کلمه جو
صفحه اصلی

joined


معنی : پیوسته

انگلیسی به انگلیسی

• connected, combined, united; of one who has been accepted as a member

مترادف و متضاد

پیوسته (صفت)
contiguous, vicinal, eternal, incessant, continuous, attached, allied, united, joined, connected, proximate, continual, uninterrupted, ceaseless, syndetic, coalescent, legato, married

جملات نمونه

1. he joined a circle of thieves
او در زمره ی دزدان در آمد.

2. he joined a coterie of poets
او به جمع شعرا پیوست.

3. he joined the labor union and became a big shot
به اتحادیه ی کارگری ملحق شد و جزو کله گنده ها درآمد.

4. i joined the two pieces with a screw
دو قطعه را با پیچ به هم وصل کردم.

5. planks joined together with metal clamps
تخته هایی که با بست فلزی به هم وصل شده اند

6. she joined her hands together in the indian fashion and gave a little bow
او به سبک هندی ها دست هایش را به هم چسباند و تعظیم کوتاهی کرد.

7. they joined hands
دست در دست هم کردند.

8. we joined a strange outfit under enemy fire
زیر آتش دشمن به یک جوخه ی ناآشنا ملحق شدیم.

9. he too joined a band of homeless derelicts
او نیز به دسته ای از ولگردان بی خانمان ملحق شد.

10. they were joined in marriage
آنها وصلت کردند.

11. we have joined together to form a party
گرد هم آمده ایم تا حزبی تشکیل بدهیم.

12. later on she joined an artists' commune in arizona
بعدها به گروه اشتراکی هنرمندان در آریزونا ملحق شد.

13. the two companies joined and formed a new one
آن دو شرکت به هم پیوستند و شرکت جدیدی تشکیل دادند.

14. the two towns are joined by railway
دو شهر توسط راه آهن به هم متصل شده اند.

15. he carpentered for five years, then joined the navy
پنج سال نجاری کرد و سپس وارد (خدمت) نیروی دریایی شد.

16. they were singing and we also joined in
آنان سرود می خواندند و ما هم به آنها پیوستیم.

17. an articulated lorry is made in two sections which are joined together by a bar
کامیون دو قطعه،از دو بخش که توسط میله ای به هم وصل شده اند تشکیل شده است.

18. Julia joined the diplomatic service after graduation.
[ترجمه ترگمان]جولیا پس از فارغ التحصیلی به خدمات دیپلماتیک پیوست
[ترجمه گوگل]جولیا پس از فارغ التحصیلی به دیپلماتیک پیوست

19. Many of the party's members joined only for opportunistic reasons.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از اعضای این حزب به دلایل فرصت طلبانه به هم پیوستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از اعضای حزب فقط به دلایل فرصت طلبانه پیوستند

20. He joined the company as a graduate trainee.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان کارآموز فارغ التحصیل به این شرکت پیوست
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک کارآموز فارغ التحصیل به این شرکت پیوست

21. He started to applaud and the others joined in.
[ترجمه ترگمان]شروع به کف زدن کرد و دیگران هم به او پیوستند
[ترجمه گوگل]او شروع به تحسین و پیوستن به دیگران کرد

22. Another 2100 people have joined the dole queue.
[ترجمه ترگمان]۲۱۰۰ نفر دیگر به صف dole پیوسته اند
[ترجمه گوگل]2100 نفر دیگر به صف خدمت پیوسته اند

23. I've just joined the local golf/squash/tennis club.
[ترجمه ترگمان]من همین الان به باشگاه تنیس \/ اسکواش \/ تنیس محلی پیوستم
[ترجمه گوگل]من فقط به باشگاه گلف / اسکواش / تنیس پیوستم

پیشنهاد کاربران

ملحق شدن معنی میده ولی براش مترادف نگفتین ها

ثبت نام کردن
I joined the gym

connected وصل شده

اضافه شدن


کلمات دیگر: