1. implacable hatred
کینه ی از بین نرفتنی
2. an implacable enemy
دشمن سرسخت
3. He knew that Carlton could be an implacable foe.
[ترجمه ترگمان]اون می دونست که Carlton می تونه دشمن سرسختی باشه
[ترجمه گوگل]او می دانست که کارلتون می تواند یک دشمن محکم باشد
4. The government faces implacable opposition on the issue of nuclear waste.
[ترجمه ترگمان]دولت با مخالفت شدیدی با مساله زباله هسته ای مواجه است
[ترجمه گوگل]دولت با مخالفت قابل ملاحظه ای در مورد اتلافات هسته ای مواجه است
5. Young and old saw in him an implacable opponent of apartheid.
[ترجمه ترگمان]جوان و پیر در او رقیب سرسخت نظام آپارتاید را مشاهده کرد
[ترجمه گوگل]پیر و جوان، او را یک مخالف تضعیف آپارتاید دیدند
6. He knew that Karl could be an implacable foe.
[ترجمه ترگمان]او می دانست که کارل هم دشمن سرسختی است
[ترجمه گوگل]او می دانست که کارل می تواند یک دشمن محکم باشد
7. While the implacable opposition of Gen Aoun is the main obstacle in his path, there are plenty of other difficulties.
[ترجمه ترگمان]درحالیکه مخالفت سرسختانه ژنرال Aoun مانع اصلی در مسیر او است، مشکلات دیگری نیز وجود دارد
[ترجمه گوگل]در حالی که مخالفت مبهم ژن آونن مانع اصلی در مسیر اوست، مشکلات فراوانی وجود دارد
8. Papinian's divergent decision seems to rest on more implacable opposition to infringing freedom of testation.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که تصمیم واگرا s به مخالفت more با آزادی of ادامه می دهد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که تصمیم واگرا پاپینایی بر مخالفت با آزادی تدابیر نقض شدنی استوار است
9. He had been its implacable scourge, its unbending critic, preaching and practising austerity and revenge.
[ترجمه ترگمان]پس از آن، یک مجازات سرسخت، یک منتقد، یک منتقد، موعظه و تلافی کردن و انتقام بود
[ترجمه گوگل]او عصبانیت ناشی از آن بوده است، منتقد بی وقفه، موعظه و ریاضت و انتقام گیری
10. The implacable opposition of employers had forced wages down despite the most determined efforts of the trade unions.
[ترجمه ترگمان]مخالفت سرسخت کارفرمایان با وجود the تلاش های اتحادیه های کارگری، دستمزدها را به پایین کشانده بود
[ترجمه گوگل]علی رغم تلاش های متداول اتحادیه های کارگری، مخالفت های غیرمستقیم کارفرمایان دستمزدها را پایین آوردند
11. The city seemed to glitter in hard, implacable triumph.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که شهر با پیروزی سخت و سرسختانه برق می زند
[ترجمه گوگل]شهر به نظر می رسید زرق و برق در پیروزی سخت و غیر قابل تحمل
12. We are fascinated, all of us, by the implacable otherness of others.
[ترجمه ترگمان]همه ما، همه ما، با the ناپذیر دیگران، مسحور کننده و مسحور کننده هستیم
[ترجمه گوگل]ما همه ما را تحت تأثیر دیگران قرار می دهیم
13. The Times has probably become his most implacable critic.
[ترجمه ترگمان]روزنامه تایمز احتمالا به سرسخت ترین critic او تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]احتمالا Times بارها و بارها منتقد تسخیر او شده است
14. No one can say that implacable biology ordains failure, that gay social organization is fixed, promiscuous, and doomed.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی تواند بگوید که عدم موفقیت ابدی در زیست شناسی، آن سازمان اجتماعی همجنس گرا، ثابت، بی قید و بند و محکوم به فنا است
[ترجمه گوگل]هیچ کس نمیتواند بگوید که زیست شناسی غیرقابل انکار، شکستگی را تعیین می کند، که سازمان اجتماعی همجنسگرا ثابت، بی پروا و محکوم است