کلمه جو
صفحه اصلی

hearth


معنی : منزل، اتشدان، اجاق، کف منقل، کوره کشتی
معانی دیگر : کف شومینه، کف اجاق، ته بخاری، خاکسترگاه، (مجازی) کنار بخاری، کانون خانواده، خانه، زندگی خانوادگی، کاشانه، سکوی اجاق

انگلیسی به فارسی

اجاق، اتشدان، کف منقل، (مجازا) منزل، سکوی اجاق، کوره کشتی


اجاق، کف منقل، کوره کشتی، منزل، اتشدان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the floor of a fireplace, often extending outward into a room.

- She kneeled on the hearth and poked at the logs in the fire.
[ترجمه ترگمان] روی بخاری زانو زد و به چوب ها در آتش ضربه زد
[ترجمه گوگل] او در گوشه زانو زد و در سیاهههای سیاه در آتش افتاد

(2) تعریف: the home, considered as a place of warmth.
مشابه: home, shelter

- In the dank prison, he longed for his hearth and his loving wife.
[ترجمه ترگمان] در زندان نمور و مرطوب، دلش برای بخاری و زن محبوبش تنگ شده بود
[ترجمه گوگل] در زندان محکم، او برای آرامش و همسر دوست داشتنی اش آرزو داشت

(3) تعریف: in various furnaces, the lowest part.

• floor of a fireplace; symbol of home and family
a hearth is the floor of a fireplace.

مترادف و متضاد

a fireplace


Synonyms: dwelling, abode, residence


Synonyms: grate, fireside, hearthstone, fireplace


home


منزل (اسم)
house, abode, accommodation, apartment, hearth, dwelling, habitation, lodging, lodge, destination, hospice, inn, caravan-serai, halting place

اتشدان (اسم)
hearth, firebox, warming pan

اجاق (اسم)
hearth, stove, fireplace, oven, kiln

کف منقل (اسم)
hearth

کوره کشتی (اسم)
hearth

جملات نمونه

1. a bright fire was burning in the hearth
آتش درخشانی در اجاق می سوخت.

2. there was a pile of ashes on the hearth
روی کف اجاق توده ای خاکستر جمع شده بود.

3. the soldier was longing to return once again to the family hearth
سرباز آرزو می کرد که یکبار دیگر به کانون خانواده اش باز گردد.

4. The embers still glowed in the hearth.
[ترجمه ترگمان]هنوز آتش بخاری روشن نشده بود
[ترجمه گوگل]سنگهای قیمتی هنوز در گل سرخ میشدند

5. A bright fire was burning in the hearth.
[ترجمه ترگمان]بخاری روشن در بخاری می سوخت
[ترجمه گوگل]آتش روشن در گرما سوخته بود

6. A fire crackled on the hearth.
[ترجمه ترگمان]آتش در بخاری زبانه می کشید
[ترجمه گوگل]یک آتش سوزی بر سر صدا زد

7. A log fire crackled in the hearth.
[ترجمه ترگمان]در بخاری دیواری زبانه کشید
[ترجمه گوگل]آتش سوزی در قبر شکسته شد

8. He dumped the logs on the big stone hearth.
[ترجمه ترگمان]چوب ها را روی اجاق سنگی بزرگ گذاشته بود
[ترجمه گوگل]او سیاهههای مربوط به سنگ بزرگ سنگ را ریخته بود

9. The fire flamed cozily in the hearth.
[ترجمه ترگمان]آتش در اجاق برقی زد
[ترجمه گوگل]این آتش سوزی درون کوره فرو می ریزد

10. He stoked up the fire in the hearth.
[ترجمه ترگمان]آتش بخاری را روشن کرد
[ترجمه گوگل]او آتش را در کوره کشید

11. A log fire was roaring in the hearth.
[ترجمه ترگمان]آتشی در بخاری دیواری زبانه می کشید
[ترجمه گوگل]آتش سوزی در سرخ شد

12. The coals under the ashes on the dark hearth she fanned to life until a cheerful fire was burning.
[ترجمه ترگمان]زغال سنگ در کنار بخاری تاریک، تا زمانی که یک آتش شاد روشن بود، او را زنده کرد
[ترجمه گوگل]ذغالسنگ ها در زیر خاکستر در کوره تاریک، او تا زمانی که یک آتش شاد سوزانده می شد، زندگی می کرد

13. A fire leaped in the hearth under a marble mantelpiece identical to the one in her own flat.
[ترجمه ترگمان]آتشی در بخاری دیواری، مثل بخاری دیواری مرمر، مثل کسی که در آپارتمان او باشد، در بخاری دیواری زبانه می کشید
[ترجمه گوگل]یک آتش سوزی در زیر پاشنه ی سنگ مرمر که در یک تخت خوابیده بود، پرید

14. To each side of the hearth was a high-backed wicker armchair in an intricate closely woven design fitted with patchwork cushions.
[ترجمه ترگمان]در هر طرف اجاق یک صندلی راحتی حصیری با طرح پیچیده شده بود که با بالش های وصله دوزی شده تزیین شده بود
[ترجمه گوگل]در هر طرف صندلی، یک صندلی تر و تمیز با پشت صندلی بود که در یک طرح پیچیده پیچیده ای بافته شده با کوسن های پچکور ساخته شده بود

15. Logs had been kindled in the hearth, and the room held the faint, acrid tang of woodsmoke.
[ترجمه ترگمان]در بخاری دیواری زبانه می کشید، و اتاق ضعیف، بوی تند دود هیزم دود می کرد
[ترجمه گوگل]سیاههها در گلدان فرو می ریزند، و در اتاق، ضخیم شدن، تند و تلخ درختان چوب را تکان داد

There was a pile of ashes on the hearth.

روی کف اجاق توده‌ای خاکستر جمع شده بود.


A bright fire was burning in the hearth.

آتش درخشانی در اجاق می‌سوخت.


The soldier was longing to return once again to the family hearth.

سرباز آرزو می‌کرد که یک‌بار دیگر به کانون خانواده‌اش باز گردد.


پیشنهاد کاربران

شومینه

کنار شومینه یا بخاری
کانون گرم خانواده

hearth ( باستان‏شناسی )
واژه مصوب: اجاق
تعریف: پدیداری که از آن برای افروختن و نگهداری آتش برای تولید گرما و پخت وپز استفاده می شد


کلمات دیگر: