کلمه جو
صفحه اصلی

impress


معنی : اثر، مهر، نشان، نشانه، نشان گذاردن، نقش، مهر زدن، باقی گذاردن، تاثیر کردن بر، تحت تاثیر قرار دادن
معانی دیگر : به خدمت اجباری بردن (به ویژه خدمت در نیروی دریایی)، (برای کارهای عام المنفعه) مصادره یا ضبط کردن (پول یا ملک و غیره)، مهر کردن (فلز و غیره با پرس یا منگنه و غیره)، نقش انداختن، فشردن، نقش گذاری کردن، باسمه زدن (رجوع شود به: imprint)، (فکرا یا روحا و غیره) تحت تاءثیر قرار دادن، اثر گذاشتن، هناییدن، برداشت گذاشتن، اندیش گیری کردن، (با: on یا upon) در خاطره ثبت کردن، به خاطر سپردن، در مغز (کسی) جایگزین کردن، اندیش گذاری کردن، (برق - به مدار یا اسباب الکتریکی و غیره) برق دادن، باسمه زنی، نقش اندازی، مهرزنی، نشان گذاری، (اثری که با فشردن چیزی مثل مهر بر چیز دیگری گذاشته شود) نقش، جای مهر، vt : تحت تاثیر قرار دادن، طبع

انگلیسی به فارسی

مهر، نشان، اثر، نقش، طبع، نشان


تحت تاثیر قرار دادن، باقی گذاردن، نشان گذاردن، تاثیر کردن بر


مهر زدن، فشردن


تاثیر گذاشتن، اثر، مهر، نشانه، نشان، نقش، نشان گذاردن، تحت تاثیر قرار دادن، باقی گذاردن، تاثیر کردن بر، مهر زدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: impresses, impressing, impressed
(1) تعریف: to cause a strong or particular opinion or emotional feeling in.
مترادف: affect, strike
مشابه: get, hit, move, touch

- The tremendous size of the structure impressed us greatly.
[ترجمه A.A] عظمت اندازه سازمان ما را بشدت تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه melika] اندازه فوق العاده ساختار ما را بسیار تحت تأثیر قرار داد.
[ترجمه ترگمان] اندازه عظیم سازه ما را به شدت تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه گوگل] اندازه عظیمی از ساختار ما را به شدت تحت تاثیر قرار داد
- She impressed us as a thoughtful and honest person.
[ترجمه Philip] او در نظر ما خود را انسانی فرزانه و صادق نشان داد.
[ترجمه گلی افجه ] او بعنوان فردی صادق و متفکر ما را تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه melika] او ما را به عنوان فردی متفکر و صادق تحت تأثیر قرار داد.
[ترجمه ترگمان] او ما را به عنوان یک شخص متفکر و شریف تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه گوگل] او ما را به عنوان یک فرد متفکر و صادق تحت تاثیر قرار داد
- How does the city impress you? It's changed a lot since you were here last.
[ترجمه A.A] نظرتون در مورد شهر چیه؟از وقتی که آخرین بار اینجا بودید خیلی تغییرکرده است
[ترجمه آرتین] شهر چه تاثیری بر روی تو گذاشته است؟ تو از اخرین باری که اینجا بودی تغییرات زیادی کردی
[ترجمه melika] شهر چگونه شما را تحت تأثیر قرار می دهد؟ از آخرین باری که اینجا بودید خیلی تغییر کرده است.
[ترجمه ترگمان] شهر چطور شما رو تحت تاثیر قرار میده؟ از آخرین باری که اینجا بودی خیلی تغییر کرده بود
[ترجمه گوگل] چگونه شهر شما را تحت تاثیر قرار می دهد؟ این خیلی تغییر کرده است چون شما در اینجا آخرین بودید

(2) تعریف: to make a strong or lasting impact on (someone), esp. a positive impact.
مترادف: affect, move, strike, touch
متضاد: disappoint
مشابه: engrave, influence, stir

- His earnest desire to learn impressed his teachers.
[ترجمه گلی افجه ] اشتیاق او به یاد گیری معلم ها را تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه ترگمان] دلش می خواست teachers را تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه گوگل] تمایل جدی او به یادگیری معلمان او تحت تاثیر قرار گرفت
- He is trying to impress her with his wealth.
[ترجمه ترگمان] او سعی دارد او را با ثروت تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه گوگل] او در تلاش است تا او را تحت تاثیر قرار دادن با ثروت خود را

(3) تعریف: to cause (something) to be known, remembered, and fully appreciated.
مشابه: inculcate, instill

- She tried to impress upon the children the importance of washing away germs.
[ترجمه گلی افجه ] او سعی می کرد به بچه ها اهمیت شستن میکروب ها را یاد آوری کند
[ترجمه ترگمان] او سعی کرد به بچه ها اهمیت شستن میکروب ها را تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه گوگل] او سعی کرد فرزندان را بر اهمیت شستن میکروب ها تأثیر بگذارد
- His parents impressed on him the necessity of working hard to achieve one's goal.
[ترجمه ترگمان] والدینش بر او تاثیر گذاشتند که برای رسیدن به یک هدف سخت تلاش کنند
[ترجمه گوگل] والدین او بر ضرورت کار سختی برای رسیدن به هدف خود تأکید کردند

(4) تعریف: to form or mark by applying pressure.
مترادف: imprint
مشابه: indent, mark, stamp

- Now you're ready to impress your pattern on your clay pot.
[ترجمه ترگمان] حالا آماده هستید که الگوی خود را روی دیگ your تحت تاثیر قرار دهید
[ترجمه گوگل] در حال حاضر شما آماده برای تحت تاثیر قرار دادن الگوی خود را در گلدان خاک رس خود را
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to make a favorable impression.

- His skill as a chef never fails to impress.
[ترجمه رضا] مهارت او به عنوان یک آشپز همیشه دیگران را تحت تاثیر قرار میدهد.
[ترجمه ترگمان] مهارت او به عنوان یک آشپز هرگز تحت تاثیر قرار نمی گیرد
[ترجمه گوگل] مهارت او به عنوان آشپز هرگز موفق به تحت تاثیر قرار دادن
اسم ( noun )
(1) تعریف: a mark created, as on paper, by the application of pressure.
مترادف: imprint, stamp
مشابه: impression, indentation, mark

- The impress is visible right here.
[ترجمه ترگمان] تحت تاثیر قرار گرفته در اینجا قابل مشاهده است
[ترجمه گوگل] تحت تاثیر قرار دادن در اینجا قابل مشاهده است

(2) تعریف: a distinctive quality given to something, as by a person.
مترادف: impact
مشابه: influence, mark, stamp

- When he retired, he left his strong impress on that job.
[ترجمه ترگمان] وقتی بازنشست شد اون his رو روی اون کار گذاشت
[ترجمه گوگل] هنگامی که او بازنشسته شد، او تحت تأثیر قوی بر این کار قرار گرفت
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: impresses, impressing, impressed
• : تعریف: to force into military service, esp. sea duty.
مترادف: conscript, draft, induct, press
مشابه: activate, commandeer, enlist

• affect strongly; make an impression; emphasize; stamp, make a mark using pressure
if you impress someone, you make them admire and respect you because of your qualities, abilities, or achievements.
if you impress something on someone, you make them understand the importance of it; a formal use.

مترادف و متضاد

influence


اثر (اسم)
trace, tract, growth, impression, efficacy, effect, sign, affect, result, relic, symptom, scintilla, track, clue, impress, consequence, rut, opus, umbrage, remnant, signature, vestige

مهر (اسم)
affection, liking, love, seal, stamp, signet, cachet, impress, punch, sigil

نشان (اسم)
trace, attribute, tally, score, slur, benchmark, indication, token, aim, show, sign, seal, stamp, target, mark, marking, insignia, signal, emblem, symptom, brand, presage, track, banner, badge, clue, standard, ensign, vexillum, impress, hallmark, plaque, caret, chalk, cicatrix, symbol, vestige, medal, memento

نشانه (اسم)
allegory, proof, indication, token, sign, mark, emblem, symptom, reminiscence, presage, omen, impress, sacrament, marker, portent

نشان گذاردن (اسم)
impress

نقش (اسم)
figure, stamp, designation, role, pattern, impress, inscription, legend

مهر زدن (فعل)
frank, seal, stamp, imprint, impress, sigillate

باقی گذاردن (فعل)
leave, impress

تاثیر کردن بر (فعل)
influence, impress

تحت تاثیر قرار دادن (فعل)
bias, impress

Synonyms: affect, arouse, awe, be conspicuous, blow away, buffalo, bulldoze, carry, electrify, enforce, enthuse, excite, faze, galvanize, get, grab, grandstand, inspire, kill, knock out, make a hit, make an impression, make splash, move, overawe, pique, provoke, push around, register, score, show off, slay, stimulate, stir, strike, sway, thrill, touch


press down to make design


Synonyms: carve, dent, emboss, engrave, etch, imprint, indent, inscribe, mark, print, stamp


Antonyms: take apart


emphasize


Synonyms: bring home, drive home, establish, fix, get into head, inculcate, instill, press, set, stress


Antonyms: neglect


جملات نمونه

Beliefs which have been impressed upon us in childhood.

باورهایی که در کودکی به ما القا شده‌اند.


1. to impress a seal on wax
مهری را بر موم فشردن

2. to impress clay with a die
گل را با قالب نقش دار کردن

3. She did not impress me at all.
[ترجمه Atii👋🏻🤍] او من را تحت تأثیر قرار نداد
[ترجمه Amin] اوبه هیچ وجه من را تحت تاثیر قرار نداد
[ترجمه هلیا خلیلی ] او من را اصلا تحت تاثیر قرار نداد
[ترجمه ائل آی] اصلا مرا تحت تاثیر قرار نداد
[ترجمه ترگمان]او اصلا مرا تحت تاثیر قرار نداد
[ترجمه گوگل]او مرا تحت تاثیر قرار نداد

4. Don't ever change just to impress and please someone. Change because it makes you a better person and it leads you to a better future.
[ترجمه 🙃ANZM😝] هیچوقت به خاطر تحت تاثیر قرار دادن و راضی کردن یه نفر تغییر نکنید . تغییر کنید به این دلیل که شما فرد بهتری شوید و به آینده ای بهتر هدایت بشید
[ترجمه هلیا خلیلی ] هیچ وقت به خاطره تحت تاثیر قرار دادن و راضی کردن دیگران خودتان را تغییر ندهید تغییر کنید چون باعت میشه شما آدم بهتری شوید و به آینده ی بهتر هدایت شوید
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت فقط برای تحت تاثیر قرار دادن و راضی کردن کسی تغییر نکنید تغییر به این دلیل که باعث می شود شما فرد بهتری شوید و این باعث می شود که شما به آینده ای بهتر برسید
[ترجمه گوگل]هرگز تغییر نکنید فقط برای تحت تاثیر قرار دادن و لطفا کسی تغییر دهید زیرا باعث می شود شما یک فرد بهتر باشید و شما را به آینده ای بهتر هدایت می کند

5. The Grand Canyon never fails to impress people.
[ترجمه گلی افجه ] گرند کنیون هرگز در تاثیر گذاری بر مردم خطا نمی کند
[ترجمه ترگمان]گرند کنیون هرگز نمی تواند مردم را تحت تاثیر قرار دهد
[ترجمه گوگل]گراند کانیون هرگز نتوانست مردم را تحت تأثیر قرار دهد

6. The speaker tried hard to impress the audience but left them cold.
[ترجمه ترگمان]سخنران سخت تلاش کرد که حضار را تحت تاثیر قرار دهد اما آن ها را سرد رها کرد
[ترجمه گوگل]سخنران سخت تلاش کرد تا مخاطبان را تحت تأثیر قرار دهد اما آنها را سرد نگه داشت

7. The boys were vying to impress her.
[ترجمه bahar] پسران تلاش میکردند تا او ( دختر ) را تحت تاثیر قرار دهند
[ترجمه ترگمان]بچه ها می کوشیدند تا او را تحت تاثیر قرار دهند
[ترجمه گوگل]پسران در حال رقابت برای تحت تاثیر قرار دادن او بودند

8. Steve borrowed his dad's sports car to impress his girlfriend.
[ترجمه ترگمان]استیو ماشین اسپرت پدرش رو قرض گرفته تا دوست دخترش رو تحت تاثیر قرار بده
[ترجمه گوگل]استیو ماشین ورزشی پدرش را قرض گرفت تا دخترش را تحت تأثیر قرار دهد

9. The sights of the city never fail to impress foreign tourists.
[ترجمه ترگمان]مناظر شهر هرگز توریست های خارجی را تحت تاثیر قرار نمی دهند
[ترجمه گوگل]مناظر شهر هرگز به تحت تاثیر قرار دادن گردشگران خارجی نیست

10. Jed wanted to impress a Harvard professor and some other big guns.
[ترجمه ترگمان]جد \"می خواست که یه استاد هاروارد\" و یه سری توپ های بزرگ دیگه رو تحت تاثیر قرار بده
[ترجمه گوگل]جید می خواست استاد هاروارد و برخی دیگر از اسلحه های بزرگ را تحت تأثیر قرار دهد

11. You can try your best to impress the interviewers but in the end it's often just a question of luck.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید بهترین تلاش خود را بکنید تا مصاحبه کننده را تحت تاثیر قرار دهید، اما در پایان اغلب تنها یک سوال از شانس است
[ترجمه گوگل]شما می توانید بهترین تلاش خود را برای تحت تاثیر قرار دادن مصاحبه کنندگان، اما در نهایت آن را اغلب تنها یک سوال از شانس

12. It's important to impress your seniors if you want to be promoted.
[ترجمه ترگمان]مهم این است که اگر بخواهی ترفیع بگیری، seniors را تحت تاثیر قرار دهم
[ترجمه گوگل]اگر میخواهید تبلیغ کنید، مهم است که سالمندان خود را تحت تأثیر قرار دهید

13. The results failed to impress us.
[ترجمه ترگمان]نتایج نتوانستند ما را تحت تاثیر قرار دهند
[ترجمه گوگل]نتایج به ما ضربه زدند

14. Make the extra effort to impress the buyer and you will be rewarded with a quicker sale.
[ترجمه ترگمان]تلاش بیشتری کنید تا خریدار را تحت تاثیر قرار دهید و به یک فروش سریع تر پاداش خواهید داد
[ترجمه گوگل]تلاش بیشتری برای تحت تاثیر قرار دادن خریدار انجام دهید و با فروش سریعتر پاداش دهید

15. He tried to impress me with his extensive knowledge of wine.
[ترجمه ترگمان]اون سعی کرد من رو با آگاهی زیاد شراب تحت تاثیر قرار بده
[ترجمه گوگل]او تلاش کرد تا دانش من با شراب را تحت تأثیر قرار دهد

I was impressed by his speech.

نطق او مرا تحت‌تأثیر قرار داد.


The film impressed them favorably.

آن فیلم در آنان اثر مثبت باقی گذاشت.


to impress clay with a die

گل را با قالب نقش‌دار کردن


to impress a seal on wax

مهری را بر موم فشردن


all ten fingers are impressed on the fingerprint sheet.

هر ده انگشت روی ورقه‌ی انگشت‌نگاری فشار داده می‌شوند.


پیشنهاد کاربران

تحت تاثیر قرار دادن

اثر گذاشتن

به تحسین واداشتن


. My brother, a bachelor with a keen interest in computer was impressed by his teachers in the state university
تحت تاثیر قرار گرفتن

تحسین

His idea impressed me

Don't ever change keep your essence

احترام گذاشتن به کسی، احترامِ کسی را جلب کردن، تحسین کردن، تحسین را جلب کردن، اهمیت کسی را به او یادآوری کردن، ارزشمندی کسی را به او گوشزد کردن، یادآوری کردن، گوشزد کردن

یاد دادن


تشویق کردن

تحت تاثیر قرار گرفن
Affect

تحسین برانگیختن ( در فردی )
تحت تاثیر قرار دادن ( شخصی )

خاطر نشان کردن

1. Reminiscent of Borat's unforgettable lime - green mankini, Carrey's attention - seeking garment failed to impress style commentator Peter York.
لباس جلب توجه کری که یادآور مانکن های فراموش نشدنی بورات به رنگ سبز آهک بود ، نتوانست تحت تأثیر مفسران سبک پیتر یورک قرار گیرد.
2. They plug into portable devices and laptops, and will impress even insufferable music snobs.
آنها به دستگاه های قابل حمل و لپ تاپ متصل می شوند ، و حتی اسنوب های موسیقی غیر قابل تحمل را تحت تأثیر قرار می دهند.
3. The upperclassmen have set a great example in their work ethic, and the underclassmen continue to impress with their improvement.
افراد سطح بالای دانشگاه نمونه ای عالی در اخلاق کاری خود قرار داده اند و افراد سال های اول و دوم دانشگاه همچنان با پیشرفت خود تحت تأثیر قرار می گیرند.
4. If she does that same type of preparation, she could impress people who are underestimating her.
اگر او همان نوع آماده سازی را انجام دهد ، می تواند افرادی را که او را دست کم می گیرند تحت تأثیر قرار دهد.
5. Above all, this is music to impress the listener with the power of the Church and its Maker.
مهمتر از همه ، این موسیقی برای تحت تأثیر قرار دادن شنوندگان با قدرت کلیسا و سازنده آن است.
6. The singing here is splendid, with the man continuing to impress with both his rich bass voice and fine sense for drama.
آواز در اینجا عالی است ، مرد همچنان با صدای باس غنی و حس خوب درام تحت تأثیر قرار می گیرد.
7. Still less can the battle of Skagerrak have left its impress upon world history.
هنوز هم نبرد Skagerrak می تواند تأثیر خود را بر تاریخ جهان بگذارد.

Impress ( verb ) = تحت تاثیر قرار دادن، تحت تاثیر قرار گرفتن
Impress ( noun ) = اثر، تاثیر

معانی دیگر Impress ( verb ) >>>> نشان گذاری کردن، خاطر نشان کردن، مهر زدن، باقی گذاردن، مصادره کردن، نقش انداختن
to impress on the mind : خاطر نشان کردن
to impress a mark on something: چیزی را نشان کردن، روی چیزی نشان گذاردن

معانی دیگر Impress ( noun ) >>>> نقش، مهر، نشان



موجب افتخار کسی شدن

تحت تاثیر قرار دادن
اگه خوشتون اومد لایک کنید 🌸

● تحت تاثیر قرار دادن. به تحسین واداشتن
● ارزش و اهمیت چیزی را تبیین کردن
● نشان گذاردن، مهر زدن


کلمات دیگر: