1. an imposing building
بنای باشکوه
2. Liars begin by imposing upon others but end by deceiving themselves.
[ترجمه ترگمان]آنچه را که بر زبان می راند بر دیگران تحمیل می کنند اما خود را فریب می دهند
[ترجمه گوگل]دروغگو با اعمال بر دیگران، اما پایان دادن به خود را فریب
3. The castle is an imposing building.
[ترجمه ترگمان]قلعه یک ساختمان با ابهت است
[ترجمه گوگل]قلعه یک ساختمان تحمیل کننده است
4. I was afraid you'd simply feel we were imposing on you.
[ترجمه ترگمان]می ترسیدم که به سادگی احساس کنی که ما بر تو سنگینی می کنیم
[ترجمه گوگل]من ترسیدم که شما فقط احساس می کنید ما بر شما تحمیل می کنیم
5. He's a tall, quietly spoken, but imposing figure.
[ترجمه ترگمان]او یک قد بلند و آرام است، اما با هیبت و هیبت
[ترجمه گوگل]او قد بلند، بی سر و صدا صحبت می کند، اما شکل تحمیلی
6. Parents of either sex should beware of imposing their own tastes on their children.
[ترجمه ترگمان]والدین هر دو جنسیت نباید نسبت به تحمیل سلیقه خود نسبت به فرزندان خود هشیار باشند
[ترجمه گوگل]والدین هر دو جنس باید از سلیقه خود برای فرزندان خود اجتناب کنند
7. She'd never think of imposing herself.
[ترجمه ترگمان]هرگز به فکر این کار نیفتاده بود
[ترجمه گوگل]او هرگز فکر نمی کرد خودش را تحمیل کند
8. I hope it's not imposing on you/your hospitality, but could I stay to dinner?
[ترجمه ترگمان]امیدوارم برای تو و مهمان نوازی شما imposing نباشد، اما من می توانم برای شام بمانم؟
[ترجمه گوگل]امیدوارم این موضوع به شما / مهمان نوازی شما تحمیل نشود، اما می توانم به شام بپیوندم؟
9. The fortress is an imposing building.
[ترجمه ترگمان]ساختمان یک ساختمان با ابهت است
[ترجمه گوگل]قلعه یک ساختمان تحمیل کننده است
10. The new leader set about imposing his vision on the party.
[ترجمه ترگمان]این رهبر جدید قصد داشت دیدگاه خود را در مورد این حزب تحمیل کند
[ترجمه گوگل]رهبر جدید درباره تحمیل دیدگاه خود در حزب تصمیم گرفت
11. Their head office was an imposing edifice.
[ترجمه ترگمان]اداره مرکزی شان یک بنای باشکوه بود
[ترجمه گوگل]دفتر مرکزی آنها یک ساختمان تحمیل شده بود
12. I hope I'm not imposing on you by asking you to help.
[ترجمه ترگمان]امیدوارم با این که از تو خواهش کنم که کمک کنی
[ترجمه گوگل]امیدوارم با درخواست شما برای کمک به شما تحمیل نشود
13. Imposing a lenient sentence for such a serious crime sets a dangerous precedent.
[ترجمه ترگمان]محکوم کردن یک حکم ملایم برای چنین جنایت جدی، سابقه ای خطرناک محسوب می شود
[ترجمه گوگل]حکم محکومیت برای چنین جرمی جدی، یک سابقه خطرناک را ایجاد می کند
14. Imposing higher taxes would force the closure of many bookshops.
[ترجمه ترگمان]افزایش مالیات های بیشتر منجر به تعطیلی بسیاری از کتاب فروشی ها می شود
[ترجمه گوگل]اعمال مالیات بالاتر باعث بستن بسیاری از کتابفروشی ها می شود
15. He was an imposing figure on stage.
[ترجمه ترگمان]او یک شخصیت برجسته بر روی صحنه بود
[ترجمه گوگل]او یک صحنه تحسین برانگیز بود