کلمه جو
صفحه اصلی

haunt


معنی : پاتوغ، محل اجتماع تبه کاران، امد و شد زیاد، مراجعه مکرر، امیزش، خطور کردن، دیدار مکرر کردن، پیوسته امدن به، تردد کردن، زیاد رفت و آمد کردن در
معانی دیگر : مرتبا به جایی رفتن، پی درپی سرزدن، پاتوق کردن، خواستار مصاحبت کسی بودن، دنبال کسی افتادن، (پی درپی) به فکر خطور کردن، (پی درپی) آشکار شدن، (با محلی یا چیزی) تداعی شدن، درآمیختن، (محل) روح زده شدن یا بودن، شبح زده شدن یا بودن، جن زده شدن یا بودن، میعادگاه، وعده گاه، دیدارگاه، آبشخور حیوانات (محلی که جانوران برای خوردن یا استراحت در آن گرد می آیند)، کنام، زیاد رفت وامد کردن در، خطور، دوستی، روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند

انگلیسی به فارسی

زیاد رفت وامد کردن در، دیدارمکررکردن، پیوسته آمدن به، آمد وشد زیاد، خطور، مراجعه مکرر، محل اجتماع تبه کاران، آمیزش، دوستی، روحی که زیاد بمحلی آمد و شدکند، تردد کردن، پاتوق


پیروز باشید، امد و شد زیاد، محل اجتماع تبه کاران، مراجعه مکرر، امیزش، پاتوغ، خطور کردن، دیدار مکرر کردن، پیوسته امدن به، تردد کردن، زیاد رفت و آمد کردن در


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: haunts, haunting, haunted
(1) تعریف: to inhabit or frequent as a ghost.
مشابه: ghost

- It is said that ghosts have haunted the castle since the fifteenth century.
[ترجمه مائده حوایی] گفته شده است که ارواح، قلعه را از قرن ۱۵ به پاتوق خود تبدیل کرده اند.
[ترجمه ابوالفضل] - گفته می شود که ارواح از قرن پانزدهم مکررا به قلعه رفت و آمد میکنند
[ترجمه ترگمان] گفته می شود که ارواح از قرن پانزدهم قلعه را تسخیر کرده اند
[ترجمه گوگل] گفته شده است که ارواح قلعه را از قرن پانزدهم دور کرده اند

(2) تعریف: to come persistently and painfully to the mind or memory of.
مشابه: obsess

- The tragic scene still haunts her.
[ترجمه مائده حوایی] صحنه های غم انگیز هنوز در ذهن او باقی مانده اند.
[ترجمه ترگمان] صحنه غم انگیز هنوز او را آزار می دهد
[ترجمه گوگل] صحنه های غم انگیز هنوز او را تحسین می کنند
- What happened was an accident, but the woman's death haunted him forever.
[ترجمه مائده حوایی] آنچه پیش آمد، یک حادثه بود، اما مرگ زن برای همیشه در ذهنش ثبت شد.
[ترجمه ترگمان] اتفاقی که افتاد یک تصادف بود، اما مرگ آن زن همیشه او را تسخیر کرده بود
[ترجمه گوگل] اتفاق افتادن یک تصادف بود، اما مرگ این زن برای همیشه از او دور شد

(3) تعریف: to go to (a place) frequently.
مشابه: frequent

- As teenagers, we haunted the mall every weekend.
[ترجمه مائده حوایی] در نوجوانی، هر هفته به فروشگاه سر می زدیم.
[ترجمه کلبحسن] در نوجوانی ما اخر هرهفته، فروشگاه را پاتوق میکردیم
[ترجمه ترگمان] به عنوان نوجوان، هر هفته در بازار خرید می کردیم
[ترجمه گوگل] به عنوان نوجوانان، ما در هر آخر هفته بازار را خالی از سکنه کردیم
اسم ( noun )
• : تعریف: (usu. pl.) a place one frequents.

- This cafe is one of the favorite haunts of writers and artists.
[ترجمه مائده حوایی] این کافه یکی از پاتوق های مورد علاقه ی نویسندگان و هنرمندان است.
[ترجمه ترگمان] این کافه یکی از نقاشی های مورد علاقه نویسندگان و هنرمندان است
[ترجمه گوگل] این کافه یکی از غریبه های مورد علاقه نویسندگان و هنرمندان است
- He avoided his old haunts and sought company elsewhere.
[ترجمه مائده حوایی] او از جاهای قدیمی صرفنظر کرد و جای دیگری به دنبال شرکت بود.
[ترجمه کلبحسن] او پاتوق های قدیمی را رها کرد و جای دیگری دنبال هم صحبت میگشت.
[ترجمه ترگمان] او از گردش های قدیمی خود اجتناب کرد و به دنبال شرکت در جاه ای دیگر گشت
[ترجمه گوگل] او اجتناب ناپذیر قدیمی خود را اجتناب کرد و به دنبال شرکت در جاهای دیگر

• place frequented or inhabited by ghosts; place frequently visited
visit frequently, frequent; recur at regular intervals; visit as a ghost; intrude upon, torment
if a place is haunted, people believe that a ghost appears there regularly.
if something unpleasant haunts you, you keep thinking or worrying about it over a long period of time.
something that haunts a person or an organization regularly causes them problems over a long period of time.
someone's haunts are places which they often visit.
see also haunted, haunting.

مترادف و متضاد

place for socializing


Synonyms: abode, bar, clubhouse, cubbyhole, den, dwelling, gathering place, habitat, hangout, headquarters, home, lair, living quarters, locality, meeting place, niche, place, purlieu, range, rendezvous, resort, retreat, site, stomping ground, trysting place, watering hole


visit as a spirit


پاتوغ (اسم)
joint, recourse, station, nest, haunt, flash house, port of call, hangout, howff, rendezvous, resort

محل اجتماع تبه کاران (اسم)
haunt, hangout

امد و شد زیاد (اسم)
haunt

مراجعه مکرر (اسم)
haunt

امیزش (اسم)
association, combination, mixture, hash, fusion, amalgamation, intercourse, converse, haunt, farrago, intercommunion

خطور کردن (فعل)
strike, occur, flash, dawn upon, haunt

دیدار مکرر کردن (فعل)
haunt

پیوسته امدن به (فعل)
haunt

تردد کردن (فعل)
traffic, ply, haunt

زیاد رفت و آمد کردن در (فعل)
haunt

Synonyms: agitate, agonize, annoy, appall, appear, bedevil, be ever present, beset, besiege, come back, disquiet, dwell, float, frighten, harass, harrow, hound, hover, infest, inhabit, intrude, madden, manifest, materialize, molest, nettle, obsess, overrun, permeate, pervade, pester, plague, possess, prey on, rack, reappear, recur, return, rise, spook, stay with, tease, terrify, terrorize, torment, trouble, vex, voodoo, walk, weigh on, worry


spend a lot of time at


Synonyms: affect, frequent, habituate, hang about, hang around, hang out, infest, repair, resort, tarry at, visit


جملات نمونه

1. a haunt of tigers
محل گردهمایی پلنگان

2. this restaurant is the haunt of expatriate iranians
این رستوران پاتوق ایرانیان دور از وطن است.

3. images of yellow and white flowers haunt the lines of his poetry
نماد گل های زرد و سفید با خطوط اشعار او عجین شده است.

4. for a while, the library became his haunt
چند صباحی کتابخانه ی دانشگاه پاتوق او بود.

5. The ghost of Lady Margaret is supposed to haunt this chapel.
[ترجمه ترگمان]روح لیدی مارگارت قرار است در این نمازخانه پرسه بزند
[ترجمه گوگل]شبح لیدی مارگارت قرار است که این کلیسا را ​​تحمل کند

6. The area was a popular tourist haunt.
[ترجمه ترگمان]این منطقه یک پاتوق گردشگری محبوب بود
[ترجمه گوگل]این منطقه یک تفریح ​​گردشگری محبوب بود

7. A ghostly lady is said to haunt the stairway looking for her children.
[ترجمه ترگمان]می گویند که یک بانوی شبح وار به طرف پله ها می رود و دنبال بچه هایش می گردد
[ترجمه گوگل]خانم روحانی گفته است که راهآهن را به دنبال فرزندان خود می برد

8. I'll come back to haunt you!
[ترجمه ترگمان]من بر می گردم تا haunt کنم!
[ترجمه گوگل]من دوباره به تو خندیدم

9. Fighting in Vietnam was an experience that would haunt him for the rest of his life.
[ترجمه ترگمان]جنگیدن در ویتنام تجربه ای بود که برای بقیه عمرش او را آزار می داد
[ترجمه گوگل]مبارزه در ویتنام تجربه ای بود که او را برای بقیه زندگی اش تحریک می کرد

10. The Channel Islands are a favourite summer haunt for UK and French yachtsmen alike.
[ترجمه ترگمان]جزایر دریای مانش یک پاتوق همیشگی تابستانی بریتانیا و yachtsmen فرانسوی هستند
[ترجمه گوگل]جزایر کانال یک قهرمانی مورد علاقه تابستان برای قایق بادبانی انگلستان و فرانسوی است

11. He said he would come back to haunt her.
[ترجمه ترگمان]او گفت که بر می گردد تا او را تسخیر کند
[ترجمه گوگل]او گفت که او را مجبور می کند او را تحریک کند

12. The pub is a favourite haunt of artists.
[ترجمه ترگمان]پاتوق پاتوق هنرمندان است
[ترجمه گوگل]میخانه سرگرمی مورد علاقه هنرمندان است

13. This pub is a favourite haunt of artists.
[ترجمه ترگمان]این پاتوق پاتوق هنرمندان است
[ترجمه گوگل]این اردوگاه یک سرگرمی مورد علاقه هنرمندان است

14. His father let him not to haunt with us the bad girls.
[ترجمه ترگمان]پدرش به او اجازه می داد که با ما دختر بدی نشود
[ترجمه گوگل]پدرش اجازه نداد که ما دختران بد را با ما بجنگیم

15. His youthful escapades came back to haunt him.
[ترجمه ترگمان]چیزی نمانده بود که escapades و escapades او را تسخیر کند
[ترجمه گوگل]سربازان جوان او دوباره به او خیره شد

16. That decision came back to haunt him in later life.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم بر می گشت تا در زندگی بعدی او را تسخیر کند
[ترجمه گوگل]این تصمیم به عقب نشینی او در زندگی بعد از آن بازگشت

17. These visions continued to haunt her for many years.
[ترجمه ترگمان]این تصاویر سال های سال او را فرا گرفته بودند
[ترجمه گوگل]این چشم اندازها برای سالهای زیادی به دنبال او بودند

18. The spirits of long-dead warriors seemed to haunt the area.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که ارواح of مرده فضا را تسخیر کرده اند
[ترجمه گوگل]ارواح جنگجویان مفقود شده به نظر می رسید منطقه را تحریک می کنند

He loved and haunted the theater.

او تئاتر را دوست داشت و مرتباً به آن می‌رفت.


The murderer haunted the scene of his crime.

جانی مرتباً به محل جنایت خود سر می‌زد.


Everywhere she went, lovers haunted that beautiful woman.

عشاق دور آن زن زیبا را هر کجا که می‌رفت می‌گرفتند.


The memory of her death still haunts me.

خاطره‌ی مرگ او هنوز هم مرتباً به مغزم خطور می‌کند.


That terrible question haunted his heart.

آن پرسش مهیب دائم به قلبش هجوم می‌آورد.


Images of yellow and white flowers haunt the lines of his poetry.

نماد گلهای زرد و سفید با خطوط اشعار او عجین شده است.


a haunted house

خانه‌ی دارای ارواح


The river is said to be haunted by certain evil spirits.

می‌گویند رودخانه میعادگاه ارواح خبیثه است.


For a while, the library became his haunt.

چند صباحی کتابخانه‌ی دانشگاه پاتوق او بود.


a haunt of tigers

محل گردهمایی پلنگان


پیشنهاد کاربران

بطور مسمتر روح را آزار دادن
تداعی کردن ( وقایع تلخ )
the tragic scene still haunt herصنه های غم انگیز هنوز روح او را می آزارد ( هنوز تداعی می شود برایش )
What happened was an accident, but the woman's death haunted him forever.
آنچه پیش آمد، یک حادثه بود، اما مرگ آن زن برای همیشه روحش را آزار می دهد ( تداعی میشود برایش )

۱ - بطور مستمر روح را آزار دادن، تداعی کردن ( وقایع تلخ )
۲ - بطور مستمر مشکل درست کردن برای کسی

تسخیر کردن، مسخر کردن

Hauntedمحل زندگی ارواح

دیدار مکرر کردن ( مربوط به افراد آشنا میشه )

in rel

● رفت و آمد کردن به محلی ( در مورد ارواح )
● نگران کردن، غمگین کردن
● معضل شدن

جن زده شدن
خطور کردن

پرسه زدن، ولو بودن ( این واژه ها بار منفی دارند. مانند پرسه زدن تبه کاران در جای خلوت برای زورگیری، یا پرسه زدن ارواح برای تسخیر زنده ها )

مضطرب شدن/کردن، باعث نگرانی شدن، آزار دادن

1 - فعل: "مکرراً آزردن"، ( دقت شود که فاعل آن یک فکر یا خاطره است نه یک شخص یا چیز )
مثال:
. Fighting in Vietnam was an experience that would haunt him for the rest of his life
جنگ در ویتنام تجربه ای بود که برای باقی عمرش ( تا آخر عمرش ) او را "مکرراً می آزرد".
. 30years after the fire he is still haunted by images of death and destruction
30 سال پس از آتش سوزی تجسم ( تصورات/تصاویر ) مرگ و ویرانی هنوز او را "مکرراً می آزارد".

پاتوق hotspot

گشت و گذار، آمد و شد
شبحی در اروپا در گشت و گذار است : A spectre is haunting in Europe

پرش ذهنی مدام ، به یک خاطره خاص ، رفت و آمد مککر ذهن به یک حادثه

haunting specter
شبح سرگردان

مکان موردعلاقه

اقامتگاه

تسخیریدن.

سایِهیدَن. مانند سایه چیزی را دنبالیدن. ( مجازانه ) به طور مککر در ذهن فرد حظور داشتن و او را آزاراندن = to haunt.

درگیر کردن - مشغول کردن


کلمات دیگر: