کلمه جو
صفحه اصلی

haphazard


معنی : تصادفی، اتفاقی، برحسب تصادف
معانی دیگر : برحسب اتفاق، الله بختی، قاراشمیش، شانس، بخت، اقبال، به طور اتفاقی، بی حساب و کتاب، به طور الله بختی، چکی، اتفاقا

انگلیسی به فارسی

اتفاقی، برحسب تصادف، اتفاقا


بی وقفه، برحسب تصادف، اتفاقی، تصادفی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: not organized or based on reason or logic; without aim or purpose.
مترادف: erratic, illogical, unmethodical, unsystematic
متضاد: methodical
مشابه: aimless, arbitrary, careless, desultory, disordered, hit-or-miss, random, slapdash, sloppy

- She has a haphazard way of doing the job, but at least she gets it done.
[ترجمه ترگمان] اون یه راه تصادفی داره که کارش رو انجام بده، اما حداقل کاری که کرده رو انجام میده
[ترجمه گوگل] او یک راه بی وقفه برای انجام این کار دارد، اما حداقل آن را انجام می دهد
- The locker was filled with a haphazard pile of papers and books.
[ترجمه ترگمان] داخل کمد پر از کاغذ و کتاب و کتاب بود
[ترجمه گوگل] قفسه ها با یک شمع بی نظیر از مقالات و کتاب ها پر شده بود
قید ( adverb )
• : تعریف: by chance; haphazardly.
مترادف: erratically, illogically, unmethodically, unsystematically
مشابه: slapdash

- As he undressed, he threw his clothes haphazard on the floor.
[ترجمه ترگمان] وقتی لباسش را درآورد، لباس های خود را روی زمین انداخت
[ترجمه گوگل] همانطور که لباس پوشید، لباس هایش را بی وقفه روی زمین گذاشت
اسم ( noun )
مشتقات: haphazardness (n.)
• : تعریف: chance or accident.
مترادف: accident, chance, coincidence, happenstance
مشابه: fortune, luck, serendipity

• random, irregular; lacking order or direction
something that is haphazard is not organized according to a plan.

مترادف و متضاد

Antonyms: careful, designed, intentional, methodical, organized, planned, straight, systematic, thought-out


تصادفی (صفت)
chance, accidental, random, casual, fortuitous, contingent, haphazard, by-the-way, chanceful, circumstantial, temerarious

اتفاقی (صفت)
chance, accidental, casual, fortuitous, stochastic, haphazard, chanceful, chancy, chromatic, extrinsic, fluky

برحسب تصادف (قید)
haphazard, happy-go-lucky, hit-or-miss

without plan or organization


Synonyms: accidental, aimless, all over the map, any old way, any which way, arbitrary, careless, casual, chance, designless, desultory, devil-may-care, disorderly, disorganized, erratic, fluke, helter-skelter, hit-or-miss, incidental, indiscriminate, irregular, loose, offhand, purposeless, random, reckless, slapdash, slipshod, spontaneous, sudden, unconcerned, unconscious, unconsidered, uncoordinated, unexpected, unmethodical, unorganized, unpremeditated, unsystematic, unthinking, willy-nilly


جملات نمونه

The selection of the team members was haphazard.

گزینش اعضای تیم بدون حساب و کتاب انجام شد.


1. they met by the haphazard of chance
آنان از روی تصادف روزگار با هم آشنا شدند.

2. the selection of the team members was haphazard
گزینش اعضای تیم بدون حساب و کتاب انجام شد.

3. I continued my studies in a rather haphazard way.
[ترجمه ترگمان]من به طور تصادفی به تحقیقات خود ادامه دادم
[ترجمه گوگل]تحصیلاتم را به نحوی بی وقفه ادامه دادم

4. Files have been stored in such a haphazard manner that they are impossible to find.
[ترجمه arezoo] فایل ها بدون برنامه ذخیره شده اند به گونه ای که غیرممکن است که پیدا شوند.
[ترجمه ترگمان]پرونده ها به گونه ای تصادفی ذخیره شده اند که پیدا کردن آن ها غیر ممکن است
[ترجمه گوگل]فایل ها به گونه ای بی نظیر ذخیره شده اند که غیر ممکن است

5. The TV series continues its haphazard meander around the globe - this week it will be in Portugal.
[ترجمه ترگمان]این مجموعه تلویزیونی به مارپیچ haphazard در سرتاسر جهان ادامه می دهد - این هفته در پرتغال خواهد بود
[ترجمه گوگل]سریال های تلویزیونی در سراسر جهان به طور ناگهانی روی می دهد - این هفته در پرتغال خواهد بود

6. The town had grown in a somewhat haphazard way.
[ترجمه ترگمان]شهر به طور تصادفی رشد کرده بود
[ترجمه گوگل]شهر در یک مسیر تا حدودی بی وقفه رشد کرده است

7. The government's approach to the problem was haphazard.
[ترجمه ترگمان]رویکرد دولت به این مشکل، اتفاقی بود
[ترجمه گوگل]رویکرد دولت به این مسئله بی وقفه بود

8. The investigation does seem haphazard.
[ترجمه ترگمان]این تحقیقات بی هدف به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]تحقیق به نظر می رسد بی عیب و نقص است

9. Educational provision in the country is haphazard.
[ترجمه ترگمان]مقررات آموزشی در این کشور تصادفی است
[ترجمه گوگل]ارائه آموزش در کشور بی وقفه است

10. New employees have to deal with a haphazard filing system.
[ترجمه ترگمان]کارمندان جدید باید با یک سیستم بایگانی اتفاقی سر و کار داشته باشند
[ترجمه گوگل]کارکنان جدید باید با یک سیستم ضبط بدون وقفه برخورد کنند

11. In between, I continued my studies in a haphazard way for they never really interested me, knowing in advance my fate.
[ترجمه ترگمان]در بین آن ها، مطالعات خود را به شیوه ای تصادفی ادامه دادم، زیرا آن ها هرگز به من علاقه مند نبودند، و می دانستم که سرنوشت خود را پیش خواهم کشید
[ترجمه گوگل]در میان، تحصیلاتم را به نحوی بی وقفه ادامه دادم و آنها هرگز من را علاقه مند نمی دانستند که سرنوشت من را پیش بینی کنند

12. Because of the haphazard way infertility is managed, thousands of couples are in a similar situation.
[ترجمه ترگمان]به دلیل روش تصادفی ناباروری، هزاران زوج در یک وضعیت مشابه قرار دارند
[ترجمه گوگل]از آنجا که روش ناباروری به طور تصادفی مدیریت می شود، هزاران زوج در وضعیت مشابهی قرار دارند

13. In this haphazard way we progressed into the afternoon, and started work on the long encircling fence.
[ترجمه ترگمان]در این راه تصادفی، ما به بعد از ظهر پیشرفت کردیم و شروع به کار بر روی حصار encircling کردیم
[ترجمه گوگل]در این روش بی وقفه ما به بعد از ظهر پیشرفت کردیم و در حصار طولانی محاصره شروع به کار کردیم

14. Information about local candidates was fairly haphazard.
[ترجمه ترگمان]اطلاعات درباره نامزدهای محلی تقریبا اتفاقی بود
[ترجمه گوگل]اطلاعات مربوط به کاندیداهای محلی، کاملا بی پروا بود

15. A track led her through haphazard planting into a clearing where three shacks listed companionably on limestone supports.
[ترجمه ترگمان]یک مسیر او را از میان کاشت اتفاقی که در آن سه کلبه های چوبی نصب شده روی تکیه گاه سنگ آهک قرار داشت، به راه انداخت
[ترجمه گوگل]یک مسیر او را از طریق تصادف به کاشت در آوردن که در آن سه shacks همراه با پشتیبانی از سنگ آهک ذکر شده است

They met by the haphazard of chance.

آنان از روی تصادف روزگار با هم آشنا شدند.


Books were piled on shelves haphazardly.

کتاب‌ها را بدون نظم و ترتیب روی میز انباشته کرده بودند.


پیشنهاد کاربران

بی دقت، بی نظم

Indiscriminate

اتفاقی. بدون قاعده
a hodgepodge of family photos haphazardly arranged on a table

یلخی، کیلویی

سهل انگاری، بی دقتی

. susan completed the assignment in a haphazard way
سوزان تکالیفش را با سهل انگاری ( بی دقتی ) به اتمام رساند.

هردمبیل

هر دم بیل دلقک تهران در عصر ناصری بود. او مردی خوش ذوق بود و کلمات و مطالب جالبی بر زبان می آورد. هرجا نمایان می شد، پیرامونش گرد می آمدند و از شوخی و متلک های او می خندیدند.

وی را جزو دلقک های سیار شهر طهران محسوب کرده اند. به نظر می رسد که دلقک های سیار دلقک هایی بوده اند که در نقاط مختلف شهر طهران و برای مردم عادی به لودگی و مسخرگی می پرداخته اند و آنها را راهی به دربار شاهان نبوده است. از جمله این قبیل دلقک های طهران قدیم، به جز هردمبیل، می توان به افرادی همچون پهلوان کچل، میرزا زکیخان، مهدی حمال و شغال الملک اشاره کرد.

ناصر نجمی در کتاب طهران عهد ناصری می نویسد:

هرکجا که [هردمبیل] ظاهر می گردید، مردم پیرامونش جمع می شدند و از سخنان او که گاهی توأم با طنز و شوخی و متلک و حرف های نیشدار بود، بهره مند می گردیدند.

( ریشه شناسی ) =طبق لغت نامه دهخدا، مرکب از دو کلمه �هردن� به معنی گاهگاه و �بیر� به معنی یک است: یعنی بدون نظم. نه بترتیب نیکو. نه بنظم شایسته. بی رویه. بی معنی. نابجای. چرند. عوام هردمبیل و هردنبیل گویند.

الله بختی


کلمات دیگر: