کلمه جو
صفحه اصلی

illumine


معنی : روشن کردن
معانی دیگر : نورانی کردن، فروزاندن

انگلیسی به فارسی

( illume ) روشن کردن


روشنایی، روشن کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: illumines, illumining, illumined
• : تعریف: to illuminate.
متضاد: obscure
مشابه: illuminate

• light up, illuminate
to illumine something means the same as to illuminate it; a literary word.

مترادف و متضاد

light up


روشن کردن (فعل)
light, clear, clarify, explain, lighten, ignite, brighten, turn on, illuminate, elucidate, refresh, enucleate, explicate, enlighten, illume, illumine, upstart, relume

Synonyms: irradiate, brighten, light, illuminate


explain


Synonyms: interpret, clarify, elucidate


جملات نمونه

1. The interchange of ideas illumines the debate.
[ترجمه ترگمان]تبادل ایده ها باعث ایجاد بحث می شود
[ترجمه گوگل]تبادل ایده ها بحث را به تصویر می کشد

2. By night, the perimeter wire was illumined by lights.
[ترجمه ترگمان]شب، سیم های اطراف را روشن کرده بودند
[ترجمه گوگل]در شب، سیم محیط توسط چراغ ها روشن شد

3. Innovation, opening and development illumine the eye of the word.
[ترجمه ترگمان]نوآوری، باز کردن و توسعه در چشم کلمه
[ترجمه گوگل]نوآوری، باز کردن و توسعه درخشش چشم این کلمه است

4. Jesus, precious Stone, illumine me!
[ترجمه ترگمان]! خدای من، سنگ قیمتی! من رو درک کن
[ترجمه گوگل]عیسی، سنگ گرانبها، من را روشن کرد!

5. Electric lights illumine our houses.
[ترجمه ترگمان]چراغ های الکتریکی خانه های ما را بهتر می کنند
[ترجمه گوگل]چراغ های الکتریکی خانه های ما را روشن می کند

6. Bedford had tried to maintain that inner confidence that had illumined his mind on the Fulton Street pier.
[ترجمه ترگمان]نیوبدفورد سعی کرده بود آن اعتماد درونی را که ذهنش را در اسکله فولتون بم روشنی روشن کرده بود حفظ کند
[ترجمه گوگل]بدفورد تلاش کرد تا اعتماد درونی را حفظ کند که ذهنش را بر روی دروازه خیابان فولتن تماشا کرد

7. Autumn drew on in Mitford, and one after another, the golden days were illumined with changing light.
[ترجمه ترگمان]آتم در Mitford فرو رفت و یکی پس از دیگری روزه ای طلایی روشن شد
[ترجمه گوگل]پاییز در میفورد، و یک بعد از دیگری، روزهای طلایی با تغییر نور روشن شد

8. For this reason, Man has received the Light which is necessary to illumine his path.
[ترجمه ترگمان]به همین دلیل مرد نور را دریافت کرده است که لازم است مسیرش را عوض کند
[ترجمه گوگل]به همین دلیل، انسان نور را دریافت کرده است که برای روشن شدن راهش ضروری است

9. This system of industries is mounting to a splendor that shall dazzle and illumine the world.
[ترجمه ترگمان]این سیستم صنایع در حال سوار شدن به یک شکوه است که می تواند دنیا را گیج و گیج کند
[ترجمه گوگل]این سیستم صنایع به شکوه و جلال افتاده است که جهان را خیره کننده و روشن می کند

10. So powerful is the light of unity that it can illumine the whole earth.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، قدرت وحدت است که می تواند کل زمین را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]به طوری قدرتمند، نور وحدت است که می تواند زمین را روشن کند

11. He spread a cloud for a covering, And fire to illumine by night.
[ترجمه ترگمان]یک تکه ابر را روی یک سرپوش پهن کرد و آتش را تا شب روشن کرد
[ترجمه گوگل]او یک ابر را برای یک پوشش منتشر کرد و شب را به نور روشن کرد

12. However, we also must believe that the Holy Spirit does illumine and guide us.
[ترجمه ترگمان]با این حال، ما همچنین باید باور کنیم که روح القدس illumine کرده و ما را هدایت می کند
[ترجمه گوگل]با این حال، ما نیز باید باور داشته باشیم که روحالقدس نور را روشن و هدایت می کند

پیشنهاد کاربران

پرتو افکنی


کلمات دیگر: