کلمه جو
صفحه اصلی

gesticulation


معنی : اشاره با سر و دست
معانی دیگر : اشاره ی سر و دست، بیان به کمک حرکت دادن دست ها و انگشتان، ایما و اشاره، ژست

انگلیسی به فارسی

اشاره با سر و دست


گوارشي، اشاره با سر و دست


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: gesticulative (adj.), gesticulatory (adj.)
(1) تعریف: the act or an instance of using hand movements, as to add emphasis or expressiveness to speech.

- He could not hear what she was saying, but her frantic gesticulation told him that something was very wrong.
[ترجمه ترگمان] نمی توانست بشنود که او چه می گوید، اما her frantic به او گفت که چیزی بسیار اشتباه است
[ترجمه گوگل] او نمی توانست بشنود آنچه را که گفته بود، اما جزییات خشمگین او به او گفت که چیزی بسیار اشتباه است

(2) تعریف: a specific hand movement.

• moving of the hands or other parts of the body in an animated manner (in place of or accompanying speech)
gesticulations are movements that you make with your hands and arms, often while you are talking, for example because you are describing something that is difficult to express in words; a formal word.
gesticulation is the act of gesticulating.

مترادف و متضاد

اشاره با سر و دست (اسم)
gesticulation

جملات نمونه

1. We communicated mainly by signs, gesticulation and mime.
[ترجمه ترگمان]ما به طور عمده توسط علایم، اشارات و حرکات تقلیدی در ارتباط بودیم
[ترجمه گوگل]ما عمدتا با علائم، gesticulation و mime ارتباط داشتیم

2. There are also differences regarding the amount of gesticulation and mobility of the lips when communicating which are culturally determined.
[ترجمه ترگمان]همچنین تفاوت هایی در رابطه با مقدار حرکت و حرکت لب ها در هنگام برقراری ارتباط وجود دارد که از نظر فرهنگی مشخص هستند
[ترجمه گوگل]همچنین در مورد میزان جوش و تحرک لب ها هنگام برقراری ارتباط که از لحاظ فرهنگی تعیین می شوند تفاوت هایی وجود دارد

3. We can vent anger by shouts and gesticulation.
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم خشم و فریاد را از خشم خالی کنیم
[ترجمه گوگل]ما می توانیم فریاد و فریاد زدن را خنثی کنیم

4. Suddenly, the postilions exchange speech with animated gesticulation, and the horses are pulled up, almost haunches.
[ترجمه ترگمان]ناگهان در عوض، راه عوض شد و اسب ها را به حرکت در آوردند و اسب ها را تقریبا به صورت دو پا بلند کردند
[ترجمه گوگل]ناگهان، پسونهای گفتگو را با ژستیکال متحرک مبادله می کنند و اسب ها تقریبا بیرون کشیده می شوند

5. Is gesticulation easier said than done?
[ترجمه ترگمان]آیا این حرکت به مراتب راحت تر از این است که انجام شود؟
[ترجمه گوگل]آیا گوشت زدن ساده تر از انجام انجام می شود؟

6. Excitement usually increases the rate of speech, raises the voice pitch and there may be more than usual gesticulation.
[ترجمه ترگمان]هیجان معمولا میزان سخنرانی را افزایش می دهد، آهنگ صدا را بالا می برد و ممکن است حرکات و ژست های معمول بیشتر باشد
[ترجمه گوگل]هیجان معمولا میزان سخنرانی را افزایش می دهد، سطح صدای بلند را افزایش می دهد و ممکن است بیش از زوال عادی معمول باشد

7. But while she said it, Pearl laughed, and began to dance up and down with the humoursome gesticulation of a little imp, whose next freak might be to fly up the chimney.
[ترجمه ترگمان]اما وقتی این حرف را زد، مروارید خندید و شروع به رقصیدن کرد و با حرکتی تند یک شیطون کوچولو که freak بعدی ممکن بود از دودکش به هوا برخیزد، شروع به رقصیدن کرد
[ترجمه گوگل]اما در حالی که او آن را گفت، مروارید خندید و شروع به رقصیدن کرد و با صدای جادویی خنده دار از کمپوت کم، که ممکن است فریب خورده بعدی این باشد که هواپیما را بشکند

8. He is better than delimiting to a saleswoman with gesticulation a period of time.
[ترجمه ترگمان]او بهتر از آن است که در یک دوره زمانی به یک فروشنده زن کمک کند
[ترجمه گوگل]او بهتر از تعویض یک فروشنده با استفاده از gesticulation یک دوره زمان است

9. We use the way that knows you is sensor, photograph wait head, speech, gesticulation.
[ترجمه ترگمان]ما از روشی استفاده می کنیم که می داند شما سنسور هستید، عکس منتظر، سخنرانی، حرکات و اطوار
[ترجمه گوگل]ما از شیوه ای استفاده می کنیم که می داند حسگر است، عکاسی منتظر سر، سخنرانی، گوشتی کردن است

10. He laughed and threw the bottle upwards with a gesticulation I did not understand.
[ترجمه ترگمان]او خندید و بطری را با حرکتی تند به طرف بالا پرت کرد و من نفهمیدم
[ترجمه گوگل]او خندید و بطری را به سمت بالا پرتاب کرد

پیشنهاد کاربران

زبان بدن


کلمات دیگر: