معنی : علوی، آسمانی، سماوی، روحانی، بهشتی
معانی دیگر : فلکی، سپهری، گردونی، لاهوتی، الهی، خدایی، برین، مینوی، شعف انگیز، وجدانگیز
heavenly
معنی : علوی، آسمانی، سماوی، روحانی، بهشتی
معانی دیگر : فلکی، سپهری، گردونی، لاهوتی، الهی، خدایی، برین، مینوی، شعف انگیز، وجدانگیز
انگلیسی به فارسی
اسمانی، سماوی، بهشتی، خدایی، روحانی
آسمانی، بهشتی، سماوی، علوی، روحانی
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: of or pertaining to heaven or the heavens.
• متضاد: earthly, infernal, terrestrial
• مشابه: celestial
• متضاد: earthly, infernal, terrestrial
• مشابه: celestial
- Heavenly beings, particularly cherubs, often appeared in Renaissance and Baroque paintings.
[ترجمه ترگمان] موجودات آسمانی، به خصوص cherubs، اغلب در نقاشی های رنسانس و باروک ظاهر می شوند
[ترجمه گوگل] موجودات آسمانی، به ویژه کروب ها، اغلب در نقاشی های رنسانس و باروک ظاهر می شوند
[ترجمه گوگل] موجودات آسمانی، به ویژه کروب ها، اغلب در نقاشی های رنسانس و باروک ظاهر می شوند
- The stars, sun, and moon are heavenly bodies.
[ترجمه ترگمان] ستارگان، خورشید و ماه اجسام فلکی هستند
[ترجمه گوگل] ستارگان، خورشید و ماه، بدن آسمانی هستند
[ترجمه گوگل] ستارگان، خورشید و ماه، بدن آسمانی هستند
• (2) تعریف: wonderful or beautiful.
• متضاد: dreadful, hellish
• متضاد: dreadful, hellish
- This dessert is simply heavenly!
[ترجمه ترگمان] این دسر فقط آسمانی است!
[ترجمه گوگل] این دسر به سادگی آسمانی است!
[ترجمه گوگل] این دسر به سادگی آسمانی است!
- The beaches were beautiful and the weather was heavenly.
[ترجمه ترگمان] سواحل زیبا بودند و هوا آسمانی بود
[ترجمه گوگل] سواحل زیبا بودند و آب و هوا بهشت بود
[ترجمه گوگل] سواحل زیبا بودند و آب و هوا بهشت بود
• of or pertaining to heaven, celestial, divine; of or pertaining to the sky; having a beauty which is not of the earth; wonderful, sublime
heavenly describes things relating to heaven.
if you describe something as heavenly, you mean that it is very pleasant and enjoyable; an old-fashioned, informal use.
heavenly describes things relating to heaven.
if you describe something as heavenly, you mean that it is very pleasant and enjoyable; an old-fashioned, informal use.
مترادف و متضاد
علوی (صفت)
high, astral, heavenly, celestial, empyrean, supernal, ethereal
آسمانی (صفت)
heavenly, celestial, empyrean, supernal, ethereal, olympian, empyreal, skyey, skiey, sky-blue
سماوی (صفت)
heavenly, celestial, ethereal
روحانی (صفت)
church, religious, heavenly, ethereal, spiritual, sacred, unworldly
بهشتی (صفت)
heavenly, supernal, olympian, elysian, paradisal, skyey
very pleasant
Synonyms: adorable, alluring, ambrosial, angelic, beatific, beautiful, blessed, blissful, celestial, cherubic, darling, delectable, delicious, delightful, divine, empyrean, enjoyable, entrancing, excellent, exquisite, extraterrestrial, glorious, godlike, holy, immortal, lovely, luscious, lush, paradisaical, rapturous, ravishing, scrumptious, seraphic, sublime, superhuman, supernal, supernatural, sweet, wonderful, yummy
Antonyms: hellish
جملات نمونه
1. heavenly bodies
اجرام سماوی
2. heavenly bodies cause a deflection of light
اجرام سماوی موجب ایجاد شکست در نور می شوند.
3. heavenly music swelled and filled the house
موسیقی آسمانی بلند شد و خانه را فرا گرفت.
4. heavenly spirits
ارواح بهشتی
5. heavenly host (or hosts of heaven)
فرشتگان
6. our heavenly father, hallowed be thy name!
(نیایش مسیحی) پدر آسمانی ما،مقدس باد نام تو!
7. the music was heavenly and so was the food!
موسیقی عالی بود و همینطور خوراک ها!
8. being with sherry is heavenly bliss
بودن با شری موهبت آسمانی است.
9. turn your thoughts to heavenly matters
افکار خود را متوجه امور الهی بکن.
10. Newton proposed that heavenly and terrestrial motion could be unified with the idea of gravity.
[ترجمه ترگمان]نیوتن پیشنهاد کرد که حرکت آسمانی و زمینی می تواند با ایده جاذبه متحد شود
[ترجمه گوگل]نیوتن پیشنهاد کرد که حرکت آسمانی و زمینی با ایده گرانش متحد شود
[ترجمه گوگل]نیوتن پیشنهاد کرد که حرکت آسمانی و زمینی با ایده گرانش متحد شود
11. This small angel got separated from the heavenly host.
[ترجمه ترگمان]این فرشته کوچک از میزبان آسمانی جدا شد
[ترجمه گوگل]این فرشته کوچک از میزبان آسمانی جدا شد
[ترجمه گوگل]این فرشته کوچک از میزبان آسمانی جدا شد
12. He gambles on football, thinks Las Vegas is heavenly and isn't averse to extensive investment in the stock market.
[ترجمه ترگمان]او با فوتبال بازی می کند، فکر می کند که لاس وگاس بهشتی است و تمایلی به سرمایه گذاری گسترده در بازار سهام ندارد
[ترجمه گوگل]او در فوتبال بازی می کند، فکر می کند لاس وگاس آسمانی است و از سرمایه گذاری گسترده در بازار بورس مخالف است
[ترجمه گوگل]او در فوتبال بازی می کند، فکر می کند لاس وگاس آسمانی است و از سرمایه گذاری گسترده در بازار بورس مخالف است
13. They sacrifice it to its heavenly father.
[ترجمه ترگمان]آن را فدای پدر آسمانی خود می کنند
[ترجمه گوگل]آنها آن را به پدر آسمانی خود قربانی می کنند
[ترجمه گوگل]آنها آن را به پدر آسمانی خود قربانی می کنند
14. Pegasus found shelter in the heavenly stalls of Olympus where the steeds of Zeus were cared for.
[ترجمه ترگمان]Pegasus در the بهشتی که اسب های زئوس به آن توجه داشتند، پناهگاهی پیدا کرد
[ترجمه گوگل]Pegasus در پناهگاه های آسمانی المپیک که در آن زائران زئوس مراقبت می کردند پناهگاه پیدا کردند
[ترجمه گوگل]Pegasus در پناهگاه های آسمانی المپیک که در آن زائران زئوس مراقبت می کردند پناهگاه پیدا کردند
15. Sailors needed an everyday heavenly occurrence.
[ترجمه ترگمان]ملوانان به یک اتفاق آسمانی روزانه نیاز داشتند
[ترجمه گوگل]دریانوردان به یک رویداد آسمانی روزانه نیاز داشتند
[ترجمه گوگل]دریانوردان به یک رویداد آسمانی روزانه نیاز داشتند
16. There, heavenly bliss can be anticipated without sinful distraction!
[ترجمه ترگمان]آنجا، یک نعمت بهشتی می تواند بدون هیچ حواس پرتی از آن انتظار بکشد!
[ترجمه گوگل]وجود دارد، سعادت آسمانی را بدون انحراف گناه می توان پیش بینی کرد!
[ترجمه گوگل]وجود دارد، سعادت آسمانی را بدون انحراف گناه می توان پیش بینی کرد!
heavenly bodies
اجرام سماوی
heavenly spirits
ارواح بهشتی
Turn your thoughts to heavenly matters.
افکار خود را متوجه امور الهی بکن.
the music was heavenly and so was the food!
موسیقی عالی بود و همینطور خوراک‌ها!
what a heavely place!
چه جای خوبی!
پیشنهاد کاربران
اهورایی
ملکوتی
کلمات دیگر: