1. She didn't allow her personal problems to impinge on her work.
[ترجمه Frq] او اجازه نداد مسائل شخصی اش اثر بدی روی کارش بگذارد.
[ترجمه ترگمان]او به مشکلات شخصی اش اجازه نمی داد که به کارش ادامه دهد
[ترجمه گوگل]او اجازه نداد که مشکلات شخصی او در کار او دخالت کند
2. He heard the rain impinge on the windows.
[ترجمه ترگمان]او صدای برخورد باران به پنجره ها را می شنید
[ترجمه گوگل]او شگفت زده باران در پنجره ها
3. Wit Wolzek claimed the legislation could impinge on privacy, self determination and respect for religious liberty.
[ترجمه ترگمان]زیرکی Wolzek مدعی شد که این قانون می تواند بر حریم خصوصی، خودمختاری و احترام به آزادی مذهبی تاثیر بگذارد
[ترجمه گوگل]Wit Wolzek ادعا کرد که این قانون می تواند بر حفظ حریم خصوصی، عزت نفس و احترام به آزادی مذهب تاثیر گذارد
4. He never allowed his work to impinge on his private life.
[ترجمه ترگمان]او هرگز اجازه ورود به زندگی خصوصی خود را نمی داد
[ترجمه گوگل]او هرگز به کار خود اجازه نداد تا بر زندگی خصوصی اش تأثیر بگذارد
5. The preparations for war were beginning to impinge.
[ترجمه ترگمان]تدارکات جنگ شروع شده بود
[ترجمه گوگل]آمادگی برای جنگ شروع شد
6. Personal problems experienced by students may impinge on their work.
[ترجمه ترگمان]مشکلات شخصی تجربه شده توسط دانش آموزان ممکن است بر روی کار آن ها تاثیر بگذارد
[ترجمه گوگل]مشکلات شخصی که توسط دانش آموزان تجربه می شود ممکن است بر کار آنها آسیب برساند
7. Your political opinions will necessarily impinge on your public life.
[ترجمه ترگمان]عقاید سیاسی شما لزوما در زندگی عمومی شما تاثیر خواهد گذاشت
[ترجمه گوگل]نظرات سیاسی شما لزوما در زندگی اجتماعی شما تاثیر می گذارد
8. Her opinion will impinge on my decision.
[ترجمه ترگمان] نظر اون به تصمیم من ضربه می زنه
[ترجمه گوگل]نظر او بر تصمیم من تاثیر می گذارد
9. Rays of light impinge upon the water.
[ترجمه ترگمان]نور چراغی روی آب دیده می شد
[ترجمه گوگل]رعد و برق نور بر روی آب است
10. The government's spending limits will seriously impinge on the education budget.
[ترجمه ترگمان]محدودیت بودجه دولت به شدت بر بودجه آموزشی تاثیر خواهد گذاشت
[ترجمه گوگل]محدودیت هزینه های دولت به طور جدی بر بودجه آموزش و پرورش تاثیر می گذارد
11. Except, of course, where they directly impinge on me, that is.
[ترجمه ترگمان]البته به غیر از اینکه، جایی که مستقیم به من برخورد می کنند، همین است
[ترجمه گوگل]البته، البته، جایی که آنها به طور مستقیم بر من نفوذ می کنند، این است
12. It is important to know whether this will impinge heavily on the poor.
[ترجمه ترگمان]مهم است که بدانیم آیا این مساله به شدت بر فقرا تاثیر خواهد گذاشت یا نه
[ترجمه گوگل]مهم این است که بدانید که این موضوع به شدت تحت تاثیر قرار دادن فقرا قرار خواهد گرفت
13. No external quantity constraints impinge upon the behaviour of firms.
[ترجمه ترگمان]هیچ محدودیت کمیت خارجی بر رفتار شرکت ها تاثیر نمی گذارد
[ترجمه گوگل]هیچ محدودیت محدود کمیتی بر رفتار شرکت ها تاثیر نمی گذارد
14. The proposed fencing would impinge on a public bridleway which traverses the field.
[ترجمه ترگمان]شمشیربازی پیشنهادی بر یک bridleway عمومی که از میدان عبور می کند، برخورد خواهد کرد
[ترجمه گوگل]شمشیر پیشنهادی در معرض دید عمومی قرار میگیرد که از این میدان عبور می کند
15. The cheaper RISC-based machines are likely to impinge directly on the territory occupied by the company's newly announced Pentium machines.
[ترجمه ترگمان]ماشین های cheaper RISC به احتمال زیاد می توانند مستقیما در محدوده اشغال شده توسط ماشین های پنتیوم جدید شرکت کنند
[ترجمه گوگل]ماشین های مبتنی بر RISC ارزان تر احتمالا به طور مستقیم در قلمروی اشغال شده توسط ماشین های پنتیوم که اخیرا اعلام شده اند، تحت تاثیر قرار می گیرند