1. impatient of
ناتوان در تحمل چیزی،نابردبار نسبت به
2. he is impatient and will get angry over nothing
او بی صبر است و بیخود عصبانی می شود.
3. he is impatient of people who boast
او نمی توانست آدم های خودستا را تحمل کند.
4. he was impatient with injustice
او تاب تحمل بی عدالتی را نداشت.
5. i was impatient to go to sherry
برای رفتن به نزد شری بی تاب بودم.
6. his father was an impatient man
پدرش مرد کم صبری بود.
7. Sarah was becoming increasingly impatient at their lack of interest.
[ترجمه ترگمان]سارا نسبت به عدم علاقه آن ها به شدت بی تاب شده بود
[ترجمه گوگل]سارا به دلیل عدم علاقه خود، به طور فزاینده ای بی سابقه بود
8. Don't be so impatient! The bus will be here soon.
[ترجمه ترگمان]این قدر بی تاب نباش! اتوبوس به زودی میاد
[ترجمه گوگل]خیلی بی تاب نباشید! اتوبوس به زودی در اینجا خواهد بود
9. We are growing impatient with the lack of results.
[ترجمه ترگمان]ما با کمبود نتایج در حال افزایش هستیم
[ترجمه گوگل]ما با کمبود نتایج رو به رو هستیم
10. With an impatient gesture he thrust the food away from him.
[ترجمه ترگمان]با حرکتی حاکی از بی صبری غذا را از او دور کرد
[ترجمه گوگل]با حرص بی ادبانه، غذا را از او دور می کند
11. He waved them away with an impatient gesture.
[ترجمه ترگمان]او با حرکتی حاکی از بی صبری آن ها را تکان داد
[ترجمه گوگل]او با حرکات بی حوصله دستش را تکان داد
12. He is impatient with those who decry the scheme.
[ترجمه ترگمان]از کسانی که این نقشه را decry، حوصله اش سر می رود
[ترجمه گوگل]او با کسانی که طرح را فریب می دهند بی صبرانه است
13. He gave another impatient glance at his watch.
[ترجمه ترگمان]نگاهی حاکی از بی حوصلگی به ساعتش انداخت
[ترجمه گوگل]او به تماشای یک نگاه بی قراری نگاه کرد
14. He was so impatient that I could hardly hold him back.
[ترجمه ترگمان]آنقدر بی تاب بود که نمی توانستم او را عقب نگه دارم
[ترجمه گوگل]او خیلی بی صبری بود که می توانستم او را به عقب برگردانم
15. Beware of being too impatient with others.
[ترجمه ترگمان]مراقب باشید که نسبت به دیگران بیش از حد impatient باشید
[ترجمه گوگل]مراقب باشید که بیش از حد بی قرار با دیگران است
16. Try not to be too impatient with her.
[ترجمه ترگمان]سعی کن بیش از حد از او بی تاب نباش
[ترجمه گوگل]سعی کنید بیش از حد با او بی تاب باشید
17. She's impatient for her father's arrival.
[ترجمه ترگمان]او منتظر ورود پدرش است
[ترجمه گوگل]او برای رسیدن پدرش بی تردید است
18. She was impatient in the knowledge that time was limited.
[ترجمه ترگمان]او در این دانش که زمان محدود بود بی تاب بود
[ترجمه گوگل]او به علت اینکه زمان محدود بود، بی صبری بود
19. He turned away with an impatient gesture.
[ترجمه ترگمان]و با حرکتی حاکی از بی صبری سر برگرداند
[ترجمه گوگل]او با یک حرکت بیپرده روبرو شد