کلمه جو
صفحه اصلی

inborn


معنی : ذاتی، نهادی، موروثی، درون زاد، جبلی، فطری
معانی دیگر : مادرزادی، غیراکتسابی، غریزی، ارثی، مانداکی، جبلی jabelly

انگلیسی به فارسی

درونزاد، نهادی، موروثی، جبلی ( jabelly )، ذاتی، فطری


ذاتی، فطری، درون زاد، نهادی، موروثی، جبلی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: present at birth; inherited.
متضاد: acquired
مشابه: innate, instinctive, native, temperamental

- an inborn capacity to reason
[ترجمه ترگمان] ظرفیت ذاتی برای عقل و منطق
[ترجمه گوگل] ظرفیت درونی برای ذهن

• natural, innate, present at birth
inborn qualities are ones which you are born with.

مترادف و متضاد

Antonyms: acquired, earned


ذاتی (صفت)
indigenous, essential, organic, inherent, autochthonous, intrinsic, innate, natural, substantial, inward, inborn, congenital, connate, inbred

نهادی (صفت)
characteristic, natural, inborn

موروثی (صفت)
inheritable, inborn, congenital

درون زاد (صفت)
innate, inborn, endogenous

جبلی (صفت)
essential, innate, natural, inborn, inbred, inwrought

فطری (صفت)
indigenous, physic, innate, natural, inborn, inbred, inartificial

natural


Synonyms: congenital, connate, connatural, constitutional, deep-seated, essential, hereditary, inbred, indigenous, indwelling, ingenerate, ingrained, inherent, inherited, innate, instinctive, intrinsic, intuitive, native, unacquired


Antonyms: acquired, learned


coming from birth; natural


جملات نمونه

1. man's inborn desire to fly
میل درونی بشر به پرواز

2. Mammals have an inborn fear of snakes.
[ترجمه ترگمان]پستانداران یک ترس ذاتی از مارها دارند
[ترجمه گوگل]پستانداران یک ترس ذاتی از مار دارند

3. Birds have the inborn ability to fly.
[ترجمه ترگمان]پرندگان توانایی ذاتی برای پرواز دارند
[ترجمه گوگل]پرندگان توانایی ذاتی برای پرواز دارند

4. Apparently some people have an inborn tendency to develop certain kinds of tumour.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا برخی افراد تمایل ذاتی برای توسعه انواع تومور دارند
[ترجمه گوگل]ظاهرا برخی افراد تمایلی به رشد نوع خاصی از تومور دارند

5. Good taste is inborn and cannot be learned.
[ترجمه ترگمان]سلیقه خوب ذاتی است و نمی توان آن را آموخت
[ترجمه گوگل]طعم و مزه مستقل است و به یاد نمی آورد

6. He had an inborn talent for languages.
[ترجمه ترگمان]او استعداد ذاتی برای زبان های مختلف داشت
[ترجمه گوگل]او دارای استعداد درونی برای زبان بود

7. Birds have an inborn ability to fly.
[ترجمه ترگمان]پرندگان توانایی ذاتی برای پرواز دارند
[ترجمه گوگل]پرندگان توانایی ذاتی برای پرواز دارند

8. She seems to have an inborn talent for physics.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد او استعداد ذاتی برای فیزیک داشته باشد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که او دارای استعداد درونی برای فیزیک است

9. He is a man with an inborn love of joke.
[ترجمه ترگمان]او مردی است با یک شوخی ذاتی
[ترجمه گوگل]او یک مرد با عشق مادری شوخی است

10. The boy was screened for inborn errors, with negative results.
[ترجمه ترگمان]این پسر برای خطاهای ذاتی و نتایج منفی به نمایش درآمد
[ترجمه گوگل]پسر برای خطاهای مادرزادی، با نتایج منفی نمایش داده شد

11. Some people seem to have an inborn talent for cooking.
[ترجمه ترگمان]برخی به نظر می رسد که برخی افراد استعداد ذاتی برای پخت وپز دارند
[ترجمه گوگل]بعضی از مردم به نظر می رسد استعداد ذاتی برای پخت و پز داشته باشند

12. He speculated that all such creatures had an inborn appreciation of beauty that they shared with humans.
[ترجمه ترگمان]او تصور می کرد که همه این موجودات یک درک ذاتی از زیبایی دارند که با انسان ها به اشتراک گذاشته شده است
[ترجمه گوگل]او پیش بینی کرد که همه چنین موجوداتی دارای قدردانی ذاتی خود از زیبایی بودند که با انسانها به اشتراک گذاشتند

13. Inborn errors of thyroid hormone biosynthesis leading to goiter are extremely uncommon.
[ترجمه ترگمان]اشتباه ات inborn of thyroid که منجر به اوتیسم می شود بسیار غیرمعمول است
[ترجمه گوگل]اشتباهات متولد شده از بیوسنتز هورمون تیروئید منجر به گواتر بسیار غیر معمول است

14. She is inborn modest and polite, innocent and kind, but not insignificant or orgulous .
[ترجمه ترگمان]او طبیعتا فروتن و مودب و معصوم است، اما زیبا و زیبا نیست
[ترجمه گوگل]او موروثی معتدل و مودبانه، بی گناه و مهربان است، اما نه بی اهمیت و یا ناقص

man's inborn desire to fly

میل درونی بشر به پرواز


is diabetes inborn?

آیا مرض قند ارثی است؟


پیشنهاد کاربران

فطری

natural
Organic
فطری ذاتی

ذاتی


کلمات دیگر: