کلمه جو
صفحه اصلی

harry


معنی : ازردن، بستوه اوردن، ویران کردن، غارت کردن، لخت کردن، چاپیدن
معانی دیگر : یورش بردن (به ویژه اگر پی درپی باشد)، تاراج کردن، چپاول کردن، به یغما بردن، آزار دادن، (پشت سر هم) اذیت کردن، به تنگ آوردن، ستوهیدن، راندن، تاراندن، اسم خاص مذکر

انگلیسی به فارسی

هری، غارت کردن، چاپیدن، لخت کردن، ویران کردن، ازردن، بستوه اوردن


غارت کردن، چاپیدن، لخت کردن، ویران کردن، ازردن، بستوه آوردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: harries, harrying, harried
(1) تعریف: to attack or annoy repeatedly or constantly; harass.
مترادف: harass, hassle
مشابه: annoy, attack, badger, bother, bug, hound, molest, persecute, pester, plague, pother, torment, trouble, vex

- The unruly students harried the substitute teacher.
[ترجمه ترگمان] این دانشجویان یاغی معلم جایگزین را به ستوه آورده اند
[ترجمه گوگل] دانش آموزان بی رحمانه معلم جایگزین را ترک کردند

(2) تعریف: to raid and leave desolate, as by a military action.
مترادف: destroy, devastate, ravage, ruin
مشابه: demolish, desolate, harass, pillage, plunder, raid, rape, sack

- The invaders harried the once-prosperous city.
[ترجمه ترگمان] مهاجمان این شهر پر رونق را به ستوه آورده اند
[ترجمه گوگل] مهاجمان یک شهر پر از موفقیت را تحقیر کردند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to make a raid or raids, as in wartime.
مترادف: raid
مشابه: attack, pillage, plunder

• male first name (form of henry or harold)
destroy, devastate, lay waste; torment, harass, annoy
if you harry someone, you constantly ask them for something or tell them what to do, so that they feel anxious or annoyed; a formal word.

مترادف و متضاد

ازردن (فعل)
annoy, hurt, mortify, rile, afflict, fash, aggrieve, ail, vex, goad, prick, irk, irritate, harry, grate, harrow, gripe, nark, grit, lacerate, peeve, tar

بستوه اوردن (فعل)
annoy, hurry, pester, haze, worry, harass, beset, hare, harry, plague

ویران کردن (فعل)
desolate, destroy, harry, ravage, rubble, throw, demolish, havoc, raze, devastate, ruinate, kayo, knockout

غارت کردن (فعل)
rob, despoil, harry, ravage, ransack, sack, harrow, raven, pillage, plunder, pirate, loot, foray, maraud, spoliate, reave

لخت کردن (فعل)
rob, pluck, harry, ransack, sack, strip, skin, rake up, fleece, rifle

چاپیدن (فعل)
rob, hurry, harry, plunder, loot, fleece

pester, annoy


Synonyms: attack, badger, bedevil, beleaguer, chivy, depredate, devastate, disturb, fret, gnaw, harass, hassle, irk, irritate, lay waste, molest, persecute, perturb, pillage, plague, plunder, ravage, sack, tease, torment, trouble, upset, vex, worry


Antonyms: aid, assist, help, support


جملات نمونه

1. he ordered his troops to harry the town
به سربازانش دستور داد که شهر را غارت کنند.

2. every day the boys came to harry the girls
پسران هر روز می آمدند که مزاحم دخترها شوند.

3. Most people hate Harry but they don't dare to say so.
[ترجمه ترگمان]بیشتر مردم از هری متنفرند، اما جرات گفتنش را ندارند
[ترجمه گوگل]اکثر مردم هری را نفرین می کنند، اما جرأت نمی کنند که چنین کنند

4. Harry damaged the saw on a nail.
[ترجمه ترگمان]هری به یک میخ آسیب رساند
[ترجمه گوگل]هری به اره با ناخن آسیب زد

5. Only one boy was absent, namely Harry.
[ترجمه ترگمان]فقط یک پسربچه غایب بود
[ترجمه گوگل]فقط یک پسر نبود، یعنی هری

6. Harry had considerable success dapping with the natural fly.
[ترجمه ترگمان]هری موفق شد با آن پرواز طبیعی موفق شود
[ترجمه گوگل]هری با استفاده از پرواز طبیعی موفق شد

7. Uncle Harry is terminally ill with cancer .
[ترجمه ترگمان]عمو هری به شدت مبتلا به سرطان است
[ترجمه گوگل]عمو هری در معرض سرطان است

8. Tom went off in one direction and Harry in another.
[ترجمه ترگمان]تام به یک طرف رفت و هری را دید
[ترجمه گوگل]تام در یک جهت و هری در یکی دیگر حرکت کرد

9. The guards hustled Harry out of the car.
[ترجمه ترگمان]نگهبانان با عجله از اتومبیل بیرون رفتند
[ترجمه گوگل]نگهبانان هری را از ماشین بیرون آوردند

10. Harry can't be argued down very easily.
[ترجمه ترگمان]هری به آسانی با او مخالفت کرد
[ترجمه گوگل]هری را نمی توان به راحتی بحث کرد

11. Nicollette married Harry so she could get a green card.
[ترجمه ترگمان]Nicollette با هری ازدواج کرد تا بتواند یک کارت سبز بگیرد
[ترجمه گوگل]نیکوللت با هری ازدواج کرد تا بتواند یک کارت سبز دریافت کند

12. Harry aced out with only one cavity.
[ترجمه ترگمان]هری با یک حفره فاصله داشت
[ترجمه گوگل]هری فقط یک حفره داشت

13. --So did every Tom, Dick and Harry.
[ترجمه ترگمان]- همه تام، دیک و هری
[ترجمه گوگل]- همه تام، دیک و هری انجام دادند

14. Oh, look, I think that's Harry over there.
[ترجمه ترگمان]اوه، ببین، من فکر می کنم هری اونجاست
[ترجمه گوگل]آه، نگاه کن، من فکر می کنم که هری اونجاست

He ordered his troops to harry the town.

به سربازانش دستور داد که شهر را غارت کنند.


The guerrillas harried the government forces.

چریک‌ها نیروهای دولتی را به ستوه آوردند.


Every day the boys came to harry the girls.

پسران هر روز می‌آمدند که مزاحم دخترها شوند.


Reporters harried him with their questions.

خبرنگاران با پرسش‌های خود او را ذله کردند.


They harried illegal immigrants from the border.

مهاجران غیرقانونی را از مرز تاراندند.


پیشنهاد کاربران

البته اسمم هست دیگه . مثل هری پاتر !

نام پسرانه است
به معنایه فرمانده توانا
اسم یکی از خواننده هایه موفق هم هست به نام هری استایلز حتما به اهنگ هایه او گوش دهید

من فن هری استایلز هستم و اون رو به معنی باحال خنده رو نیبینم

هری مثل هری استایلز
هری پاتر
هری ملینگ
و خیلیای دیگه

به نام خدا

به معنی نابود کردن، ویران کردن، غارت کردن
To attack a place and destroy everything - incursion.

the raiders spent three months harrying and burning the area



حتی با old harry هم راهم رو عوض نمیکنم. اگه بخوام اسم مستعار درست کنم میزارم هری!

هری استایلز♡

هری پاتر❤️


کلمات دیگر: