کلمه جو
صفحه اصلی

heartless


معنی : افسرده، بی عاطفه، عاری از احساسات
معانی دیگر : سنگدل، دلسخت، بی مروت، نامهربان

انگلیسی به فارسی

بی عاطفه، عاری از احساسات، افسرده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: heartlessly (adv.), heartlessness (n.)
• : تعریف: having or showing no pity or compassion; cruelly unfeeling.
مترادف: cold-blooded, cold-hearted, cruel, hardhearted, pitiless, ruthless, unfeeling
متضاد: compassionate
مشابه: callous, cold, inhuman, insensitive, merciless, relentless, remorseless, unsympathetic

- He has always shown a heartless indifference to the suffering of others.
[ترجمه ترگمان] همیشه نسبت به دیگران نسبت به دیگران بی اعتنایی نشان داده است
[ترجمه گوگل] او همیشه بی تردید بی رحم به رنج دیگران نشان داده است
- Her behavior toward that man was cruel and heartless.
[ترجمه ترگمان] رفتارش نسبت به آن مرد سنگدل و بی عاطفه بود
[ترجمه گوگل] رفتار او نسبت به آن مرد بی رحم و بی پروا بود
- It was your heartless decision that has caused such pain.
[ترجمه ترگمان] این تصمیم بی عاطفه تو بود که باعث این درد شده
[ترجمه گوگل] این تصمیم بی قید و شرط شماست که این درد را ایجاد کرده است

• merciless; cruel; hard, unsympathetic
if someone is heartless, they are cruel and unkind.

مترادف و متضاد

افسرده (صفت)
gloomy, depressed, glum, pensive, hypochondriac, cheerless, dejected, downhearted, broody, downbeat, heartless, low-spirited, withering, heavy-hearted, saturnine, woebegone

بی عاطفه (صفت)
soulless, cruel, callous, heartless, unfeeling, stolid, insensitive, inhuman, obdurate, cold-blooded, cold-hearted, insensate, impassive, unkind

عاری از احساسات (صفت)
senseless, insensible, heartless, dead-hearted, emotionless, stockish, iron-hearted, marble-hearted

without feeling; cold


Synonyms: brutal, callous, cold-blooded, cold fish, cold-hearted, cruel, hard, hard as nails, hard-boiled, hard-hearted, harsh, inhuman, insensitive, merciless, obdurate, pitiless, ruthless, savage, thick-skinned, uncaring, uncompassionate, unemotional, unfeeling, unkind, unsympathetic


Antonyms: caring, compassionate, considerate, feeling, kind, nice, sympathetic, warmhearted


جملات نمونه

1. Determined to be tired heartless indifference.
[ترجمه ترگمان]چون مصمم بود که از بی اعتنایی بی عاطفه خسته شود
[ترجمه گوگل]تعیین بی تفاوتی خسته از خستگی خسته

2. Heartless laugh, was the best thing that I have.
[ترجمه ترگمان]خنده سنگدل، بهترین چیزی بود که داشتم
[ترجمه گوگل]خنده بدون قضا، بهترین چیزهایی بود که من داشتم

3. I would like to be a single-cell organisms, heartless creature alive.
[ترجمه ترگمان]من دوست دارم یک موجود زنده، زنده و بی عاطفه باشم
[ترجمه گوگل]من می خواهم یک موجود زنده تک سلولی باشم که موجود زنده بدون عسل است

4. The heartless witch cast a spell on the poor little girl.
[ترجمه ترگمان]جادوگر بی عاطفه یه افسون روی اون دختر بیچاره اجرا کرد
[ترجمه گوگل]جادوگر بدون عصبانیت یک دختر کوچک فقیر را طلسم می کند

5. Police were quick to condemn this heartless theft.
[ترجمه ترگمان]پلیس فورا این سرقت قلب را محکوم کرد
[ترجمه گوگل]پلیس سریع این سرقت بدون عصبانیت را محکوم کرد

6. The decision does seem a little heartless.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم کمی بی عاطفه به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]این تصمیم به نظر می رسد کمی بی سابقه است

7. You couldn't be so heartless as to disown him.
[ترجمه ترگمان]تو نباید انقدر بی عاطفه باشی که از او بدت بیاد
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید خیلی بی قید و شرط داشته باشید که او را رد کنید

8. What a heartless thing to say!
[ترجمه ترگمان]چه حرف بی عاطفه!
[ترجمه گوگل]چیزی که بی قید و شرط می گوید!

9. He was, she said, a heartless scoundrel who had stripped her of everything she owned.
[ترجمه ترگمان]او گفت: او مرد بی عاطفه و بی عاطفه بود که او را از هر چیزی که متعلق به خودش بود خالی کرده بود
[ترجمه گوگل]او گفت، او یک مزدور بی قید و شرجی بود که او را از همه چیزهایی که در اختیار داشت، جدا کرده بود

10. I couldn't believe they were so heartless.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم باور کنم که آن ها خیلی بی عاطفه بودند
[ترجمه گوگل]من نمی توانستم باور کنم آنها خیلی بی قید و شرط بودند

11. How can you be so heartless?
[ترجمه ترگمان]چطور میتونی اینقدر بی عاطفه باشی؟
[ترجمه گوگل]چطوری میتونم اونقدر بی عاطفه باشم؟

12. Sorry if that sounded flippant or heartless - it wasn't meant to be.
[ترجمه ترگمان]متاسفم که این کار گستاخانه یا بی عاطفه به نظر می رسید - قصد نداشت که این طور باشد
[ترجمه گوگل]با عرض پوزش اگر آن صدای فشرده یا بی عاطفه صدق کند - به معنای آن نبود

13. Todd's father was cold and heartless.
[ترجمه ترگمان]پدر تاد سرد و بی عاطفه بود
[ترجمه گوگل]پدر تاد، سرد و بی پروا بود

14. You've assigned me the role of heartless villain financier, obsessed with money, wealth, and luxury.
[ترجمه ترگمان]تو مرا به نقش سرمایه دار بی عاطفه، مالی، درگیر پول، ثروت و تجمل واگذار کرده ای
[ترجمه گوگل]شما نقش منفی مالی خائن را به عهده گرفتید، با پول، ثروت و لوکس وسواس دارید

15. It is not that I am heartless.
[ترجمه ترگمان]این طور نیست که من سنگدل هستم
[ترجمه گوگل]این نیست که من بی پروا هستم

پیشنهاد کاربران

بی عاطفه، سنگدل

ظالمانه
It was a heartless thing to do


کلمات دیگر: