کلمه جو
صفحه اصلی

illative


معنی : حاکی، نتیجه رسان، منتج شونده، استنباطی
معانی دیگر : (زبان شناسی) واژه ی پیامدی (مانند: therefore)، مفعولی درونی، استنتاجی، پیامدی، منتجه

انگلیسی به فارسی

استنباطی، حاکی، نتیجه رسان، منتج شونده


شایسته، استنباطی، حاکی، نتیجه رسان، منتج شونده


انگلیسی به انگلیسی

• relating to making illation; stating inference; inferential

مترادف و متضاد

حاکی (صفت)
expressive, symbolic, redolent, indicative, stating, emblematic, symptomatic, illative

نتیجه رسان (صفت)
illative

منتج شونده (صفت)
resultant, illative

استنباطی (صفت)
illative


کلمات دیگر: