کلمه جو
صفحه اصلی

journeywork


معنی : شاگردی، مزدوری، کارمزد، کار بیقاعده، کار پست
معانی دیگر : کار، کار روزانه ی کارگر روزمزد، مزدوری، شاگردی، کارمزدی

انگلیسی به فارسی

مزدوری، شاگردی، کارمزد، کارپست، کاربیقاعده


سفرنامه، مزدوری، شاگردی، کارمزد، کار بیقاعده، کار پست


انگلیسی به انگلیسی

• work done by a journeyman; uncreative routine work done for hire

مترادف و متضاد

شاگردی (اسم)
studentship, apprenticeship, discipleship, journeywork

مزدوری (اسم)
journeywork

کارمزد (اسم)
journeywork, wage

کار بی قاعده (اسم)
journeywork

کار پست (اسم)
journeywork

پیشنهاد کاربران

کار روز مزدی


کلمات دیگر: