کلمه جو
صفحه اصلی

imperturbable


معنی : ساکت، تزلزل ناپذیر، ارام، خونسرد
معانی دیگر : آرام، تشویش ناپذیر، نگران نشدنی، ناهراس

انگلیسی به فارسی

تزلزل ناپذیر، ارام، خونسرد، ساکت


غیر قابل تحمل، تزلزل ناپذیر، ساکت، خونسرد، ارام


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: imperturbably (adv.), imperturbability (n.), imperturbableness (n.)
• : تعریف: not easily excited or disturbed; calm.
متضاد: excitable, perturbable
مشابه: calm, cool, dispassionate, even, level, nonchalant, placid

- While their father was easily provoked, their mother was imperturbable.
[ترجمه ترگمان] در حالی که پدرشان به آسانی ناراحت می شد، مادر از این موضوع ناراحت بود
[ترجمه گوگل] در حالی که پدرشان به راحتی تحریک می شد، مادرشان بی رحم بود

• calm, composed; not easily agitated or excited
someone who is imperturbable remains calm and untroubled, even in a situation that is disturbing.

مترادف و متضاد

ساکت (صفت)
calm, acquiescent, quiet, silent, mute, soothed, imperturbable, still, stilly, dormant, noiseless, reticent, serene, soundless, soft-spoken

تزلزل ناپذیر (صفت)
adamant, imperturbable

ارام (صفت)
calm, quiet, silent, imperturbable, moderate, gentle, still, stilly, appeasable, peaceful, placid, tranquil, whist, bland, placable, composed, self-composed, daft, sedate, serene, staid, taciturn, irenic, pacific, peaceable, self-possessed, unruffled, waveless

خونسرد (صفت)
imperturbable, cool, cool-headed, cold-blooded, composed, dispassionate, cold-livered, even-tempered, self-possessed

calm, collected


Synonyms: assured, complacent, composed, cool, cool as cucumber, disimpassioned, equanimous, hard as nails, immovable, nerveless, nonchalant, roll with punches, sedate, self-possessed, self-satisfied, smug, stiff upper lip, stoical, thick-skinned, tranquil, unaffected, undisturbed, unexcitable, unflappable, unmoved, unruffled, untouched


Antonyms: excitable, irritable, jittery, perturbable, touchy


جملات نمونه

1. the usually imperturbable officer was now weeping
در آن هنگام افسری که معمولا خوددار بود،داشت اشک می ریخت.

2. His normally imperturbable secretary burst into tears.
[ترجمه ترگمان]منشی imperturbable در حالت عادی شروع به گریستن کرد
[ترجمه گوگل]دبیرکل به طور معمول بی رحم او را به اشک می ریزد

3. Thomas, of course, was cool and aloof and imperturbable.
[ترجمه ترگمان]البته توماس خونسرد و گوشه گیر و تزلزل ناپذیر بود
[ترجمه گوگل]البته، توماس سرد و بی ادب و غیر قابل تحمل بود

4. She was one of those imperturbable people who never get angry or upset.
[ترجمه محمد] او یکی از آن مردم خونسردی بود که هرگز عصبانی و ناراحت نمیشد.
[ترجمه ترگمان]او یکی از آن کسانی بود که هرگز خشمگین یا ناراحت نمی شدند
[ترجمه گوگل]او یکی از کسانی بود که بی رحمانه بودند و هرگز عصبانی و ناراحت نمی شدند

5. Then the rock continued on its imperturbable course and we were left to reflect on its message.
[ترجمه ترگمان]سپس سنگ به مسیر imperturbable ادامه داد و ما تنها ماندیم تا به پیامش فکر کنیم
[ترجمه گوگل]سپس سنگ ادامه داد: در مسیر ناپایدار خود را و ما را ترک کرد تا در پیام خود را منعکس

6. He remained imperturbable in spite of the hysteria and panic all around him.
[ترجمه ترگمان]او با وجود تشنج و وحشت در پیرامون خود، همچنان استوار باقی ماند
[ترجمه گوگل]او به رغم هیستری و وحشت در اطراف او، بی رحم باقی ماند

7. Hitherto imperturbable, he now showed signs of alarm.
[ترجمه ترگمان]با این حال، تا این لحظه تاثر ناپذیر خود را نشان داده بود
[ترجمه گوگل]تا کنون غیر قابل تحمل، او اکنون علائم هشدار را نشان داد

8. Brief style shows imperturbable, introverted and individual quality.
[ترجمه ترگمان]سبک مختصر نشان می دهد که اضطراب، درون گرا و شخصیتی منحصر به فرد است
[ترجمه گوگل]سبک مختصر نشان می دهد که کیفیت بی نظیر، درونگرا و فردی

9. The Doctor's indignation was wholly lost on his imperturbable rival.
[ترجمه ترگمان]خشم دکتر به کلی از رقیب سرسخت او محو شده بود
[ترجمه گوگل]خشم دکتر به طور کامل در رقیب ناپاکش از بین رفت

10. Brief style shows imperturbable, introverted and individual quality. It is much suitable and comfortable for body.
[ترجمه ترگمان]سبک مختصر نشان می دهد که اضطراب، درون گرا و شخصیتی منحصر به فرد است آن برای بدن بسیار مناسب و راحت است
[ترجمه گوگل]سبک مختصر نشان می دهد که کیفیت بی نظیر، درونگرا و فردی این بسیار مناسب و راحت برای بدن است

11. He looked at his imperturbable master and could scarcely bring his mind to leave him.
[ترجمه ترگمان]به ارباب تاثر ناپذیرش نگاه کرد و به زحمت می توانست تصمیم بگیرد که او را تنها بگذارد
[ترجمه گوگل]او به استاد بی رحم خود نگاه کرد و به سختی می توانست ذهن خود را ترک کند

12. Decide you can do the Method and be imperturbable.
[ترجمه محمد] تصمیم بگیر که میتونی به روش عمل کنی و خونسرد باشی
[ترجمه ترگمان]تصمیم بگیرید که می توانید روش را انجام دهید و خونسرد باشید
[ترجمه گوگل]تصمیم بگیرید که می توانید روش را انجام دهید و غیر قابل تحمل باشید

13. His imperturbable face has been as inexpressive as his rusty clothes.
[ترجمه ترگمان]چهره تاثر ناپذیرش به همان اندازه که لباس های زنگ زده او عوض شده بود، بی حالت و بی روح شده بود
[ترجمه گوگل]چهره بی نظیر او مانند لباس های زنگ زده اش نامعلوم است

The usually imperturbable officer was now weeping.

در آن هنگام افسری که معمولاً خوددار بود، داشت اشک می‌ریخت.



کلمات دیگر: