کلمه جو
صفحه اصلی

jiffy


معنی : یک لحظه، یک دم
معانی دیگر : لحظه، (یک) آن، (یک) دم (jiff هم می گویند)

انگلیسی به فارسی

( jiff ) یک ان، یک لحظه، یک دم


لحظه ای، یک لحظه، یک دم


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: jiffies
مشتقات: jiff (n.)
• : تعریف: (informal) a very short time; instant.
مشابه: minute

- I'll be done in a jiffy.
[ترجمه ترگمان] یک چشم به هم زدن کارم تمومه
[ترجمه گوگل] من در یک لحظه انجام می شود

• very short time, moment, instant, trice (slang)
if you say that you will do something in a jiffy, you mean that you will do it quickly and very soon; an informal expression.

مترادف و متضاد

instant


Synonyms: breath, crack, flash, jiff, minute, moment, second, shake, split second, trice, twinkling


یک لحظه (اسم)
jiff, jiffy

یک دم (اسم)
jiff, jiffy

جملات نمونه

1. she did it in a jiffy
در یک چشم برهم زدن آن را انجام داد.

2. I'll be with you in a jiffy .
[ترجمه ترگمان]یک چشم به هم زدن با تو خواهم بود
[ترجمه گوگل]من یک لحظه با تو خواهم بود

3. She conjured up a whole meal in a jiffy.
[ترجمه ترگمان]در یک چشم به هم زدن یک غذای کامل درست کرد
[ترجمه گوگل]او در یک لحظه یک وعده غذایی کامل را فراگرفت

4. Please wait half a jiffy.
[ترجمه ترگمان]لطفا نیم ثانیه صبر کن ین
[ترجمه گوگل]لطفا کمی صبر کنید

5. The door opened and he handed in the jiffy bag.
[ترجمه ترگمان]در باز شد و پاکت را به دست او داد
[ترجمه گوگل]درب باز شد و او را در کیسه جیغ تحویل داد

6. And in yet another jiffy he was standing on the very edge of the great big dark Forest of Sin!
[ترجمه ترگمان]و با این حال، یک چشم به هم زدن در حاشیه جنگل بزرگ تاریک سین، ایستاده بود!
[ترجمه گوگل]و در یک لحظه دیگر او ایستاده بود در لبه های بزرگ جنگل بزرگ تیره گناه!

7. I'll come in a jiffy.
[ترجمه ترگمان]یک چشم به هم زدن خواهم آمد
[ترجمه گوگل]من یک لحظه می آیم

8. I won't be a jiffy.
[ترجمه ترگمان]یک چشم به هم نمی زنم
[ترجمه گوگل]من نخواهم بود

9. In a jiffy he had dropped silently on to the flowerbed below. In another jiffy he was out through the garden gate.
[ترجمه ترگمان]در یک چشم به هم زدن به the در طبقه پایین افتاده بود یک چشم به هم زدن از دروازه باغ بیرون آمد
[ترجمه گوگل]در یک لحظه او را به سکوت بر روی گلدان پایین پایین افتاد در یک لحظه دیگر او از طریق دروازه باغ بیرون رفت

10. In a jiffy he had dropped silently on to the flowerbed below.
[ترجمه ترگمان]در یک چشم به هم زدن به the در طبقه پایین افتاده بود
[ترجمه گوگل]در یک لحظه او را به سکوت بر روی گلدان پایین پایین افتاد

11. In a jiffy, a river flows.
[ترجمه ترگمان]به یک چشم به هم زدن یک رودخانه جریان دارد
[ترجمه گوگل]در یک لحظه یک رودخانه جریان دارد

12. We will do it in a jiffy.
[ترجمه ترگمان]در یک چشم به هم زدن آن را انجام خواهیم داد
[ترجمه گوگل]ما آن را در یک لحظه انجام خواهیم داد

13. Uh - huh. We'll be there in a jiffy.
[ترجمه ترگمان]آه - - - - - - - - - - - - - - به یک چشم به هم زدن اونجا خواهیم بود
[ترجمه گوگل]آهان ما یک لحظه در آنجا خواهیم بود

14. Lunch'll be ready in a jiffy.
[ترجمه ترگمان]در یک چشم به هم زدن آماده خواهیم بود
[ترجمه گوگل]ناهار در یک لحظه آماده می شوند

15. The cook had the water hot in a jiffy.
[ترجمه ترگمان]آشپز در یک چشم به هم زدن آب را گرم کرده بود
[ترجمه گوگل]طبخ در یک لحظه آب داغ بود

She did it in a jiffy.

در یک چشم برهم زدن آن را انجام داد.


پیشنهاد کاربران

A very short time
یک لحظه

تو یه چشم به هم زدن

زمان کوتاه


کلمات دیگر: