کلمه جو
صفحه اصلی

hatchery


معنی : محل تخم ریزی ماهی، محل تخم گذاری، محل نقشه کشی وتوطئه
معانی دیگر : محل جوجه کشی و مرغداری، محل تخم گذاری مره یا ماهی

انگلیسی به فارسی

محل تخم گذاری (مرغ یا ماهی)، محل تخم ریزی ماهی، محل نقشه کشی وتوطئه


هچری، محل تخم ریزی ماهی، محل تخم گذاری، محل نقشه کشی وتوطئه


انگلیسی به انگلیسی

• place for hatching eggs (of hens, fish, etc.)
a hatchery is a place where people control the hatching of eggs, especially fish eggs.

اسم ( noun )
حالات: hatcheries
• : تعریف: a place where the eggs of fish, chickens, or other animals are hatched, as for the stocking of rivers, commercial sale, or other purposes.

مترادف و متضاد

محل تخم ریزی ماهی (اسم)
hatchery

محل تخم گذاری (اسم)
hatchery

محل نقشه کشی و توطئه (اسم)
hatchery

brooder


Synonyms: incubator, breeding place


جملات نمونه

1. A favorite method, as has been indicated, is the well-publicized promotion of game farms and fish hatcheries.
[ترجمه ترگمان]همانطور که نشان داده شده است، یک روش مورد علاقه، تبلیغ عمومی پرورش مزارع پرورش ماهی و محل های تخم گذاری است
[ترجمه گوگل]یک روش مورد علاقه، همانطور که اشاره شد، ارتقاء به خوبی از تبلیغات مزارع بازی و پرورش ماهی است

2. Until it was developed, prawn hatcheries would remain at the mercy of factors beyond their control.
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که توسعه پیدا شود، محل های تخم گذاری در کنار عوامل خارج از کنترل آن ها باقی می ماند
[ترجمه گوگل]تا زمانی که توسعه یافت، پرورش دهندگان نخود فرنگی در رفاه عوامل فراتر از کنترل خود باقی خواهند ماند

3. He explained that Central Valley rivers and hatcheries have habitat and space, respectively, for 180, 000 salmon.
[ترجمه ترگمان]او توضیح داد که رودخانه های دره مرکزی و محل های تخم گذاری به ترتیب دارای زیستگاه و مکان و برای ۱۸۰ هزار سالمون هستند
[ترجمه گوگل]او توضیح داد که رودخانه های مرکزی دره و پرورشگاه ها به ترتیب برای زیستگاه و فضایی برای 180، 000 ماهی آزاد هستند

4. Fortunately, the fish hatchery is situated between the two locations, so they can be transferred fairly quickly.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه، مراکز پرورش ماهی بین دو مکان قرار دارد تا بتوانند به سرعت منتقل شوند
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، پرورش ماهی بین دو مکان قرار دارد، بنابراین آنها می توانند نسبتا سریع منتقل شوند

5. A hawksbill turtle swims at its hatchery centre in Padang Kemunting Beach in Malaysia's state of Malacca in this February 2007 file photograph.
[ترجمه ترگمان]در این عکس که متعلق به ماه فوریه ۲۰۰۷ است یک لاک پشت hawksbill در مرکز پرورش و پرورش خود در ساحل Padang Kemunting در مالزی شنا می کند
[ترجمه گوگل]در این پرونده فوری در فوریه 2007، لاک پشت هاوک بیل در مرکز پرورشگاه خود در Padang Kemunting Beach در مالزی مالاکسا شنا می کند

6. The park authorities operated a trout hatchery.
[ترجمه ترگمان]مسئولین پارک یک محل پرورش ماهی قزل آلای داشتند
[ترجمه گوگل]مقامات پارک یک پرورشگاه ماهی قزل آلا را اداره کردند

7. A hatchery facility includes racks a plurality of such trays loaded with eggs.
[ترجمه ترگمان]یک مرکز پرورش و پرورش شامل racks از این سینی های پر از تخم مرغ است
[ترجمه گوگل]تسهیلات هچری شامل قفسه های متعددی از سینی هایی است که با تخم مرغ بارگذاری می شوند

8. Al, when China has just completed the dam, originally built at a fish hatchery, called the "fish ladder. "
[ترجمه ترگمان]آل زمانی که چین سد را به پایان رساند، در اصل در یک جایگاه پرورش ماهی ساخته شد و آن را \"نردبان ماهی\" نامید
[ترجمه گوگل]ال، زمانی که چین به تازگی سد را تکمیل کرده است، در ابتدا در یک پرورش ماهی ساخته شده است، به نام 'نردبان ماهی' '

9. Al Jensen is manager of the Leavenworth National Fish Hatchery.
[ترجمه ترگمان]Al مدیر موسسه ملی Fish Leavenworth است
[ترجمه گوگل]النجسن مدیر هاتاهری ماهی ملی Leavenworth است

10. In fact, USGS geophysicist Ross Stein called the country an "earthquake hatchery. "
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، متخصص فیزیک USGS در کشور این کشور را \"hatchery زلزله\" نامید
[ترجمه گوگل]در واقع، رافس استین، ژئوفیزیک USGS، این کشور را یک هچری زلزله دانست '

11. Such an area should be sealed off from the poultry pens or hatchery.
[ترجمه ترگمان]چنین منطقه ای باید از pens مرغ و یا hatchery مهر و موم شود
[ترجمه گوگل]چنین ناحیه باید از قلم مرغ یا پرورشگاه آبشاری شود

12. Working with the federal department of fisheries residents clean up the stream, reintroduce indigenous plants, and eventually transplant fertilized eggs purchased from a local hatchery.
[ترجمه ترگمان]کار کردن با اداره فدرال ساکنان شیلات، جریان را تمیز می کند و گیاهان بومی را دوباره پیوند می دهد و در نهایت تخم های بارور شده را از یک محل پرورش و پرورش محلی پیوند می دهد
[ترجمه گوگل]کار با اداره فدرال ساکنین ماهیگیری پاک کردن جریان، بازگرداندن گیاهان بومی، و در نهایت پیوند تخم های بارور شده از یک انبار محلی خریداری می شود

13. To stay late into the nest of chicks is not the same length: passerine birds and hatchery date generally . . .
[ترجمه ترگمان]برای ماندن در لانه جوجه ها به اندازه یک طول نیست: پرندگان passerine و تاریخ تخم گذاری به طور کلی
[ترجمه گوگل]به مدت طولانی به لانه جوجه ها یکسان نیست: پرنده های گذر زمان و جوجه های گوشتی به طور کلی

14. The otolith microstructure of juvenile grass carp(Ctenopharyngodon idellus)sampled from hatchery and wild were examined and analyzed.
[ترجمه ترگمان]ریزساختار otolith کپور علفخوار (Ctenopharyngodon idellus)از hatchery و wild نمونه برداری شد و مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه گوگل]میکروارگانیسم Otolith از کپور علف های هرز (Ctenopharyngodon idellus) از حشره کش و وحشی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفت


کلمات دیگر: