کلمه جو
صفحه اصلی

handfast


معنی : حلقه، پیمان عروسی، دست نامزدی، چسبیدن، دستبند زدن، پیمان عروسی بستن با
معانی دیگر : (مهجور) محکم گیری (با دست)، در دست گیری، (قرارداد و به ویژه قرار ازدواج که با دست دادن منعقد شود) قول و قرار، (نادر) نامزد شده، نامزددار، ازدواج کرده، به عقد درآمده، (مهجور) خسیس، ممسک، دستبند یا بخوزدن

انگلیسی به فارسی

پیمان عروسی، دست نامزدی، پیمان عروسی بستن با،حلقه، چسبیدن، دستبند یا بخو زدن


دست کم، پیمان عروسی، حلقه، پیمان عروسی بستن با، چسبیدن، دستبند زدن، دست نامزدی


انگلیسی به انگلیسی

• stingy, miserly

مترادف و متضاد

حلقه (اسم)
loop, ring, segment, annulus, reel, chain, hoop, vortex, wicket, gird, girdle, hank, volute, wisp, curl, cincture, convolution, earring, gyre, eyelet, facia, fascia, ferrule, grummet, handfast, whorl

پیمان عروسی (اسم)
handfast

دست نامزدی (صفت)
handfast

چسبیدن (فعل)
adhere, stick, hold, cohere, inhere, pester, incline, paste, glue, cleave, handfast

دستبند زدن (فعل)
manacle, handcuff, handfast

پیمان عروسی بستن با (فعل)
handfast


کلمات دیگر: