کلمه جو
صفحه اصلی

headfirst


معنی : سراسیمه، از سر
معانی دیگر : با سر، با شیرجه، سربجلو، باکله، باکله، سربجلو، از سر، سراسیمه

انگلیسی به فارسی

با سر، از سر، با شیرجه


با بیفکری، بیپروا، بدون پیش اندیشی (headforemost هم می‌گویند)


سرپرست، سراسیمه، از سر


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: with the head in front of the body.

- He fell headfirst down the hill.
[ترجمه ترگمان] با سربه پایین تپه افتاد
[ترجمه گوگل] او به پایین تپه افتاد

(2) تعریف: without thinking; impulsively; hastily.

• with the head in front; headlong, hastily, rashly, recklessly
if you fall somewhere head-first, your head is the part of your body that is furthest forward as you fall.

مترادف و متضاد

recklessly


Synonyms: hastily, rashly, carelessly


سراسیمه (قید)
hotfoot, headfirst, headforemost, pell-mell

از سر (قید)
head-on, anew, headfirst, headforemost

جملات نمونه

1. he jumped headfirst into the lake
او با سر پرید توی دریاچه.

2. She dived headfirst into the pool.
[ترجمه ترگمان]او با سربه استخر شیرجه رفت
[ترجمه گوگل]او سرش را به سمت استخر غرق کرد

3. You shouldn't rush headfirst into starting your own business without proper advice.
[ترجمه ترگمان]تو نباید عجله کنی که کار خودت رو بدون مشورت درست شروع کنی
[ترجمه گوگل]شما نباید بدون استفاده از مشاوره مناسب به سرپرستی خود بپردازید

4. Lucky curled headfirst through that roof opening and then let himself drop without injury into the hayloft.
[ترجمه ترگمان]شانس با کله توی دریچه باز شد و سپس خودش را رها کرد تا وارد انبار علوفه شود
[ترجمه گوگل]خوش شانس سر خود را از طریق آن سقف باز و سپس اجازه دهید خود را بدون آسیب رساندن به hayloft

5. HeadFirst : Welcome Decorator Pattern. We've heard that you've been a bit down on yourself lately?
[ترجمه ترگمان]به Pattern Decorator خوش آمدید ما شنیدیم که این اواخر کمی روی خودت بوده ای؟
[ترجمه گوگل]HeadFirst: الگوی دکوراتور خوش آمدید ما شنیده ایم که شما اخیرا کمی کم شده اید؟

6. After being well - equipped, jumpers leap headfirst from bridges, towers, cranes, and even air balloons.
[ترجمه ترگمان]این شرکت پس از مجهز شدن به تجهیزات، از پل ها، برج ها، جرثقیل ها و حتی بادکنک های هوا وارد می شود
[ترجمه گوگل]بعد از اینکه مجهز شدید، jumper ها از پل ها، برج ها، جرثقیل ها، و حتی بالن های هوا سر در می آورند

7. My heart almost stops as he plunges headfirst.
[ترجمه ترگمان]وقتی با سربه سرش شیرجه می رود، قلبم تقریبا متوقف می شود
[ترجمه گوگل]قلب من تقریبا متوقف می شود، همانطور که او سرش را می سوزاند

8. Jim plunged headfirst into the restaurant business.
[ترجمه ترگمان]جیم با سربه کار رستوران افتاد
[ترجمه گوگل]جیم سرش را به سمت کسب و کار رستوران سوق داد

9. Dive: To plunge, especially headfirst into water.
[ترجمه ترگمان]شیرجه زدن: شیرجه زدن، به خصوص با کله در آب
[ترجمه گوگل]شیرجه: برای شیرجه رفتن، به ویژه آب به جلو

10. My mate dived headfirst through a window and I ran down the hallway.
[ترجمه ترگمان]رفیق من با سربه یک پنجره شیرجه رفت و من از راهرو پایین دویدم
[ترجمه گوگل]مامان من از پنجره به طرف سرش افتاد و من راهرو راه افتادم

11. He lost his balance, and pitched out of the window headfirst.
[ترجمه ترگمان]تعادلش را از دست داد و با سربه پنجره اشاره کرد
[ترجمه گوگل]او تعادل خود را از دست داد و از پنجره بیرون افتاد

12. He pulled the black bit of thread attached to the beak, and the bird slid out of its tube headfirst.
[ترجمه ترگمان]تکه سیاه نخ را به منقار وصل کرد و پرنده با کله از لوله آن بیرون سرید
[ترجمه گوگل]او کمی قطعه ای از موضوع را به دنده خاردار کشید و پرنده از پشت سرش لوله خارج شد

13. He could only watch helplessly as Paula was hurled headfirst into the canoe floating nearby.
[ترجمه ترگمان]فقط می توانست با درماندگی نگاه کند، همان طور که پائولا با سربه داخل قایق که در آن نزدیکی شناور بود، ضربه می زد
[ترجمه گوگل]او فقط می توانست به راحتی تماشا کند زیرا پائولا به طرف قایقرانی شناور در نزدیکی کشیده شد

14. He plunged head first into the stream.
[ترجمه ترگمان]اول سرش را در آب فرو کرد
[ترجمه گوگل]او برای اولین بار به جریان رفت

15. He fell head first down the stairs.
[ترجمه ترگمان]اول از پله ها پایین افتاد
[ترجمه گوگل]او به پایین پایین پله ها افتاد

16. He dived head first into the water.
[ترجمه ترگمان]او اول سرش را در آب فرو کرد
[ترجمه گوگل]او ابتدا به آب غرق می شود

17. She got divorced and rushed head first into another marriage.
[ترجمه ترگمان]او طلاق گرفت و اول سر خود را به یک ازدواج دیگر کشاند
[ترجمه گوگل]او طلاق گرفت و اولین بار به یکی دیگر ازدواج سر زد

18. She fell head first down the stairs.
[ترجمه ترگمان]اول از پله ها پایین افتاد
[ترجمه گوگل]او به پایین پایین پله ها افتاد

19. He overbalanced and fell head first.
[ترجمه ترگمان]کمی تعادلش را به دست آورد و سرش را به روی خود انداخت
[ترجمه گوگل]او غافلگیر شد و اولین بار سقوط کرد

20. Don't go down the slide head first.
[ترجمه ترگمان]اول سرتو پایین نکش
[ترجمه گوگل]ابتدا اسلاید را پایین نگذارید

21. The 16-year-old passenger was flung from the vehicle head first into a metal fence.
[ترجمه ترگمان]این مسافر ۱۶ ساله از ابتدا به یک نرده فلزی پرتاب شد
[ترجمه گوگل]مسافر 16 ساله از ابتدا به یک حصار فلزی سرازیر شد

22. After lunch, Emma went head first into the deep bottom drawer, looking for something.
[ترجمه ترگمان]بعد از ناهار، اما اول به ته کشوی پایینی رفت و دنبال چیزی می گشت
[ترجمه گوگل]بعد از ناهار، اما اول به پایین کشوی عمیق رفت، به دنبال چیزی بود

23. They just went in head first and was swallowed up in the road.
[ترجمه ترگمان]آن ها فقط اول به سر رسیدند و در جاده فرو رفتند
[ترجمه گوگل]آنها در ابتدا به سر رسیدند و در جاده بلعیدند

24. She totters forward, in she goes Head first, and last of all her toes.
[ترجمه ترگمان]تل و تل و تل و خوران به جلو گام برمی دارد، اول از همه جلو می رود و آخرین پایش را از دست می دهد
[ترجمه گوگل]او به جلو می رود، در سر می رود اول، و آخرین از همه انگشتان پا

25. She was at least head first in this world when the auxiliary nurse rushed in and caught the rest of her.
[ترجمه ترگمان]در این دنیا، وقتی پرستار کمکی به داخل هجوم آورد و بقیه را غافلگیر کرد، او حداقل در این دنیا بود
[ترجمه گوگل]او حداقل در ابتدا در این جهان بود که پرستار کمکی عجله کرد و بقیه او را گرفت

26. Don't plunge head first into another person's room.
[ترجمه ترگمان]اول سر خود را به اتاق شخص دیگری فرو نکنید
[ترجمه گوگل]اول به اتاق دیگری نفرت نکنید

27. A stranger plunged head first into my room.
[ترجمه ترگمان]یک غریبه سرش را به داخل اتاق من پرت کرد
[ترجمه گوگل]یک غریبه، ابتدا به اتاق من افتاد

He jumped headfirst into the lake.

او با سر پرید توی دریاچه.


پیشنهاد کاربران

تکان دادن سر برا تایید
یا دست


کلمات دیگر: