rather read books, watch movies and videos in order to learn about Britain

به منظوره

گاهی اوقات در متن به معنی and هم میتواند قرار گیرد

In order for something to happen
این ساختار هم هست👆🏻
برای اینکه ، به منظور اینکه

( حرف اضافه ) به هدف، به قصدِ، بمنظورِ


کلمات دیگر: