کلمه جو
صفحه اصلی

heckle


معنی : شانه، شانه کردن، بباد طعنه گرفتن
معانی دیگر : (با پرسش های بیجا یا شعار و غیره) مزاحم نطق کننده شدن، مزاحمت و سرو صدا ایجاد کردن، آزارگری کردن، سخت بازپرسی کردن از، سوال پیچکردن

انگلیسی به فارسی

حشره کشیدن، شانه، شانه کردن، بباد طعنه گرفتن


شانه کردن، (مجازا) سخت بازپرسی کردن از، سوال پیچ کردن، بباد طعنه گرفتن، شانه


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: heckles, heckling, heckled
مشتقات: heckler (n.)
• : تعریف: to intentionally disrupt a public speech or performance with annoying remarks or questions.
مشابه: annoy, badger, bait, bedevil, bother, disrupt, disturb, harass, harry, hassle, hound, interrupt, needle, plague, provoke, taunt, tease, torment

• bother, pester, badger
if people heckle public speakers, they interrupt them by making rude remarks.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] شانه کردن کتان - شانه فولادی

مترادف و متضاد

شانه (اسم)
shoulder, comb, pitchfork, heckle, scapula

شانه کردن (فعل)
hackle, comb, heckle

بباد طعنه گرفتن (فعل)
heckle

jeer


Synonyms: badger, bait, bother, bully, chivy, dis, discomfit, disconcert, disrupt, disturb, embarrass, faze, gibe, hound, interrupt, pester, plague, rattle, ride, ridicule, shout at, taunt, tease, torment, worry


Antonyms: encourage, help, promote, support


جملات نمونه

1. the opposition (party) sent a group of hoodlums to heckle the prime minister
حزب مخالف عده ای اوباش را برای بهم زدن سخنرانی نخست وزیر فرستاد.

2. A small group of youths stayed behind to heckle and shout abuse.
[ترجمه ترگمان]یک گروه کوچک از جوانان پشت سر آن ها ماندند و فحش می دادند
[ترجمه گوگل]یک گروه کوچکی از جوانان پشت سر گذاشتند تا به سوء استفاده بپردازند

3. He went to heckle at their meetings.
[ترجمه ترگمان]او رفت تا در جلسات آن ها پرس و جو کند
[ترجمه گوگل]او در جلسات خود به ملاقات رفت

4. I heard some of the audience heckle me with loud whistles.
[ترجمه ترگمان]چند نفر از تماشاگران با سوت بلند به من حمله کردند
[ترجمه گوگل]من شنیدم که بعضی از مخاطبان با صدای بلند سوت زده اند

5. For a while it was enough to heckle the love scenes and cackle at disasters.
[ترجمه ترگمان]برای مدتی آن قدر کافی بود که صحنه های عاشقانه را زیر و رو کند و در فجایع قد بکشد
[ترجمه گوگل]برای مدتی کافی بود که صحنه های عاشقانه را بچرخانید و در حوادث غمگین باشید

6. You should encourage audience members to heckle you and ask the toughest, meanest questions imaginable.
[ترجمه ترگمان]شما باید مخاطبین خود را تشویق کنید تا به شما کمک کنند و از سخت ترین و پست ترین سوالات قابل تصور سوال کنید
[ترجمه گوگل]شما باید اعضای مخاطب را تشویق کنید تا از شما سوء استفاده کنند و از سختترین و مهمترین سوالاتی که قابل تصور است، بپرسید

7. The reporter wanted to heckle the candidate with those embarrassing questions.
[ترجمه ترگمان]گزارشگر می خواست با آن سوالات شرم آور نامزد شود
[ترجمه گوگل]خبرنگار می خواست کاندید را با این سوالات خجالت آور بپوشاند

8. Europe has continued to haunt and heckle the American imagination.
[ترجمه ترگمان]اروپا همچنان به haunt و heckle تخیل آمریکایی ادامه می دهد
[ترجمه گوگل]اروپا همچنان به خلق و خوی تخیل آمریکایی ادامه می دهد

9. Comedians usually have a few ready comments for members of the audience that come to heckle.
[ترجمه ترگمان]کمدین ها معمولا کمی نظرات آماده برای اعضای شنوندگان دارند که به heckle می آیند
[ترجمه گوگل]کمدین ها معمولا نظرات چند گانه برای اعضای مخاطبان دارند که می توانند به سمبل بپردازند

10. He had scarcely begun his speech when the audience began to heckle him.
[ترجمه ترگمان]وقتی تماشاگران شروع به پرس و جو کردند، هنوز سخنرانی او را شروع نکرده بود
[ترجمه گوگل]او به سختی سخنرانی خود را آغاز کرد که مخاطبان شروع به جمع کردن او کردند

11. Many evangelical Protestants think them heretics — the ruder ones regularly heckle Mormon conferences.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از پروتستان های evangelical عقیده داشتند که آن ها heretics هستند - the که به طور مرتب conferences مورمون ها را heckle
[ترجمه گوگل]بسیاری از پروتستان های انجیلی آنها را یونانی ها می دانند - آنهایی که به طور مرتب مرتبا کنفرانس های مورمون را می بینند

The opposition (party) sent a group of hoodlums to heckle the prime minister.

حزب مخالف عده‌ای اوباش را برای به‌هم زدن سخنرانی نخست‌وزیر فرستاد.


پیشنهاد کاربران

خجالت زده کردن و بهم زدن کار کسی که روبه روی مردم اجرا دارد.
Jeer
he was booed and heckled when he tried to address the demonstrators

مسخره کردن ، دست انداختن ، به چالش کشیدن


کلمات دیگر: