کلمه جو
صفحه اصلی

hangdog


معنی : خس، شرمگین، ادم خبیی، شرمنده و ترسو، خوار
معانی دیگر : شرمنده و سر به زیر، (در اصل) کسی که کارش گرفتن و حلق آویز کردن سگ های ولگرد بود، کسی که سزاوار به دار آویختن بود، آدم رذل، آدم پست و مرموز، پست فطرت، نارو زن، مقصر، ادم خبیک، پست، ترسو، جبان، ادم پست وترسو

انگلیسی به فارسی

مقصر، شرمگین، آدم خبیث، شرمنده وترسو


چنگال، شرمگین، ادم خبیی، شرمنده و ترسو، خس، خوار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: pertaining to an appearance of shame, dejection, or humiliation.

- We could tell she'd been rejected again by the hangdog expression on her face.
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که دوباره او را رد کرده بود
[ترجمه گوگل] ما می توانیم بگوئیم که او با بیان عبارات چهره اش دوباره رد شده است

• defeated; ashamed, full of guilt
someone who has a hangdog expression looks miserable or guilty.

مترادف و متضاد

خس (اسم)
brash, straw, lettuce, brush, hilding, brushwood, scobs, hangdog, stinkard

شرمگین (اسم)
hangdog

ادم خبیی (اسم)
hangdog

شرمنده و ترسو (اسم)
hangdog

خوار (صفت)
abject, contemptible, debased, degraded, despicable, abused, wretched, hangdog

shamefaced


Synonyms: ashamed, browbeaten, conscience-stricken, cowering, defeated, downcast, guilty, intimidated, sheepish, wretched


جملات نمونه

1. a hangdog expression
قیافه یا حالت حاکی از شرمندگی

2. I could tell from his hangdog look that things had gone badly.
[ترجمه ترگمان]می توانستم بگویم که همه چیز بد پیش رفته
[ترجمه گوگل]من می توانم از دیدگاه خودم بگویم که همه چیز بد شده است

3. Ross was still sporting his hangdog look.
[ترجمه ترگمان]راس هنوز در حال تفریح بود
[ترجمه گوگل]راس هنوز در حال نگاه کردن به تخت او بود

4. Tortoni is a bald man with a hangdog face.
[ترجمه ترگمان] Tortoni یه مرد کچل با یه چهره کثیف - ه
[ترجمه گوگل]Tortoni یک مرد چاق و چسبیده است

5. His hangdog gait belied his real attitude.
[ترجمه ترگمان]hangdog به طرز رفتار واقعی اش خیانت می کرد
[ترجمه گوگل]قدم زدن او را به نگرش واقعی خود محکوم کرد

6. His hangdog mug is one of the most familiar on the music channel.
[ترجمه ترگمان]mug، یکی از the کانال موسیقی است
[ترجمه گوگل]لیوان چنگال خود را یکی از آشنا ترین در کانال موسیقی است

7. He has his father's long face, hangdog expression and lank fair hair.
[ترجمه ترگمان]او چهره طولانی پدرش را دارد
[ترجمه گوگل]او چهره طولانی پدرش را دارد، مواجه می کند و موهای عجیب و غریب را می بیند

8. A long face, hangdog, sad-sack, and dusty hair, reddish brown.
[ترجمه ترگمان]یک چهره طولانی، کثیف، کثیف و موهای گرد و گرد و قهوه ای مایل به قرمز
[ترجمه گوگل]چهره طولانی، چوبه دار، غمگین و مو گرد و خاکی، قهوه ای مایل به قرمز است

9. Tom had a hangdog air about him even though he didn't get caught in the theft.
[ترجمه ترگمان]او حتی با اینکه در دزدی دستگیر نشده بود، احساس بدی نسبت به او داشت
[ترجمه گوگل]تام هوای او را در مورد او داشت، حتی اگر او در سرقت نباشد

10. Original, a lot of moment, it is him hangdog of one's previous experience looks low oneself.
[ترجمه ترگمان]اصل، خیلی از لحظات، این او است که تجربه قبلی فرد به نظر کمی پایین می آید
[ترجمه گوگل]اصلی، لحظه ای بسیار است، او او را از تجربه قبلی خود به نظر می رسد پایین خود

11. Mr. B sometimes shows a hangdog look in front of his wife.
[ترجمه ترگمان]آقای ب گاهی نشان می دهد که او در مقابل زنش ایستاده است
[ترجمه گوگل]آقای B بعضی اوقات در مقابل همسرش نگاه شیاطین را نشان می دهد

12. It was a painful, hangdog progress for him.
[ترجمه ترگمان] یه کار دردناکی براش پیش اومده بود
[ترجمه گوگل]این یک پیشرفت دردناک و مشتعل برای او بود

13. After an hour-long meeting in the presidential palace, a hangdog Mr Cossiga announced that he and Mr Andreotti were in full agreement.
[ترجمه ترگمان]پس از یک جلسه یک ساعته در کاخ ریاست جمهوری، آقای Cossiga اعلام کرد که او و آقای Andreotti به توافق رسیده اند
[ترجمه گوگل]پس از جلسه یک ساعته در کاخ ریاست جمهوری، آقای Cossiga اعلام کرد که او و آقای Andreotti در توافق کامل هستند

14. The second morning of his sickness, Mr Henry comes to me with something of a hangdog look.
[ترجمه ترگمان]صبح روز دوم بیماری او، آقای هنری با یک نگاه of به سوی من آمد
[ترجمه گوگل]صبح روزی از بیماری او، آقای هنری به من میگه چیزی از نگاه تنگ

a hangdog expression

قیافه یا حالت حاکی از شرمندگی



کلمات دیگر: