کلمه جو
صفحه اصلی

heartsick


معنی : دل شکسته، نزار، غمگین، ملول، پریشان، دل ازرده
معانی دیگر : افسرده، مغموم، پژمرده، بی دل و دماغ، بسیار متاءسف (heartsore هم می گویند)، دلسوخته، دلتنگ، افسرده

انگلیسی به فارسی

دلتنگ، پریشان، ملول، غمگین، دل ازرده، دل شکسته، نزار


پریشان، غمگین، ملول، دل ازرده، دل شکسته، نزار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: heartsickening (adj.), heartsickness (n.)
• : تعریف: extremely depressed, disappointed, or sad.
مشابه: miserable

- He was heartsick over what he'd done, but there was no way to undo the hurt he'd caused.
[ترجمه ترگمان] او از کاری که کرده بود اندوهگین بود، اما راهی برای باز کردن اسیبی که او به وجود اورده بود وجود نداشت
[ترجمه گوگل] او بیش از آنچه که انجام داده بود دلش می خواست، اما هیچ راهی برای از بین بردن صدمه ای که او ایجاد کرده بود، وجود نداشت
- We were heartsick when we heard the news of the shootings.
[ترجمه ترگمان] هنگامی که خبر تیراندازی ها را شنیدیم، heartsick بودیم
[ترجمه گوگل] هنگامی که خبر از تیراندازی ها را شنیدیم، شادمان بودیم

• sick at heart, depressed, miserable, despondent
very despondent, depressed, unhappy; lovesick, heartbroken

مترادف و متضاد

دل شکسته (صفت)
gaga, broken-hearted, heartbroken, disconsolate, downhearted, heartsick, heart-stricken

نزار (صفت)
lean, thin, heartsick, cachectic, meager, peaked

غمگین (صفت)
depressed, grave, down, cheerless, heartsick, sad, dyspeptic, care-worn, sorrowful, sorry, woeful, heartsore, heavy-hearted, melancholic, tristful

ملول (صفت)
depressed, glum, dejected, heartsick, chapfallen, lonesome

پریشان (صفت)
disturbed, faraway, disheveled, disconsolate, heartsick, distressed, deuced, distracted, distressful

دل ازرده (صفت)
heartsick

despondent


Synonyms: all torn up, blue, bummed-out, dejected, depressed, despairing, disappointed, disconsolate, disheartened, down, forlorn, grieving, heavy-hearted, inconsolable, low, melancholy, mournful, sad, unhappy, woebegone


جملات نمونه

1.
قلبا متاسف یا دلزده

2. It was no wonder that he felt heartsick over the purposes to which the glorious ship was perverted.
[ترجمه ترگمان]تعجبی نداشت که نسبت به هدفی که کشتی با شکوه از آن منحرف شده بود، اندوهگین بود
[ترجمه گوگل]جای تعجب نیست که او در مورد اهدافی که کشتی شگفت انگیز از آن غفلت می کند، احساس می کند

3. Mom always looked heartsick when our time was up.
[ترجمه ترگمان]مامان همیشه وقتی نوبت ما بود خیلی ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]مامان همیشه وقتی نگاهش می کرد نگاهش می کرد

4. I drove away heartsick, but my advice had no effect—she still sent us the same postcard every six weeks.
[ترجمه ترگمان]با قلبی اندوهگین رانندگی کردم، اما توصیه من تاثیری نداشت - او هنوز هر شش هفته یک کارت پستال برای ما می فرستاد
[ترجمه گوگل]من قلبم را رانده بودم، اما توصیه هایم هیچ تاثیری نداشت - هنوز هر شش هفته یک کارت پستال به ما داد

5. She is heartsick that she did not see his poor behavior before she married him.
[ترجمه ترگمان]دلش تنگ شده بود که قبل از ازدواج با او رفتار poor را ندیده است
[ترجمه گوگل]او شنیده است که قبل از اینکه ازدواج کند او رفتار ضعیف او را نمی بیند

6. And I was heartsick that my party and its progressive causes were disintegrating before my eyes.
[ترجمه ترگمان]و من از این که party و causes در مقابل چشمانم از هم پاشیده شده بود، ناراحت بودم
[ترجمه گوگل]و من خوشحال شدم که حزب من و علل پیشرونده آن قبل از چشم من فرو ریختند

7. Heartsick mood, break out at this time.
[ترجمه ترگمان]تو این زمان حال بهم زنی را داشته باش
[ترجمه گوگل]خلق و خوی Heartsick، در این زمان شکست

8. Have you heard of a person being heartsick ?
[ترجمه ترگمان]مگر شنیده اید که کسی دلش تنگ می شود؟
[ترجمه گوگل]آیا شنیده اید که یک فرد مبتلا به سرماخوردگی است؟

9. Heartsick doesn't mean that something is wrong with a person's heart.
[ترجمه ترگمان]heartsick به این معنی نیست که مشکل قلبی وجود دارد
[ترجمه گوگل]Heartsick به این معنا نیست که چیزی با قلب فرد اشتباه است

10. A few days later, too heartsick to remain any longer in Hungary, he set out on foot again, stealing across border after border until he reached Paris.
[ترجمه ترگمان]چند روز بعد، بیش از آن heartsick که دیگر در مجارستان بماند، دوباره پیاده شد و از مرز عبور کرد تا اینکه به پاریس رسید
[ترجمه گوگل]چند روز بعد، او بیش از پیش در مجارستان باقی ماند، او دوباره پا زد، سرقت کرد بعد از مرز بعد از مرز تا زمانی که به پاریس برسد

11. Rigor mortis gave the heartsick survivor convincing evidence for burial.
[ترجمه ترگمان]Rigor mortis به بازمانده heartsick مدارک جرم برای دفن را داد
[ترجمه گوگل]جمود نعشی بازمانده ملول شواهد قانع کننده برای دفن کرد

12. Not I; unless the breath of heartsick groans, mist - like, infold me from the search of eyes.
[ترجمه ترگمان]نه من؛ مگر اینکه صدای ناله های رقت انگیز، مه - مانند، مرا از جست و جوی چشمانم دور کند
[ترجمه گوگل]نه من؛ مگر این که نفس دلتنگی ها غمگین شود، مانند غبار، مرا از جستجوی چشم ها دور کرد

13. Hillary Clinton says she is heartsick at a motorcycle officer died in a crash this morning while escorting her motorcade.
[ترجمه ترگمان]هیلاری کلینتون می گوید که او در حال نگهبانی از یک افسر سوار بر موتورسیکلت در صبح امروز در حالی که اسکورت وی را اسکورت می کرد کشته شد
[ترجمه گوگل]هیلاری کلینتون می گوید او در یک مأمور موتور سیکلت درگذشته در صبح امروز صبح در حالی که با اسکورت کرکره خود را در آنجا کشته بود، دلیر است

14. Elsie tried to walk with him and hold hands, but he would shake her off, leaving her heartsick .
[ترجمه ترگمان]السی سعی کرد با او راه برود و دست نگه دارد، اما او سرش را تکان می داد و her را رها می کرد
[ترجمه گوگل]السی تلاش کرد تا با او دست و پنجه نرم کند، اما او را لرزاند و دلش را تکان داد

15. Every time I saw or talked to Mother I was heartsick.
[ترجمه ترگمان]هر دفعه که می دیدم یا با مادر حرف می زدم خیلی ناراحت بودم
[ترجمه گوگل]هر زمانی که با مادر دیدم یا با مادر صحبت کردم، دلتنگ شدم


کلمات دیگر: