فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: imports, importing, imported
• (1) تعریف: to bring in from an outside origin, esp. to bring in (merchandise) from a foreign country.
• متضاد: export
• مشابه: bring in, convey, introduce, ship, transport
- The United States has been importing more wine from Australia in recent years.
[ترجمه ترگمان] ایالات متحده در سال های اخیر از استرالیا شراب بیشتری وارد کرده است
[ترجمه گوگل] ایالات متحده در سال های اخیر واردات بیشتری از شراب استرالیا را به خود اختصاص داده است
- These cheeses are imported from Denmark.
[ترجمه ترگمان] این پنیرها از دانمارک وارد می شوند
[ترجمه گوگل] این پنیرها از دانمارک وارد می شوند
- We'll have to import these parts from Japan, so the repairs will take longer.
[ترجمه ترگمان] ما باید این بخش ها را از ژاپن وارد کنیم، بنابراین تعمیرات بیشتر طول خواهد کشید
[ترجمه گوگل] ما باید این قطعات را از ژاپن وارد کنیم، بنابراین تعمیرات طول خواهد کشید
• (2) تعریف: to indicate, signify, or imply.
• مترادف: indicate, portend, signify
• مشابه: communicate, connote, convey, denote, imply, mean, suggest, symbolize
- His message seemed to import that he had changed his mind about the matter.
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که پیام او در این مورد نظرش را عوض کرده است
[ترجمه گوگل] پیام او به نظر می رسید به واردات است که او ذهن خود را در مورد این موضوع تغییر کرده است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be important or significant; be of consequence.
• مترادف: count, matter
• مشابه: mean, signify
- These events import more than most people realize.
[ترجمه ترگمان] این رویدادها بیش از آنچه مردم متوجه آن می شوند را وارد می کنند
[ترجمه گوگل] این رویدادها بیشتر از بسیاری از مردم تحقق می یابند
اسم ( noun )
مشتقات: imported (adj.), importer (n.)
• (1) تعریف: the act of bringing in foreign goods; importation.
• مترادف: importation
• متضاد: export
- Tariffs on the import of these goods are rising.
[ترجمه ترگمان] تعرفه های مربوط به واردات این کالاها در حال افزایش است
[ترجمه گوگل] تعرفه های واردات این کالاها افزایش می یابد
• (2) تعریف: something imported from another country.
• متضاد: export
• مشابه: goods, merchandise, wares
- They've always driven American cars, but we've always bought imports.
[ترجمه ترگمان] آن ها همیشه ماشین های آمریکایی را رانده، اما ما همیشه واردات را خریدیم
[ترجمه گوگل] آنها همیشه خودروهای آمریکایی را رانندگی کردند اما ما همیشه واردات را خریداری کردیم
• (3) تعریف: intended meaning; indication; implication.
• مترادف: implication, intention, purport, thrust
• مشابه: connotation, core, denotation, gist, indication, inference, intent, meaning, message, pith, point, sense, significance, substance, upshot
- The import of his statement was not clear.
[ترجمه ترگمان] وارد کردن بیانیه او واضح نبود
[ترجمه گوگل] واردات بیانیه او روشن نیست
• (4) تعریف: significance; importance.
• مترادف: consequence, importance, moment, significance
• متضاد: insignificance
• مشابه: account, gravity, magnitude, matter, message, value, weight
- The signing of the treaty was an event of great import.
[ترجمه ترگمان] امضای پیمان یک واقعه مهم برای واردات بود
[ترجمه گوگل] امضای معاهده منع ورودی بزرگ بود